پنجشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۹۸

نرون درقرن بیستم !

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش  . اسپانیا !
---------------------------------------------

نه ! گمان نکنم که  دیگر خون پاکی در رگهای ملتها جریان داشته باشد  هر چه هست مخلوطی از امواج وبیماریها وفساد وچرک است حتی دیگر حوصله ندارند چند برگی را سیاه کرده برای آیندگان بگذارند ، ؛
گوگل : این کاررا بر عهده دارد تا فیها خالدون  یک یک مارا زیر ذره بین برده است !.
همه چیز زیر تششعات وامیا ل خیالی  بخار میشود واز بین میرود  وگم میشود .
نه ! کسی نمیتواند در میان طوفان  با زندگی در بیفتد تنها  عده ای که منافع شخصی وزندگی خصوصی خودرا درخطر میبینند خود را دراختیار صاحبان کالا وبازار میگذارند ! 
امروز در اخبار کانال ۵ صحنه ای از زندگی چند سال قبل جناب پرزیدنت را نشان داد که صد رحمت به پا اندازان جنوب شهر ما ولاتهای خیابان گرد ! البته گذشته ایشان برکسی پوشیده نیست ونبوده ونخواهد بود درحال حاضر گروهی پرقدرت از ایشان جانبداری میکنند وبعضی از صاداراتی های ما نیز باین  گروه پیوسته اند وحق دلالی خودرا میگیرند وبرای مردم نمایش میدهند . 
چه نمایش نفرت انگیزی  ورسوا کننده ،  آخ نامردها !
همه با همند  با اوباش  کوچه وبازاز دست بیکی هستند  نه با مردم شراتمند اوباش  به طینت خود میروند  دروغ میگویند ، تحقیر میکنند ،  وباز میگذارند  که مرتکب هر کاری بشوند   وهمکاران مطبوعاتی نیز   منتقدان درست کردار !! از ایشان یک هنرمند یک سایه ویک خدای مقتدر میسازند  وآن هنرمندانی که این طایفه بر پشتشان سوار شده وشمشیر میکشند .  
حال با یک کم رویی واعتدال واندیشه وسیع کجا میتوانی درمیان شهر  پر کرشمه راه بروی ؟ نه پشت سر داری ونه جلو . آتشکده کوچک را رها کردی وبه جهنم بزرگتری آمدی . خوب باید سوخت  اول ساخت وسپس سوخت .
وآن عده که با  تربیت چند قرن  رژیم سلطنتی  چنان خو گرفته اند  که هیچکاری را با ارداه انجام نمیدهند  وهمیشه گویی دست از همه چیز شسته درانتظار یک معجزه دیگر نشسته اند .
نمیدانم آیا خونی در رگهایتان جاری است ؟ آ یا زندگی در شما جاری است ؟  نه هوش ونه قلبتان هیچ یک بیمار نیست  زندگی جلوی رویتان است  اما شما  خودرا به بیماری وکری زده اید  تا زندگیتان تمام شود .
خوب باید به آیات ووحی هایی که از کتب آسمانی جاری میشود دل سپرد : 
وحی درباره  موال یا توالت / در باره  دمشق وعمان / درباره سوریه /  وحی درباره بابل قدیم !  وحی در باره ریگهای بیابان  / درباره  خواب ها ورویاها و . وحی در باره تماس زناشویی  ! عشق جایی دراین هجوم وحی ها ندارد .
دیوانه ای یکتنه خودرا هم قانون وهم جلاد وهم دادستان وهم وکیل میداند ومالک صاحب وجان مردم است با کمک همین آیات نازل شده .
فریا د بکش ، آب کم است / نان نیست / بیماری قرن بیداد میکند اخیر  : ابولا : هم به بیماری ها اضافه شده است .  فریا دت گلادیاتورهای قرون را بیدار  نخواهد کرد  تا میتوانی زوزه بکش !  وآن یکی با تاراج تو بر سفره خندان نشسته است برنده اصلی این نمایش تراژدی وکمیک میباشد .
زیاده ه عرضی نیست .
 تا هفته های آینده شمارا به یزدان پاک خودم میسپارم . تعطیلات برای همه شما خوش باد . ثریا 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا . به روز شده : 
پنجشنبه ۱۸ جولای ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۲۷ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی !.
--------------------------------------------------------------------------------

چهارشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۸

سفر به ماه

« لب پرچین » ثریا ایراینمنش . اسپانیا !
--------------------------------------------
خوب ! این روزها بمناسبت پنجاهمین سالگرد اولین مسافر فضا نورد ماه گرد ! همه چیز تحت الشاع قرار گرفته است برای من یک افسانه ای بیش نیست وخوب میدانم پای هیچ بشری به ما نمیرسد ونرسیده شوروی یوری گاگارین را کشت برای آتکه نگوید افسانه بی پایه بود ومردانی که از فضا برگشتند سالها تحت الحفظ وحق هیچ مصاحبه ارا نداشتند ومردی دانشمند وفیزیک دان ثابت کرد که این نمایش در یک استودیو فیلم برداری درست شده است چرا که فضا نوردان سایه دارند !! درماه خورشیدی نبود که آنها پشت به آن بایستند وسایه شان روی زمین پخش شود  پرچم امریکا وپرچم شوروی  ارم محصول کوکا کولا ودست آخر تصویر مبارک حضرت امام دجال ! خیر قربان هرچه هم بگویید مرا باور نیست .
اما خوب اگر بخواهی ضد امریکای نازنین ومهربان حرف بزنی فورا برچسب کمونیستی بتو میچسابنند ویا چپی وغیره دراین دنیا همه چیز مجازی است ماهم بطور مجازی داریم زندگی عروسکی خودرا ادامه میدهیم میرویم وبرمیگردیم ماهی دریا میشویم یا یک شغال ویا یک گرگ بیابان  بهر روی از خاک بر \امده یا ازدریا یا از جنگل میرویم در شمایل دیگری ظاهر میشویم واین سلسه رفت وآمدها همچنان ادامه دارند .
« گوته » نویسنده ومتفکر آلمانی در جایی گفته است :
از میان حقایق  بلند پایه ، جز آنچه  را که میتواند به خیر وصلاح جهان باشد  بر زبان آوریم  ، حقایق دیگر را باید درخود نگهداریم  همچون پرتو ملایم آفتابی که زیر ابرها نهان است ، این حقایق  نور خودرا  برهمه امیال ما می افشاند ......»
اما امروز نویسندگان وروزنامه نگاران وفضای مجازی وتحیلیل گران سیاسی  چنینی دغدغه ای را بخود راه نمیدهند  وهیچگاه از خود نپرسیده اند  که آیا کمانی را به دست  گرفته اند  تیرهای  اندیشه  ویا مرگ ویا هردو  را باهم پرتاب میکنند  محبت دراین نوشته ها کم است  همه چیز امروز انفرادی شده است وهمه چیز عیان .
بارها وبارها در کشورهای متمدن  کوشش هایی به عمل آمد که شاید بتوانند  این روش انفرادی را از میان بردارند  وگروهها تشکیل گردد  اما فورا این گروها  به صورت محفلی  پرچاتگی  ودسته بندی های مسخره  درآمده است . بهترینشان یکدیگر ا نابود میسازند نمونه بارزش را ما درسرزمین خودمان داشته وداریم .
ما هیشه زر چتر یک نفر زیسته ایم یا شاه یا رهبر ( تاریخ را ورق بزنید ) رهبرانی داشته ایم  که یک روزه حکومت کرده اند از نوع مذهبیان این روزها وشاهانی که مانند ناصرالدین شاه در غرقاب فساد وکثافت دفن شده ودیگران حکومت را برایش میچرخاندند ورضا شاه آمد مردی که از خاک بلند شده ومیل داشت ایرانرا به سرحد بالاتری ببرد مملکتی مملو از بیماری ها گوناگون شپش  تراخم ، کچلی ، تیفوس ، حصبه و مالاریا ! اینهارا بگونه ای نابود ساخت ارتشی از خود ایرانیان بوجود آورد کم کم داشت دست مفتخوران بیرونی ودزدان وچپاول گران را کوتاه میکرد که اورا مانند مهره شطرنج برداشتند وپسرش را بجای او گذاشتن پسر تحصیل کرده زبان دان وبا همه اقوام آشنا وبسیار درسخوان درمیان مشتی خیانتکار با همه این حرفها تواانست نام ایران را بلند آوازه سازد اورا هم فورا به چاه ویل فرستادند وعکس امام مقدس درکره ما ناگهان ظهور پیدا کرد مردم احمق هم با مدعیان روشنفکر ی وبازاریان بنا بر منافع با رویاهایشان ...بعله من خودم محاسن مبارک را درماه دیدم !!!!
واین شد که امروز ما همه آواره لرزان وترسان در کشورهایی که هر\ان ممکن است  حقوق مارا قطع کرده بخانه خودما یا به آن زندان بزرگ خاور میانه بفرستند وبقیه تحا الحمایه دول دیگر درهمان زندان با همان بیماری های گذشته وقرن حاضر دارند گور خودرا با دست میکنند .
امروز من دیگر دندان ندارم که بر گوشت کسی فرو برم  اما به هوای آزاد احتیاج دارم  به جمعیت های بزرگ به آفتاب افتخار آمیر کویر  به عشق هزاران  کس که در آغوش بگیرم چرا که انهارا دوست میداشتم  وبه خرد کردن دشمنان این جنگ بزرگی است  وخیلی نباید به پیروزی خود اطمینان داشت .
بهر روی هوای اطاق سنگین وداغ است ومن ار شدت گرما  بیجانم تا روزهای آینده ! پایان 
ثریا ایرانمش « لب پرچین » اسپانیا ۱۷ جولای ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۲۶ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی !

سه‌شنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۸

دریای پرغوغا

« لب پچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
-------------------------------------------
با خود گفتم اینجا دچار سانسور چیها نیستم اما گویا ایملهایم آلوده اند!  من چیزی ندارم برضد کسی بنویسم برایم همه یکسانند همه تنها بازیگران روی صحنه هستند ومنهم تماشاچی گاهی یک کف میزنم وزمانی یک آفرین میگویم وموقعی میرسد که میل دارم بالا بیاورم آنگاه دیگر همه چیز را رها میکنم ومیبینم گه این ملت درهیچ شرایطی یگانگی خودرا حفظ نمیکنند وتحمل یکدیگر برایشان مشگل است تنها تکیه کلام آنها فحاشی است  بنا براین لزومی ندارد که من روی سخنم با آنها باشد . روزی سرزمینی داشتیم با آبهای فراوان ورودخانه ها ویک دریاچه آبی کوچک ویک برکه ودماغه درجنوب باین دلخوش بودیم امروز زمینی  خشک وبایردهان بازکرده اربابان حکومتی در ویلاهایشان با فوارهای  سرنگون با مجسمه های عریان پری دریایی مردم کوچه وبازارا با حجاب سرگرم کرده اند با میخ آنرا  بر سرزنان ودختران جوان وکودکان  میکوبند .
دراینسو  من تنها هستم در یک ارتفاع ودرکنارم یک پیرزن بیماری  که روزی همسر یک ژنرال بوده است هرصبح با نفس تنگی وعصا  راه میفتد تا خودش را به طبقه زیرین برساند ودر کافه تریا با دوستان وهمسایگانش صبحانه بخورد / خدمتکاری دارد که هفته ای یکبار بخانه اش میاید وخانهرا تمیز میکند چهار فرزند ونه تن نوه  دارد اما کمتر باو سر مزنند واو در کنار باغچه خشک شده روبه تلویزیون بیست وچهارساعته چرت میزند  دیگر با طبقا ت پایین کاری ندارم |آخرین طبقه را اشغال کرده ام با یک تراس دراز بیقواره ویک باغچه کج در\ان غیر ازیک  بوته نعنا وچند گل شمعدانی وشب بووکاکتوس چیزی رشد نیمکند هوا رذیلانه داغ است وآتش سوزیها همچنان ادامه دارد هایوی  در\امد هنگفتی برای صاحبان آن میاورد بنا براین هر تابستان آ تش را به دم  روباهان میبندند وآنهارا در جنگلهای خط کشیده رها میسازند روز گذشته نهصد هکتار از جنگلی درپشت تپه ای که من خانه دارم سوخت وتا شهر \الیکانته ادامه یافت \۰ جاده سازی وسپس اطرافش خانه سازی !! واکثر مردم بی خانه در خانه ای اجاره ای ومحقر زیست میکنند  عده ای خوشحالند که آن آپارتمان ویا خانه متعلق بخودشان هست درحالیکه بدهی بانک سر به خدا میزند وهر  آن بدهی دیر باشد بانک همه چیز را میگیرد وعریانت میکند ودرون کوچه میاندازد زندگی متعلق به بانکدارن وبساز بفروشهاست خانه های مقوایی مانند شهر لگو رویهم بالا میروند و....بهتراست چیزی نگویم  ویا ننویسم تنها خوشحال باشم که آلزایمر ندارم وتنها سپاس گذار باشم که میتوانم با لباس کوتاه بدون آستین به همه جا بروم !
در |‌ن روزهای خوب  زمانی هر چه پول داشتم  صرف خرید صفحات موسیقی ویا کتاب میکردم همسرم عصبانی بود میل داشت مرا به زیر چادر ببرد وپنهان کند صفحاتمرا میشکست وگرام مرا هدیه میداد .
دفتر ی یافتم ودر‌آن روزانه خاطراتم را مینوشتم دفترچهرا پیدا کرد وآ|نرا به دست آتش سپرد او در ظاهر مردی تحصیل کرده اتریش و|المان بود ؟! خانه ما تنها جای گوسفند سرر بریدن وکباب دل و قلوه آش نذری شله زرد وخورش قیمه وآبگوشت بود همیشه هم میهمان داشتیم یا برای ناهار یا شام !!!
هیچکس نفهمید وندانست که من در\ان روزها  چه رنجی بردم  وپنهانی چه اشکها ریختم .
امروز هرچه را که مینویسم به رایگان دراختیار عده ای میگذارم  خواننده زیاد دارم از مرز پنجاه هزار گذشته اند  تنها به مدد مردانی که بمن مهر دارند وارج میگذارند  راهم را ادامه میدهم .
ندایی درسرم هست که ؛ به کارت ادامه بده  بهترین کاررا برگزید ای  دیگر نه دوندگی دارم ونه زیر تیغ سانسورم خودم خودم را سانسور میکنم  !!! نه مجبورم فرمان بگیرم  حال دراین فکرم چگونه میتوان صرفه جویی کرد وبه یک تعطیلات چند هفته ای رفت ؟ 
تعطیلات همین جاست در سی کیلومتری من دریای پرخروش با امواجش وپیکرهای عریان مانند ماهی دورن تابه سوخته غوغا میکنند بوی گند روغن سوخته وماهی های پروورشی  وهجوم  اروپایان که هنوز اینجا ارزان است ! بلی برای شما ارزان تمام میشود .
میلی ندارم با آن جمعیت یکی شوم ویا اخت پیداکنم  آفتاب پوستمرا میسوزاند .
روزی دوستی بمن گفت : 
تو نیرومندی  ، پرقدرتی  باو گفتم منهم معا یبی دارم  اما خوشحالم که   از درون  یک اشرافیت قلابی سر زمینم برنخاسته ام  از میان مردان وزنانی برخاسته ام  که اندیشه هایشان تا بیرون مرزها کشیده شد  اما |آنهارا نمیفروختند چون ارزش آنها  بیشتر بود تا درازای چند سکه آنرا درون یک مقوای جابدهند با تیغ سانسور در کتابخانه ها خاک بخورند . 
عده ای از خوانندگان من زبان مرا به درستی درک نمیکنند با هجوم افکارشان به آن نقشی ومعنای دیگری میدهند  زمانی از دسشتان به ستوه میایم  اما نمیگذارم آنها بر من غلبه کنند  وبرعلیه من برخیزند در عین حال از خودم مییپرسم که :
چه بر سر این ملت آمده است ؟ بی  آنکه از بز دلی وتر س حاکمان بیخبر باشند  هریک به تنهایی میخواهد شاه یا رییس جمهور شود  وعده ای چشم به آسمان دوخته اند  درانتظار یک معجزه از طرف بزرگان  ویا درانتظار یک ناپلئون بوناپارته هستند !!! ویا یکی از آن سوی قاره به کمکشان بیاید !
گاهی میل دارم فریاد بکشم  ای مردم وحشت زده وخفته درخواب وبیهوشی  شما صدها بار از آنهایی/که بر شما ظلم میکنند وشمارا مجبور به کارهای ناشایست مینمایند قوی ترید  وروحتان بیشتر ارزش دارد  \انها تنها مسلح هستند  وپاسداران زندانی بزرگ میباشند که شمارا درخود جای داده است .
به راستی از کار شما سر در نمیاورم به حریم خصوصی شما تجاوز میکنند بّه زنان ودختران شما درکوچه وخیابانها رحم نکرده بعناوین مختلف آنها را  آزار میدهند وشما درسکوت نشسته اید ؟! چرا بر نمیخیزید تا خانه خودرا تمیز وضد عفونی کرده وآسایس ازدست رفتهرا بخانه باز آورید ؟ جوابم میدانم چیست ! 
برو بابا ! کی حوصله دارد با این اراذل اوباش بجنگد پارتیهای شبانه وروزانه قمار ومشروب وقمارخانه های زیر زمینی همه چیز برایمان مهیاست مگر بیماریم که اینهار دور بریزیم ومانند تو با سر انگشت حساب خرج روزانه را بکنیم ! بلی همه اینها هست زندگی هم یعنی همه آنچه که آنها دارند  هما ن قمارها با کاونهای گرانتری ادامه دارد شکار حیوانات  رفتن به ویلاهای بزرگ درشمال ونوشیدن می ,میگساری وکشیدن تریاک برایشان از هر مبارزه ای جاودانه تراست واگر شورشی ویا انقلاب شد کسانی را درخارج دارندکه برایشان همه وسایل را فراهم نماید . نه |انها مانند من دست خالی به جنگ سرنوشت نمیروند ....باقی بماند ! پایان 
به روز شده  سه شنبه ۱۶ جولای  ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۲۵ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی <
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !

دوشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۹۸

گذرگاه دموکراسی

« لب پرچین » ثریا ایراینمنش . اسپانیا !
---------------------------------------------
ما ا زدموکراسی گذر نخواهیم کرد  میخواهیم آنرا به چنگ بیاوریم بنا براین باید درهمین  رابطه سخن رانی کرد ! 
.......و چقدر تنها مانده ایم  همه ما  که عشق به خاکمان  داریم  بلایی که برسرما آمد  این آشفتگی  را تبدیل  به یک بیرحمی  وبی تفاوتی  ساخت ،  دیگر  مردم دست بکاری  نمیزنند  باد از هرجهت  که میخواهد بوزد  چه جمهوری - چه امپراطوری  ، آنها تنها کشیده میشوند  یا سوسیالیزم  یا توده ها  یا آن پیر وپاتالهای حاشیه نشین ساحل اقیانوس وفرانسه  .
آنچه که امروز  میخواهند این است  که خطر جنگ  هر چه بیشتر از ما دور شود جناب بنتایاهو دراین گمانند که ایران نیز یک فلسطین بزرگتر است ومیتوان با بمب های  نابوده کننده مردم را به کشتار بدهند  عده ای هم آرام  در باغهای  وسیع وپردرخت خود  آسوده برای  فردایشان ( پولی) کشت میکنند  موقع دروی آن فرا میرسد  این میلیونها  حیوان  آنقدر احمقند  که بیچارگان را بستوه آورده  تا روزیکه  باغبان اصلی از راه برسد وبا بیل وچنکگ باغبا نیش آنهارا بروبد به سطل زباله بفرستد ویا آتش بزند .
چنانچه این بلا بر سر همه دیکتاتورها آمد .
در آن روزگار ان  همه برای سازندگی  خودرا آماده  میساختند  تنها عیب بزرگ ما  انبوه بیسوادان  بود وهمین کاررا خراب میکرد  ورفقای توده ای  وبقیه نیز ازهمین بیسوادی ونا آ|گاهی مردم سوء استفاده کردند نخبگانرا به حزب کشاندند  وطبقه زحمتکش وکارگرا نیز ضمیمه احزاب خود کردند واین شد نتیجه همه اقدامات رضا شاه وپسرش که با  مشت هورا کشان  درمیان ماه بر باد رفت .
امروز سالهاست که دیگر سودای جوانی  را پشت سر گذاشته ایم  اما هستند  جوانانی  که بذر  دارند وبه انتظار  پاشیدن  بذر خود دردشت آزادی  آن خاک مقدس نشسته اند .
بسیار شور وهیجان ا زخودشان  نشان میدهند  عده بیشماری  که  نا امید باقی مانده اند باین دو گانگی  مینگرند  وسر انجام همه سوی آن خاک روی خواهند آورد  آدم های بیشماری هستند  با عقاید مختلف  که از قرن ها پیش بهم پیوسته اند  این بزرگترین  عشق آنهاست  که در خوشیها وناخوشیهای آن سر زمین بذر خودرا  میکارند  آنرا کشت میکنند  وبهره برداری مینمایند  حتی نا چیز ترین  قطعه این خاک مقدس برایشان گرانبهاست .
تنها کسانی  هستند که نگاهی به عقب گردها دارند وهنوز وابسته خرافات . 
تنها نگاهی به فرانسه واسپانیا کافیست بدانیم که این دو کشور که داشت زیر پای دیکتاتورها وجنگها خورد میشد امروز سر بلند کرده اند  سالهای خونیی را پشت سر گذاشته اند به |آن افتخار میکنند  روزگاری حتی نان جیره بندی شده بود  وهفته ای یک لیتر شیر به یک خاتواده میرسید  تنها زمانی یک برش ( ژامبون) به یک بیمار رو بمرگ میدادند آب را میبایست در بطریها از داروخانه خریداری کرد  .
امروز  این باغ بزرگ تمدن اروپایی است  وآن سیل عظیم را پشت سر گذاشتند  با جاذبه های بزرگ توریستی  که هرسال میلیونها توریست را از سر اسر جهان باین کشور سرازیر میکند  از قرنها پیش هرگز از شخم زدن خاک خود دست برنداشتند .
کار اول برای اسپانیاییها / سپس مردم اسپانیایی زبا ن/ سوم اروپایی ها / دست آخر برای جهان سومی که ما باشیم حال فریاد بکشیم که آهای ما فلان بودیم وبهمان میپرسند الان چه درمشت داری ؟!هنوز \انها درفکر ساختار وآراستن وپیراستن  طرحهای خویشند  روی تاریخشا ن نشسته اند  حتی بناهای زمان « گوتیگ» را هم حفظ گرده اند  در نشستهای فامیلی حرف اول را زبان اسپانیایی میزند ! ومن آخرین کسی هستم که میتوانم بگویم : تشنه ام ، کمی آب میخواهم ! منهم بذر خورد بالجبار دراین کشتراز  پاشیدم وامروز زیر سایه درختان بلند وتنومندی که باعث افتحارم میباشند زندگی میکنم اما زبان فارسی را ازآنها نگرفتم با آنها بفارسی سخن گفتم در جایی که کوچکترین پسر من تنها سه ساله بود که ما راه غربت را درپیش گرفتیم  به آنها گفتم هر زبان یک انسان دیگر است سعی کندی زبانها زیادتری را فرا بگیرید .
من تنها مانده ام / خیلی هم تنها  ودراین فکرم که ما در طی این سالها چه کردیم ؟  خودرا به باین قبا وآن ردا آویزان کرده یا فروختیم تا چند صباحی زنده بمانیم وآنها که برما هجوم آوردند  همه هویت تاریخی مارا به زیر خاک بردند  وخاطره هارا در ذهن ما کشتند  من یکی از \پای ننشتم  ودیگران را نیز وادار کردم باو یقین دادم  وسومی  را بند کردم  حال ما گروهی هستیم  بی آنکه  یکدیگرا بشناسیم ویا دیده باشیم تنها افکارمان را باهم تطبیق میدهیم  وهرکدام عشق به سر زمینرا درددرونمان پرورش میدهیم .
روح مذهب  تنها در ( بورژوایی )  شهرستانی   تابیده   آنهم توام با ریا ومکر وفریب !همه گمنامند  وفلان مردروشنفکر از اینکه توانسته یک کتاب از ( ایبسن ) بخواند وگفتار اور از حفظ بگوید بخود مغرور ومیبالد بقیه را بیسواد مینامد  دسته ها با هم خویشاوندند  مانند گروه مافیا  وخودرا بابقیه یکی نمیدانند یکی سلطان برنج  دیگر سلطان شلتوک سومی سلطان آهن چهارمی سلطان مس و طلا و حریر وپارجه های دیبا وهمچنان این سلسله فامیل بازاری ادامه دارد .
(جال باید یک میخ بکوبیم  آهای کجاست آن ابزار من ؟ ؟ ) پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » دوشنبه ۱۵ جولای ۲۰۱۹ میلادی  برابر با ۲۴  تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی .
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

یکشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۸

آرمان بزرگ

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش ، اسپانیا 
---------------------------------------------
ای آنکه  در صبح نگاهت  می توان دیدن 
همچشمی خورشید وباران را 

مهر تو چون پیروز گردد بر ملال تو 
خورشید ! از هم میدرد ابر بهاران را .......« شادروان نادر نادر پور از دفتر صبح دروغین »

یک آرمان  یک آرزو  ویک آزادی  مطلق همه چیز را رهبری میکند  نان / آب / برق / تلفن  حتی صرفه جویی های ترا ذعوت به جنگ ، نشستن درانتظار  یک صلح جهانی بیش نیستند !
همه اینها تنها به یک نقطه ختم میشوند ( دین ومذهب ) نه آیین ونه ایمان  بازار دین پررونق است وباراز عشق کم خریدار ! .
این دین است که میل دارد همه چیزرا درست بگیرد رشته همه کارها به دست اوست حال انقلابیون  بزرگ واندیشمند !! با یک سوسیالیزم  بزرگ بازار   صلح طب وانگلیسی مآب !!! عده ای را ودار کرده اند  که آنهارا رشد بدهند  امروز ما با قشری از اشرافیت قلابی  روبرو هستیم  درعین حال  دچار عرفان زدگی ! .
و...با ایمان پرشور خود به مذهب الهیون همه چیز را برایشان فراهم ساخت ( ورود اشخاصی عادی ممنوع ) ! ساکنین بورلی هیلز شمال شهر تهران !

واین ها  دست پروده  همان  دنیای فراماسونهاست این بار از آزمایش خوب بیرون آمدند  همه در پی چیدن میوه های تر وتازه میباشند حال این درخت کهنه وپوسیده  درعوض با پیوند جوانان  در جاییی کاشته شده که میبایست از \انجا شروع میکردند.
درحال حاضر تا میتواننند میوه هارا میبلعند وبرایمان افسانه میسازند .
فلاسفه قرون گذشته برای ما چه کردند  در چهار دیواری افکار قرون وسطایی خود قفل شدند  خودشان را درمیان دوستان وحریفان بخاک سپردند . 

یک فرد ایرانی از یک خارجی ویا خارج نشینی چه میداند به همانگونه که فرد عادی خارجی نمیداند ایران با عربستا ن زمین تا آسمان فرق دارد آنها بما به صورت برده مینگرند  به همانگونه که قرنها درهند وسایر مستعمرات ارباب بودند وبومیان آنها را ؛ صاحب؛ صدا میکردند !  آنها از سیل اقشار بیسواد وافسار گسیخته بیخبر بودند  واز تصورات  ذهنی بیمار گونه این جماعت  مارا نیز تحقیر میکنند .
امروز ما به همان دوران ساموراییها ومهاراجه ها رسیده ایم  حال باید نوکری کنیم  ودرکجا درکمین یک سایه ویا  یک آرا مش ؟.

آزادی بی حساب  بی درو پیکر  آزادی که در زیر دوربین های ذره بین دار  وجود دارد  شادی وخوشحالی کاذبی را بمردم این زمانه داده است  مانند یک خیال ویک اوهام مانند یک معتاد  نه ! این آزادی فریبی بیش نیست .
امروز همه جا صحبت درباراه آزادی است  ومیل دارند آنرا درون سینی نقره به هریک هدیه بدهند  آنها زندگی را ودردهایش را  از یاد برده ویا ابدا به آن نزدیک نشده اند  آزادی مطلق وجود ندارد تنها یک آزادی هست وآن روح میباشد که باید از هرچه رنگ تعلق میگیرد آزاد باشد .

آزادی مطلق  برای روح زیان دارد وبیماری میاورد ! همچنانکه  از طبقه دهم هتل شیرجه به درون استخر میپرند وگاهی جانشانرا نی دراین راه ازدست میدهند این نامش آزادی نیست بلبشو وهیاهو وبی مسئولیتی است .
چه کسی دراین دنیا آزاد است ؟  وچه کسی در جمهوری من درآر ی شما روی آسایش دیده است  آزادی اراذل واوباش  شما که بهترین ونخبه ترین مردان مارا کشتید  وخفه کردید  وامروز  جز حیالبافی کاری ندارید انجام دهید  یعنی اینکه کاری از شما بر نمیاید  وبه زودی افکارتان د از کار افتاده واز خیال بافی هم عاجز خواهید بود .پایان 
ای برتو تابیده  از خورشید ،
ای خفته درآغوش خاکستر 
ای پیکرت محرم تراز هر  پیرهنم با ما 
وقتی که آیات سیاه گیسوان تو 
بر سینه من نقش میبندد 
وقتی که تن را بر صلیب بازوان تو 
میکو.بم وتقدیر میخندد 
حسی مرا  دور از تو  سوی خویش میخواند 
حسی  که دشمن میشمارد  دوستدارانت را .     ؛نادر نادر پور شاد روان ا زهمان دفتر !؛
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا . یکشنبه ۱۴ جولای ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۲۳ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی !.
---------------
چند روزی اینترنت نداشتم همه چیز بهم ریخته بود حال جعبه تازه \امده هنوز هیچ چیز جای خودش نیست !ث

شنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۸

شیره زنبور عسل

«لب پرچین» ثریاایرانمنش  اسپانیا !
-----------------------------------------
شورش زنبوران عسل 
عطر گل اقاقیا 
درختان صنوبر ، خاک خوب دشتها 
آفتاب بی حیا ودرخشان 
زمزمه پر شکوه رودخانه 
 به همراه بازی آب بانیزارها 
وبوسیدن ساقه ترد نرگس 
در آن زمان ، برای همه سایه وجود داشت 

سرود جاودانی جوانی 
مهربانیها لطف دیگری داشت 
روی همه بلندی ها بالا رفتن ، بی هراس 
بی شکایت  بی افسانه وپرطاقت 

امروز در ظلمت بیخبری انسانها میچرخند 
دیدار آن مردمان با چهرهای سوخته 
وگردن های شاد وکشیده 
همه جمع شده گرد آتشکده های بزرگ 
هجوم دختران  زیبا  پاکیزه 
گرد آنش دانها 
آن شعله جاودانی 

تنها یک سفره کوچکم کفایت میکرد 
تا لرزه براندام درختان بیاندازم 
تنها یک نی کوچک  جدا از نیستان 
مرا کفایت میکرد  که آوازم را سر دهم 
درانتظار بیداری جنگل 

اینک ای مردان سیه دل وسیه پوش
شادی خیالتان  یک فریب است 
بوی آزادی  مشام شمارا میسوزاند 
 برای روح دیوانه  شما  که بهتر نخواهد شد
برکه  ای از خیال  عاجز خود بسازیذ
و....بهشت خیالی را در آغوش بکشید 
---------
جمعه ۱۲ جولای ۲۰۱۹ میلادی  / ثریا .اسپانیا 

جمعه، تیر ۲۱، ۱۳۹۸

بانوی ژنرال

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
--------------------------------------------
اسپانیا اولین زن را با درجه ژنرالی به ملتش تقدیم کرد حضور پررنگ زنان در ارتش وحتی میدانهای جنگی وشورشهای خیابانی بیشتر از هر جای دنیاست وما ؟  اولین زن نویسنده ومترجمان او.لین چارقدر وچادر بسر کشید ودرمدارس بجای درس تاریخ و جعرافیا فیزیک وعلوم سینه زنی درس میدهیم ونوحه خوانی را !.....
خلایق هرچه لایق  حال  شهر دوتکه شده است بالای شهر  که ورود ممنوع بود حال آزاد شده وپایین شهر که ورد برای همه آزاد است ! 
در گذشته کمتر این فرق دید ه میشدوسط هم مردمانی بودند که درکمال سلامت روح واندیشه بسر میبردند چندان از هم دور نبودند اما امروز علنا دوتکه بودن وبالا بودنرا بصورت نمایشی در آورده اند نمایشی بسیار غم انگیز ودرد آور  ؛ بلی من توانستم بدزدم پدرم  توانست بکشد وبرداردبرادرم توانست مال یتیم  وزن بیوه را بالا بکشد تا من بیدنگونه بتو نمایش بدهم | اگر عرضه داری تو هم بیا ببازار !!!...جای درد است .
عده ای خودرا به بیخبری زده اند  طبیعی است که بیخبری از همه چیز  به زندگی خودشان سر وسامان میدهند یک زندگی نفرت بار وبد بو و متعفن  ودو دستی به |آن چسپیده اند وکمتر وطنشانرا میشناسند  بد جوری دو رویی وریا  آن سر زمینرا در برگرفته است بهترین مردان ما یا کشته شدند یا خود گشی شدند ! ویا درون سلولهای زندانها ( نه لاگچری)!!! درحال پوسیدنند .
اگر جوان باشند  با یک فتوی ملای محل اعدام شده سپس دل وجگر وکلیه وقلب اورا فورا دربازار جهانی بفروش میرسانند یکی از پردرآمد ترین ره آوردهای انقلاب  با شکوهمند  اسلامی !

اما عده ای به روح ونجابت وشعار خود وفادار مانده انید  چرا که ودیعه ایست  از پیشینان به آنها رسیده است .
ما در فرهنگ گذشته هم بابک داشتیم هم افشین دو دوست جدا نشدنی هر دو به جنگ دشمن رفتند یکی در آغوش دشمن خوابید ودیگری با خون خود  سر زمینش را آبیاری ساخت افشین ننگ تاریخ وبابک نقش آهرین فدار کاری وستاره تاریخ ماست .
امروز ما خیلی تنها مانده ایم و\هوا وآسمان ما با نفس بد بوی این جانوران که مانند زنبوران ومگسهای گزنده همه جا را \الوده ساخته اند  وعجب آنکه به فرهنگ وتاریخ ما نیز تجاور کزده اند آنرا تحریف میکنند آنرا از سوراخهای الک قضاوت خودشان میگذرانند درشتهارا بخودشان اختصاص میدهند وخاکروبه ها را  تحویل ما !.این متعفنین خوش نشین وبالا نشین  این بیگانگان نفرت انگیز عشق هارا میمکند وتفاله را تف میکنند به روی ما وما آنرا پر برکت مینامیم !  اما بهر روی برای بقا خودشان دست به هر جنایتی میزنند  باید از مرزهای ووطن ما حمایت کنند گاهی جلوی دشمن به چاپلوسی میروند وزمانی قداره کشهارا  به میدان میفرستند . کم کم نژاد ما از بین خواهد رفت  در دفاع مقدس آ|نها    ! ما تنها مانده ایم زیاد هم تنها مانده ایم چون تعداد افشین ها زیادترند وبابکها بیخیال درکنجی شاعر شده اند .
ما میدانیم که صد ها هزاران تن هستیم اما صدایمان بگوش دنیا نمیرسد وآن بلندگویی های که از جانب ما صدا میکنند هم گوشخراشند وهم برای بقا خود ویا جایزه ای فریاد زده مشتهارا گره میکنند وبقول مرحومه فوغ برای یک بشقاب یشتر پلو مشت هارا به هوا میفرستند .
همه مطبوعات ما تن به پستی وخود فروشی داده اند یا دربهارا بسته اند ویا فروخته اند ودردسته بندیها ومحفلها خودرا مانند بوقلمون هر روز به رنگی بت  عیار درمیاورند .

من در گذشته رنجهای بیشماری برده ام بنا براین رنجهای امروزی برایم  آ|نچنان دردآ|ور نیستند آن روزها درمیان ملت خودم ووطن خودم رنج میبردم امروز با قافله این سر زمین همراهم وبه |انها آفرین میگویم وتاسف میخوردم که چرا ما لایق این دموکراسی نبودیم ونیستیم !.
خوب شاید روزی دوباره فرهنگ ما  رشد کند ورونق بگیرد  ما باید سالهای رنج را تحمل کنیم  حال امروز در انتظار سیل نشسته ایم ِ سیلی بنیاد کن که اگر جاری شود به هیچکس وهیچ چیز رحم نخواهد کرد ، همه چیر هارا میروبد ومیبرد وما درغرقاب غرق خواهیم شد  وتنها گنبد های ویران شده  از میان سیلابها سر بلند خواهند کرد !
روز گذشت فیلمی قدیمی را از جون گرافور میدیدم اشکهایم جاری شدند زنی توانگر به دهکده ای که در\ان متولد شده بود بازگشته تا دختر بچه ای را ویا پسری را برای فرزندی قبول کرده باخود ببرد همسرش یک ژیگولوی ایتالیایی بود که اورا رها کرده بدون طلاق ! واو دختری را دید لال / کور/ وکر هم اورا باخود برد وبا چه زحمتی \ان دخترا بزرگ کردهم چشمانش را هم زبانش را وهم شعورش را باو بازگردانید اما همسرش از راه رسید وازاین شهرت وپول بهره برداری کرده به دخترک نیز تجاوز کرد دختری که هنوزفریاد کشیدن را نمیدانست وداستان با یک تراژدی بزرگ به پایان رسید .
خوب ایتالیایی ها با ما چندان فرقی ندارند  به هرجا بروید جای پای رومیان را خواهید دید !!!
آیا درمیان ملت شریف!!!!ونو پای ایرانی کسی هست ؟ که بیاد گذشته درناک خود تن به  چنین فداکاری بدهد ؟ 
بلی یکی بود که من به او ایمان  داشتم اما او با تصاحب  امو الم   خود به دنایا ( لاچری ها ) رفت وبه دخترم چشم داشت واین است تفاوت ما با دیگران ! از بقیه دیگر چیزی نمیگویم بهترین دوستانم ونازننین دختری که اورا خواهر مینامیدم ! . پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا / به روز شده درتاریخ ۱۲ جولای ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۲۱ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی !
ز بس نشستم وحدیت غم به شب گفتم 
ز غصه رنگ .من ورنگ شب پرید / بیا 





پنجشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۹۸

قلم فاضلانه !

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا ! برای آنهاییکه مینویسم باید بشکل مبتذلی بنویسم  من موسیقی را دوست دارم آنها ازنقاشی حرف میزنند وهنزهای نوین !  باید بازبان  مبتذل آنها همراه شوم .گاهی زبانم را نمیفهمند  اما نیازشان بر |آورده شد ه و خودم خوشحالم که کاری را انجام میدهم که دوست دارم  برای اندک مزدی  هر گونه آزادی هم دارم و آنچه که درمغزم میگذرد اول روز کاغذ میاورم  آنها درامانند  حال مجبورم  از خودم ویادگاری پریهای پنهانی بنویسم یعنی خودمرا عریان کنم لخت کنم  وسپس دوباره دچار خود سانسوری میشوم .و..... تو که  بر من خرده میگیری  و میگویی  از کلمات ( فاضلانه ) من چیزی دستگیرت نمیشود  ویا بقول خودت چیزی نمی فهمی  آیا در سر زمین مرا به درستی شناخته ای ؟   آیا نویسدگان ، شاعران واندیشمندان  را دیده وشناخته ای ؟  تو تنها دریک آشپزخانه بین المللی مشغول پختن نان وخوردن آن به هر ووسیله که میباشد مشغولی مانند گاوی که  سر درآخور دارد .تو تنها مشتی برده دیده ای وهر جا برده فراوان باشد ارباب هم زیاد است  وتو تنها برده هارا دیده ای ودرخدمت اربابان خیار خورده ای  تو آنهایی را که درخاموشی وسکوت جان داده ویا میدهند شناخته ای ؟  با خواند ن چند رومان وچند نویسنده شناخته شده دست پخت امروزی ها  که الفاظ را پس وپیش میکنند وآنهار اروی کاغذ برایمان بالا میاورند  تو بسنده کرده ای  وآیا تو  آن زنان  ومردانیکه دلا ورانه ودرپاکی مطلق  و پاک باخته درخانه های فقیرانه  در اطاقهای زیر شیروانی  در شهرستانهای  کم حوصله  وخامو ش آرام نشسته اند ، دیده ای ؟  آنهاییکه همه زندگیشان در رنج وبدبختی  گذشت  اما اندیشه ها خودرا از یاد نبردند  همان اندیشه های پاک ونجیبانه  وبه آنها وفا دار ماندند .آنها روح کامل سر زمین من میباشند  نه چند سیاستمدار هرزه  ویا هنرمند نما های  دوره گرد  که یرای خوشبخت زیستن از هیچ جنایتی رویگران نمیباشند .وآن مردم خرده پا وگمراه که تنها با یک خداوندگار زندگی میکنند !  درحالیکه خدایان بسیاری  اطرافشان را گرفته است .
هنوز از گذشته ما چیزهایی باقیمانده دور از دسترس راهزنان ودزدان  روی   صحنه   ،وتو غیر از شاعران متعهد توده  وخلقی وغیره  که تنها سایه انعکاس خورشیدرا میبینند  در تاریکی راه میروند  وهر گز در صدد بر نیامده اند که ورح خودرا عریان کنند .خودر درعالم هپروت وفاخته وار در آسمان های کدر وتاریک دیده ا ند .ما شخصیتها معنو ی زیادی داشتیم  امروز تو تنها فاجعه را میبینی ومیل داری من  تا آن حد سقوط کنم وبه تومیل آنها با زبان آنها بنویسم !  تو روح چند هزارساله  مارا نه دیده ونه شناخته ای  من ازان ارواح بهره میگرم .تو ملتی را که  با افکار بلند  قرنها زیر ذلت جنگها  وزیر سلطه اربابان خارجی بوده است  به درستی  نمشناسی  با اینهمه هنوز \ان ملت هشیار است  وزنده است  بارها وبارها از روی آتش گذشته ومانند مرغ آتشخوار پرو بال سورانده  اما خودش زنده مانده است .تو  وامثال تو مانند کرمهایی که درشکم وروده ما رشد کرده ومارا کم کم میخورید  غیر از ماجراجویان  سیاسی وپا اندازان  وشکم باره ها  پای درجای ( بی ادبی )  گذاشته اید چرا که نمیدانید ادب چیست بشما یاد نداده اند  چرا که ادب مانند قلم گم شد  وصحنه های دزدی وادمکشی  وزد وبند بانکها ،   با گروه دلالان فاحشه خانه ها  چیزی نه دیده ای ونه شنیده ای  ونه میبینی ، بنا براین  لازم نیست ذر باره  من ونوشته هایم حکم برانی . پایان ثریا ایرانمنش . « لب پرچین »  ۱۱ جولای ۲۰۱۹ میلادی ۲۰ تیر ۱۳۰۸ خورشیدی !

چهارشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۹۸

سرزمین من

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا .
-------------------------------------------
 خوب بودن ،  در میان ستم  مردمان .سختی سرنوشت خودرا نگاه داشتن ، مهربانی  ونیکخواهی  را درمیان اینهمه ستیز وجنگ  ومردم  حفظ کردن ،  از آزمودن گذشتن ،  وبدان اجازه رخنه به دین  وگنیجنه درونی  تن درندادن ........ ( از نجیل مقدس . ژاندارک ).

و... من دربرابر این کلمات جا خوردم  فهمیدم که چثدر بد بودم ، چقر سخت گیر بودم  وتا چه حد  جنگجو اما قلبی لبریز از عاطفه داشتم   نیکخواهی داشتم  وذاتم ویران نبود  برای بسیاری از این سختگیریها امروز خودم را نمیبخشم .
وژان مقدس  یا همان دختر اورلئان در میان هیزمها که داشت میسوخت نگران کشیشی بود که برای او دعا میخواند ! درحالیکه به فتوای همان کشیشها وبیدادگاهی آنها بجرم جادوگری محکوم به اعدام زنده زنده در ‌آتش سوازانیده میشد !  بنا براین چندان نباید از  این بشر دوپا انتظار عطوفت ومهربانی داشت .

امروز برای سر زمینم میگریم وباو خطاب میکنم : 
سر زمین من ، تو با تخمه ای از تراش زمین  بی حساب سود وزیان ببار آمدی از خاک بزرگ رستی  اما حساسیت فاضلانه همان قوم عقب مانده  نه بوی ترا داشتند ونه درآغوش تو بودند تنها حساسیت آنها به بوی هم آغوشیها بود پنهانی برای خودشان مهم نبود  حال تو با آنها یکی شده ای  وجدایی ناپذیر اجداد من سالها  بتو وفادار بودند وبا قهر های طبیع جنگیدند و سپس به زیر خاک تو خفتند  أنها زودتر بتو پیوستند وخاک بوی ترا میدهد بوی انهارا ! حال خود خورا حفظ کن  مانند همان درختان صنوبر  که در یک ردیف ایستاده اند  بمان تا همهگی بتو تاسی جسته ودرکنارت بایستند ویکی شوید .
هراران رنگ وزیبایی  وساعتهای خوب  وفصلهای بموقع  روزهای |افتابی  گه قلب تو تشنه وار میطپید آنها درانتظار بردن وخوردن تو بودند  سپس تاریکی  فرو افتاد وهمه درنا امیدی یا جان دادند ویا جانشانرا بیرون برده درخاک دیگری فرو رفتند  وچه آدمهای حقیری بتو نزدیک شدند  با یک زبان بیگانه .
 سعی میکنند ترا از پای درآورند اما نفس گرم اجدامان  آنهارا بجای خود خواهد نشاند .
جایگاه من وتو درامان خواهد ماند  آنها حتی دامن ترا از هم دریدند کاوش کردن گنجینه ها ی پنهانی ترا یافتند وترا غارت کردند مانند مادری لخت وعریان در میان خاور میانه بیجان ویا نیمه جان افتاده ای .

تا بحال ترا نکشتند اما  نواده های ترا از بین بردند  وزادگاه من شهری کوچک وبسیار قدیمی  را تشنه بحال خود رها کردند با مردمی که گرداگرد شهررا کرفته بودند اما آنها نیز دیگر رمقی در جان ودستهای خود نداشتند .وشبی دیوانگان وخونخواران به محلسی حمله بردند وهمه را مانند گوسفندان بیگناه سر بریدن دوخونرا بجای آب روان درجویباری پاکیزه تو راه انداختتند .
 بی هیچ دلیل ، محفلی بود / سازی بود  نیازی  بود  رودخانه کوچک ما خشک شد  وبیشتر به یک صحرای  داغ  با مارهای سمی وگزنده واتواع مامولکهای رنگین وآفتاب  پرستان در کنارت آرمیده اند .
همه چیز ویران شد آن کاروانسارهای قدیمی  آن چاههای آب غنی  وپنهانی  حال شهر مرده بی هیچ هیجانی تشنه در دل خاک  پرطاقت  هنوز از جایش تکان نخورده است کسی نمیتواند بطور قطعی دل از تو بردار  مگر آنکه خاک وآب ترا نخورده وننوشیده باشد  وآن آشیانه کوچک ما با رودخانه پرسرو صدا  ودرختان انگور  که مانند پستان یک مادر شیر ده  رسیده وآمده بچشم میخورد  وهمه ر اهوسوانه بخود میخواند .
کرت های کوچک  که تنها بیک چرخ ( گاو گرد )  آبیاری میشدند  درنظرم چقدر با شکوه میامد  وآن ( خان )  بزرگ  در‌آنسوی شهر برای خود امپراطوریش را بنا کرده بود  امای کسی را باکسی کار ی نبود آن قوم به روز رستاخیز ایمان نداتشند واز اصول دین تنها چهار مورد را انتخاب کرده بودند .
امروز بوی ترا کمتر احساس میکنم  گاهی میل دارم تا نزدیک مرزهای تو بیایم واز دور ترا ببینم  فرزند ناخلف تو بودم  .
بزرگان خانوداه ها همه از بین رفتند حال چی باقیمانده ؟ مشتی مردم خرده پا وگمنام  بر در ودیوار تو مانند زنبوران مکنده آویزانند .تنها یک سم کاری وقوی لازم است تا آنهارابیرون بفرستد دیگر درستی ودرستکاری از میان مردم رخت بربست  وتو تبدیل به یک دورغ بزرگ شدی وچقدر تنها ماندی ، سر زمین من  برکت از تو رفت چرا که شیطان برتو نازل شد . پایان .
ثریا ایرانمنش . « لب پرچین » . اسپانیا . / ۱۰ چولای ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۹ تیر ماه ۱۳۰۹ حورشیدی !

سه‌شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۸

آخر زمان

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش  .اسپانیا 
--------------------------------------------
گویا آخر زمان ما فرا رسیده است با هجوم بارانهای سیل اسا ونا متعادلی هوا و زلزله ها  وخشونت بی حد مردم  ، بیاد دارم زمانیکه در سال ۵۵ وارد لندن شدم  بچه هارا در مدرسه های دور  فرستاده بودم وخود با کوچکترین آنها دریک آپارتمان  درمحله کنزیگتون  میزیستم ! از اینکه توانسته بودم رها شوم بی اندازه خوشحال بود م اما هوای نه چندان دلپذیر ورفتار نه چندان مهربانانه مردم وکمبود بسیار ی از لوزام بهر روی مرا دچار پریشانی کرده بود .
روز ی در زیر درب آپارتمان یک جلد کتاب کوچک یافتم که به دوزبان انگلیسی وفارسی نوشته شده بود نویسنده آن دکتری که امروز نامش را فراموش کرده ام وشاید هنوز آن دفترچه درمیان اوراق قدیمی باشد .
در آن کتاب نوشته بود که : 
آخر زمان نزدیک است ! وشروع آن با تهاجم مردم  در سر زمینها / کشتارها / بیرحمی  ها / اعتصابات  وسیل وزلزله وتصادف  قطارها و هوا پیما ها  وفوران آتش فشانها وسپس جنگها وبی اعتباری و بی بند وباری میان مردم خشونت از حد گذشته وغیره وغیره !!!!  باخود فکر کردم حتما یکی از این زائران تبلیغاتی  برای دین مسیحیت است اما نه هیچ چیز درباره ادیان ننوشته بود ......
امروز به وضوع همه پیش بینی های اورا میبنیم  انقلابی  که درسر زمین خود پیش روی بود ومن حتی درخواب هم نمیدیدم همه چیز دریک برکه آرام وزیر انوار طلای خورشید میدرخشید تنها چیزی که مرا سخت عصابی کرده بود مراسم تاجگذاری مضاعف بود که همان باعث شروع اعتراضات مردم شد یک تمایش مسخره ناپلئون هم تاجگذاری کرد اما نمایشی نداد وجهانرا به تماشای  این نمایش دعوت نکرد 
بهر روی دیگر بمن مربوط نیود چندان میلی نداشتم وار بحث های سیاسی شوم اما گاهی در میان شهر ودر وسط خیابانها شخصی جلوی مرا میگرفت میپرسید دانشجو هستید ؟؟!! خنده ام میگرفت  ِ نه چرا ؟ سپس برگی چاپ شده را بمن میداد ومقدار ی روزنامه که نخوانده آنهارا درون زباله دانی میریختم ! 
در حاضر حال درآن سر زمین گل وبلبل وزیر تابش آفتاب درخشان بهاری  یکنوع منطق  بیرحمانه حاکم است  موسیقی اولین چیزی بود که حرام کردند ومن اولین چمدانم لبریز از نوارها وصفحات موسیقی ام بود  وروضه خوانیها وساعات سرگرم کردن جوانان وبردن آنها بسوی قربانگاه درمساجد رواج یافت   یکی دشمن تمدن ودیگری دشمن عقل وسپس دیگر سیل سرازیر شد  . ومن از لندن کوچ کردم به شهرک کمبریج که در\ان زمان هنوز خیلی کوچک بود وبخیال خود  یک آرامش در آن خانه با بچه ها  تنها ماندم بی هیچ دوستی وهیچ آشنایی  واز ایرانیان نیز به دور بودم  خیلی دور  تااینکه روزی درشهر روی یک تیر سیمانی دیدم نوشته مرگ بر شاه وزنده باد خمینی ÷ باخود میگفتم یعنی چی ؟ نگاهم به آن حروف سیاه دوخته شده بود زنی نسبتا مسن از کنارم رد  با خشم گفت : 
اگر در سر زمین تو مشگلاتی هست شهر مارا با این کثافتها آلوده نسازید ! در جواب باو گفتم من ننوشتم تنها خواندم ودور شدم و سپس بی سکینه بود که یک کلاغ وچل کلاغ میکرد وقدم به قدم با مردم راه میرفت یک جنایت را ده جنایت جلوه میداد و...... دیگر هیچ .
وآیا جای خوشبختی نیست که چنین ابلهانی بر جایگاه کوروش تکیه داده اند ؟! .
 وچه بسا یک دیکتاتور دیگر درلباس  ارتش می نشست وهمین راه را در پیش میگرفت  منظور منافع دولت فخیمه بود نه مردم ونه کشور !  وخوب این جمهوری هم برای خود دلایلی دارد ! .
شاه مسلمان بود به نجات خود به دست امام هشتم وسایر پیامبران اعتقاد داشت همسر از طبقه همین ملاها برخاسته بود درلباس یک کمونیست وچپی  وچپی هار احمایت کرد وشد آنچه که نباید بشود .
این جمهور ی کوتاه مدت نبود  همیشه در سر زمین ما یا شاه بوده یا رهبر و شاید به یکصد سال هم رسیده باشد وسپس نوچه ها وبازماندگانشان  با مردم عادی رفتار دیگر ی دارند وفراموش کرده اند که ازکجا برخاستند وکجا رسیدند ! مگر قاجارها پشتوانه شاهی داشتند دوبرادر ترک سر جویباری باهم جنک داشتند یک ا زبردران دیگری را کشت وملایی که اصلیت انگلیسی داشت ولباس ملایی پوشیده بودازاین  قصاوت لذت برد واورا به تخت نشاندند نیمی از کشوررا بردند برایش زن وحرمسرا  درست کردند ! 
گمان نکنم از بعدا از سلطنت زندیه دیگر ایران روی خوشی را دیده باشد ازدیا دجمعیت زاد ولد وتوسعه وسیع تدارک برای جنگها .
خوب درآن کتاب همه اینها نوشته شده بود .
امروز در قلب تابستان داغ بارانی سیل آسا در شمال مانند سیل هرچه را که سر راهش بود برد و اما این ملت هنوز به همان خوش گذرانیهایشان ادامه میدهند وجلوی گاوهای وحشی میدوند ! 
در سر زمین  ما زلزله ای در مسجد سلیمان آمد از روی آن بسرعت گذشتند ! 
دیگر نباید امید به آینده  بهتر داشت وخانه ساخت ودرونش را اراست ناگهان شعله ای  از آسمان فرود میاید وهمه چیز را درآتش میسوزاند ! باید زندگی را درمیان اشیاء جای گرفته دورن موزه ها یافت درهوای خنک آنجا نشست ونقاشی های قرون را تماشا کرد .
امروز برای هر اعتراضی اولین کار این است که همه عریان میشوند وکلیه اثاثیه پنهانی خودرا بیرون وبه معرض تماشا میگذارند این دیگر اعتراض نیست یک خود نمایی ویک خود فروشی است .
ما هم در خارج بین مرگ وزندگی / هستی ونیستی به تماشای دلقکان سیاسی روی صحنه نسته ایم وهرصبح باید جارویی به دست بگیریم وعارضات وترشحات مغزی آنهارا بروبیم وبیرون  بریزیم هریک به دیگر فحاشی میکند آنهم با زبان بسیار نا مربوط که تنها متعلق به لمپنهای چاله میدان وپشت قلعه میباشد مثلا آقا دکتر وسیاس هستند !!! گاهی مردان جاهل معرفتی داشتند واز ناموسی حمایت میکردند امروز نسل انها هم برباد رفته کاریکتاتورهای آنهارا درست کرده اند وبه بازار روز فرستاده اند هریک یک قمه ویک چاقو با خود حمل میکنند ویک بطری اسید !.
نه چیزی ندارم بنویسم ، سخت دلگیرم ودرانتظار آتش قیامت  نشسته ام نه هوس بیرون رفتن دارم ونه هوسی دیگر . خسته ام خیلی خسته ام .پایان 
ثریا ایرانمنش . « لب پرچین » . اسپانیا . ۹ جولای ۲۰۱۹ میلادی برابربا  ۱۸ تیر ماه ۱۳۹۸ خورشیدی ! خورشیدی که فرو رفت .

دوشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۹۸

و...مازنان

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
---------------------------------------------
ما زنان موجودات بدبختی هستیم ،  واین راز را تا اندازه ای ازخود وجهان پنهان نگاه داشته ایم ! گاهی میل داریم ادای یک قهرمانرا در بیاوریم ودر لباس قهرمانی ظاهر شویم حتی  به کره ماه هم رفتیم وبرگشتیم به کنج مطبخ !
همه نمیتوانند در زمینهای بازی بدرخشند  وقهرمان شوند بعلاوه خیلی زود از نظر ها پنهان میشوند ! عده ای تکه ای از وجودشانرا به مردی میسپارند تا درزیر سایه او  نشخوار کنند ومانند سایرین در روشنایی روز بدرخشند وسپس  درتنهایی وبی کسی خود  در اطاقی دربسته  از فرط تاثر  روی زانوا ن خود خم شوند .
باید همرنگ جامعه وجماعت شد تنها پریدن  سنگ به بالت خوردن وشکستن پروبالت است . 
من کودن تراز سایر همجنسانم نیستم  اما گاهی فکر میکنم  فلسفه وعلوم وطبیعی به چه درد من خورد ؟  نتوانستم هنری غیر ا زدوزندگی فرا بگیرم حتی خانه داری را به اکراه انجام میدادم  اگر به دنبال عشقم به موسیقی میرفتم نهایت  خیلی بزرگوارانه با من رفتار میشد یک تک نواز درگوشه ای مینواختم ! اما جامعه  نیز بمن نگاهش ازنوع دیگر ی بود یک هرزه ویا یک مطرب ویا یک ....هرچه میخواهید نامش را بگذارید .
وسپس از جامعه پرتقوای  ! آنان طرد میشدم  باید بخانه مردی رفت ودرسایه او زیست  وسایه آن مردرا همیشه حفظ کرد حتی با شکستن غرورت  واین دیگر باز ی سرنوشت است که چه مردی را سر راه تو قرار دهد  دلال بازار ؟  یا یک بانکدار  یا فروشنده اجناس دست دوم ویا یک مدیر کل ؟! فرقی بحال تو نمیکرد تو زندانی آن مرد بودی خیلی ها دوست دارند  یک نگهبان داشته باشند  بهر روی همه دراصل یکی هستند .
من به زندگی زناشویی بصورت یک شرکت سهامی میاندیشیدم دونفر با هم عاشقانه شریک میشوند ویک خانه میسازند برای خود وفرزندانشان وهزینه میکنند برای |اینده نسلهایشان اما گاهی افکار تو غلط در میاید  مرد ارباب ورهبر است وتو تنها یک مادیان که خوب میتوان ازتو تخم کشی کرد وسپس رفت دنبال یک جوجه تازه سر از تخم در آورده .
باید زندگیت را با چرندیات پرکنی !  تنها یک هدف را میتوانی دنبال کنی  زناشویی با یکی از همین افراد  برای من چیز خوش آیندی نبود  ! نه ! نمیتوانستم برده باشم  میل نداشتم  خودم را  مانند سایر زنان فریب بدهم  برایم وحستناک بود  باید با  همه زنان شوهر دار راه رفت  ومعاشر بود وبه کنایه ها وگفته های آنها گوش داد  مانند آنها لباس پوشید  باید ازهمان راهی  که سایر زنان رفته اند  ومیروند رفت  مانند \انها جسم وجان وروح خودرا تغییر داد واندیشه ها را بکلی پنهان نمود  وهرچه استعداد  وهنر داشتی همهرا بر باد داده تقدیم آن احمق کنی خودترا نفویض کنی وسرانجام گم شوی درهیاهوی بسیار ! 
نه !هیچکس از دردما زنان خبر ندارد  گویی برای همه مردم ما یک معما هستیم  وزنانی را که سر مشق قراداده وواقعا زن بودند دنبال کنی تازه میفهی که \۰ زنده باش وزندگی کن  زنده بمیر / .
اگر خودت میل داشتی گلیم خودترا از |اب بیرون بکشی  اجتماع  ترا گمراه میخواند  ودر تنهایی وسرگردانی   غرق خواهی شد  ، خوب هرکسی باید درزندگیش تجربه هایی بیاموزد  باید تنها کمی شجاعت داشت .
گاهی در رویاها با عشق های پوشالی وزودگذر  وکینه های طولانی  تا بیزاری ترا احاطه میکنند  وزمانی فرا میرسد  که  احساس پوچی  وپوسیدگی  بتو دست میدهد  وآنگاه  دچار سر درگمی  میشوی  زندگی در مقابلت  یک هیولاست  نه یک سرود دل انگیز  ولذت بخش  باز باید به موسیقی پناه برد تنها عالم خوشی  که درآن گم میشوی  اما .... دیگ رب گوجه ومربا روی اجاق ترا میخوانند !!
بایپ خور ش جا بیفتد  روغن بیاندازد  موسیقی گناه بزرگی است  لهو ولعب است !!  وروح ترا دچار پلیدی یکند ؟!  باید توبه کنی سجاده ها ترا میخوانند  همه پهن شده وآماده چادرت کو؟ .
دچا رتردید میشوی  آوای موسیقی از درودستها ترا میخواند  بسویت گسترش پیدا میکند دچار ترس ودولی میشوی  آن اوا دردلت طنین انداز است  سرود ستایش ترا بسوی خود میخواند اما نه درون سجاده  ها وزیر چادر !  وتوخود واطرافیانترا بفراموشی میسپاری .
برای کسی که توانسته باشد زندگی  را  با آرامش خاطر   نگاه داشته  ومطابقت خودرا  بین مطبخ  اطاق خواب ومیل بافتنی وسقز جویدن  طی کرده است  ظرافتی درهیچ یک از افکارش دیده نمیشود  باهمان تمدن بزرگ !  ظاهری  غرش رعد وطوفان  را ازسر میگذراند زندگی را می بلعد  وکم کم  خواس خودرا ازدست میدهد درون یک قفس تنهایی جای میگیرد .

حال  امروزمانند شیری درقفس مانده تنها غرش میکنم  باید \آزادی روحم را به دست بیاورم  ودر برابر مسئولیتی که طبیعت بمن  واگدار کرده است   به یک وطیفه شناسی  خوب عمل کنم  باید به آزادی برسم  وآنچه که نامش تعلقات است به دور بریزم  وسپس تن  بکاری بدهم  که هیچگاه  میلی به آ ن نداشتم ... فرار . پایان 
ثریا ایرانمنش . « لب پرچین » . اسپانیا . ۸ جولای ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۹ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی .

یکشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۸

شیر پیر بی دندان

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش ! دلنوشته <
--------------------------------------------
چند روزی است  که دوباره بنگاه سخن پراکنی بی بی سکینه مشغول تبلیغات برای آن پیر احمد  آبادی  میباشد و نام اورا  دردهان حزب الهی های وجماعت بت پرست خودش انداخته تا بگویند قهرمان ملی یارو ست   البته با دوستانی که درشبکه های اجتماعی دارد از قبیل ( دانشمند بزرگ وار واندیشمند همیشه درصحنه با کلاه گیس سیاه وابروان خضاب کرده ) دیگر احتیاجی به دشمنی بیشتر نیست !
این پیر   دیوانه از کار افتاده به اتکائ  پشتی بانان خود وآنهاییکه منافع خودرا دراین میدیدند که اورا حمایت کنند وملتی را به ذلت بکشند  هنوز سایه شومش روی سر زمین ایران نمایان است وهنوز عده ای اجاره نشین خیابانهای پشت قلعه که در اروپا صاحب چندین خانه وآپارتمان .سایر بده بستانهای آنچنانی شدند او و بی بی سکینه را سجده میکنند ! این پیر شیر بی دندان  «هند »را رها کرد مردمش یک پارچه برخاستند اما ایرانرا رها نمیکند خانقا ه درست کرده درسرتاسر دنیا ومردم را  به بیگاری میکشد ! برده هایی که باید پول بپردازند ودر آن   سرا خدمتگذار مشتی الواح \آدمهای مجنون شوند که دراثر بخار مخدارت به عالم هبورت 
فر و میروند خودرا مولانای ثانی میبنند !
از سوی دیگر مشتی مواجب بگیر را راه انداخته اند  تا درسرتاسر دنیا بگویند وبنویسند که او غرورملی ما بود . مردی دیوانه با کمک حزب توده اولین خرفش این بود که ؛ ثریا ملکه ایران؛  خارجی است ! ملکه بختیاری بود اما درآلمان  بزرگ شده بود مادرش آلمانی بود پدر ش نو ه خان بزرگ ایل بختیاری بود اما آن پیرمرد  از خانه قجرها برخاسته بود سلفش مریم خانم است که راه افتاده شاید از این کلاه نمدی هم باو برسد وآنهایکه منافع خودرا درآن میبینند با گرفتن وجهی ناقابل کمی تریاک .کمی عرق سگی با چاشنی سکس بعضی ها از قاره افریقا با یک بلیط مجانی ویک ناهارمجانی درخیابانها راه میفتند و آزادی طلب میکنند آن لچگ بسرپتیاره را مثلا حمایت میکنند .
ثریا در بین مردمش درایران نیز تنها بود هنگامی خودش میشد که با اسب به کوههای بختیاری  میتافت وتفنگ به دست میگرفت برای شکار پرندگان  مضر نه حیوانات آنگاه خودش میشد دردربار ناتوان بود وغریب وآن پیر مرد ازهمین موضوع سوء استفاده میکرد ومردمرا بر علیه شاه شوراند یعنی کودتارا او مرتکب شد وشا ه وخانواده اش را بیرون فرستاد  هنوز شاه زنده بود استعفاء هم نداده بود پول هم نداشت از سفارت ایران درایتالیا وام میگرفت که ناگها دگتر فاطمی در سر  چهارراه  پرچم جمهو.ر یرا برافراشت ! از آن زمان  بی بی سکینه این شیر پیر بی دندان میل داشت این جمهور ی ننگین را برسر ملت ایران بنشاند وسر انجام با کمک آن بادام فروش که از درون کیسه مارگیری بیرون آمده مانند یک روح بی احساس کارش را پیش برد وچهل سال است که مردم  بیچاره میسوزند ومیسازند وخیانتکاران دربنگاه بی بی سکینه دلقک بازی درمیاورند ومردم را میخندانند سه نسل نابود شد وحال   هر علف هرزه ای که روی این رودخانه گل آلوده  رها میشود  مردم به آن میچسبند واورا قهرمان خود میپندارند و پسر شا ه وجانشین  او تنهاست !  او به ملتی که به پدر وخاتواده  آنچهرا که نباید کردند ! ااعتمادی ندارد با احیتاط گام بر میدارد . 
اگر به زبان انگلیسی سخن رانی کند میگویند فارسی بلد نیست / اگر فارسی سلیس حرف بزند میگویند برایش نوشته انددرگوشش میخوانند اگر به فرانسه حرف بزند میگویند چرا بفارسی سخن  نگفت درست مانند ملا نصرالدین وخاتواده والاغش !  کسی از او حمایت نمیکند همه باو خیانت کرده اند منافعشان را درایران ودر اروپا ودر قاره جهان درخطر میبیند وبی بی سکینه از این بی عرضه گی ملت ایران بهره برداری میکند ! آدم گنده گنده های پیر وپاتالها وفسیلهای خیانتکاررا میاورد با \انها مصاحبه میکند بعضی ها توده ای توبه نسوه کرده اند بعضی ها هنوز به اعتقادات دیوانه وار خود اعتباری بخشیده  عده ای هم خمار آلوده  دررختخواب خمیازه ای میکشند  ومیگویند کی بود وچی گفت ؟ کی نوبت ما میرسد ؟!  
بلی هند خودش را از مستعمره بودن نجات بخشید اما ملت رشید وقدرتمند ایران صاحب پهلوانانی نظیر رستم وسهراب وافراسیاب وتهمینه بابک هنوز با چرتکه شش وهشت میاندازد ببیند کدام طرف منافع است . وای بر ما . وای برما . ووای بر نسلهای \اینده ما نسلی باقیمانده  از سفلیس وسوزاک وحشیش وتریاک وشیشه .   وفرزندان حرام زاده  وپدر نا پیدا ! پایان 
شنبه / ۷ جولای  ۲۰۱۹ میلادی برابر با  ۱۷ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی . 
ثریا ایرانمنش / اسپانیا .--
--------------------------

شنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۸

دنیای خیال

دلنوشته: ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا!
-------------------------------------------------------
هر شنبه ویکشنبه ما مجازیم که یک ساعت موسیقی ضبط شده را روی صفحه تلویزیون ببینیم امروز گویا این برنامه درمادرید ضبط شده بود درمیدان بزرگ شهر وفیلم آنرا ما  تماشا کردیم مطابق معمول  بیشتر از کنسرتوی خیمه آراگئون  استفاده میشد ودرمیان پرده نیز تکه ای از اپرای پوچینی !  روزهای یکشنبه در کاتدرالهای بزرگ به مناسبتهای مختلف  سرود ستایش  سنفنونی نهم بتهون را نیز  به اجرا ونمایش میگذارند .
چیزی که من دراین ارکستر سنفونیک دیدم  بیشتر از سازهای بادی وطبل ودهل استفاده میشود شیپورها میدمند وطبال ها گویی ارتش را هدایت میکنند بسوی جنگ ! 
خوب این روزها از موسیقی ونوشتن درباره آن خبری نیست واجراهای آن  ،یشتر مزاجشان با سکس وپهلوانی  وبازی با گاوها  ورقص درجلوی مجسمه مریم مقدس  و سکس و تجاوز واجرا خیابانی  دگر جنسها عریان وخال کوبیده حال بیشتری باین  مردم خفته میدهد .

من باید با موسیقی ازدواج میکردم وباید درقرن نوزدهم همان قرن غولها به دنیا می آمدم گویی هنوز روحم دراین دنیا سرگردان است وچیزی را نتوانسته ام به درستی هضم کنم  گویی تنها یک روح  روی زمین راه میروم بی تفاوت به همه چیزها  ، همه متعلقات واز هفت دنیا آزادم ! چیزی نیست که مرا بخود بخواند ویا مشغول کند تنها شبها به موسیقی پناه میبرم ودر میان امواج آن بخواب میروم خوشبختانه هنوز کیبورد تابلت من این قدرت را دارد که همه موسیقی های جهانرا برایم تهیه ببیند ! 

هفته پیش بانویی را دیدم از سر زمین مجار  یک پیانیست وسولیست  لباسی که پوشیده بود تنها نوک پستانهای اورا نگاه داشته بود ومن هر آن نگران بودم که با حرکات موزونی که ایشان درحال اجرای برنامه هستند کشیده نشود وهمه سینه عریان نگردد! آنچنان سری به عقب وجلو کج وراست میکردند وبا هر نت روی یک دکمه گویی ضرباتی به سینه عریان ایشان وارد میشد  باخود گفتم : بیچاره شوپن !!!

نه ! نمیتوان با مردم کنار آمد عده ای چنان مذهبی واز خود بیخودند وچنان کرم این مذهب دررگ وجانشان رخنه کرده که دیگر جدایی آنها ممکن نیست بنا براین همیشه هم موسیقی آنها بوی محراب را میدهد .
حد اقل توانستند موسیقی را به کلیسا ببرند وخودرا نجات دهند در سر زمین ما گفتن از موسیقی نیز جرم است تنها درخلوت رهبری میتوان مطربان مخصوص ساز بزنند  و شاعرای دربار اشعاری را بخوانند آنهم  سازهای سنتی  وکم صدا ! یکی ار مطربان درگاهاشان چندی پیش بسرای باقی شتافت حال نمیدانم  خودشان ساز را به دست میگیرندودراطاق مخصوص منقل مینوازند وبا خدای خودشان ذکر میکنند ویا دیگری چون ایشان ظاهرا یک دست بیشتر ندارند وآنهم در خم زلف پرچین یار است ! یعنی وافور .

بهر روی زندگی ما در یکنوع بیماری وبی ثباتی میگذرد وخود نمیدانیم کی هستیم ، ازکجا آمده ایم وبه کجا خواهیم رفت .
یک روز شنبه داغ / برکه های خشک شده / اسپانیا ! ثریا ایرانمنش .۶. آپریل ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۷ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی.


جمعه، تیر ۱۴، ۱۳۹۸

جامعه بیمار

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
-------------------------------------------
نیمه شب گذشته به بحثی  میان دونفر یکی از ایران ویکی در خارج گوش فرا میدادم وچقدر تاسف خوردم آنکه درایران بود با آنکه جوان بود ومعلوم بود که از معلومات برجسته ای برخوردار است  درباره مردم ایران ووضع حاضر توضیحاتی میداد  نا امید کننده ، میگفت که مردم در حال سر گردانی بسر میبرند ودولت هر چه بیشتر دارد خودرا قوی میسازد ودر یکی از نشریه های دیدم کم کم به یک افغانستان دوم تبدیل شده ایم مزرعه کشت خشخاش ! درآ مدی پر سود وخوب دیگر .....هیچ 

امروز متاسفانه  در جامعه ما وسایر جوامع غیرا ز  مجلات زرد وقرمز وروزنامه های مجانی  از  کتاب  وغیره خبری نیست  ونه روزنامه ای  شاید درکشورهای دیگر هنوز روزنامه های یومیه  با اخبار صحیح به چاپ برسند اما درایران  تنها یک یا چند روز نامه که متعلق به همان مافیای حاکم بر سر زمین  ماست به دست مردم میرسد واخبار جهانرا بصورت آگراندیسمان وبزرگ جلوه میدهند اما خبرهای بزرگ خودشانرا کوچک  ، درباره کتابها هم چیزی نباید گفت واز فیلمهای توقیف شده  بنا براین  دیگر نباید درانتظار ظهور یک منتقد واقعی باشیم  ودیگر نمیتوان  ستونی یافت که درآن هرچه دل تنگت میخواهد بگو ! بیابیم .
 سینمایی نیست / موسیقی نیست / تاتری نیست نمایشی نیست  میمون است وعنترش ! 
روزگاری نه چندان دور  در مجلات وروزنامه ها  اگر چه چندان خواندنی نبودند  اما گاه گاهی  درمیان  آنها  منتقدانی  پیدا میشدند که درباره همه چیز نقدی مینوشتند  چیزی مینوشتند  احترام این دسته  از هنرمندان نیز بیشتر بود  وهر روز بر تعدا د آنها افزوده میشد تا جاییکه بصورت یک اپیدمی درآ|مد وکم کم احزاب نو پا ونو خاسته ودیر پا نیز از همین مردان سوء استفاده کردند  .

امروز حرف زدن ویا نوشتن درباره هر چیزی جرم وگناه محسوب میشود  تنها میتوان درچهار دیواری اطاق گچی خود  بنویسی با آمدن اسباب بازیهای جدید وتکنو لوژی ها  بازار روزنامه نگاران نیز کساد شد حال صفحه ای بر صفحات روی تابلتها اضافه شده که تنها خلاصه خبرها وفوت فلان شخصیت چاپ میشود .
باین نوشته ها وعکسها وخبرهای  روزانه با تیتر درشت سبز و\ابی وقرمز نیز نمیتوان اعتمادی داشت هر کس بمیل  خود چیزی را تعبیر کرده  وروی صفحه میگدارد وروزی فرا خواهد رسید که خودشان نیز 
 بخنده بیفتند .
امروز اگر آوازه خوانی روی صحنه عریان شود وبه همراه  سازهای پرسر وصدای الکترونیکی مشتی مزخرف را سر هم کرده وبخورد ملت بدهند همه شادی  را ازحد میگذارنند  وتو نمیتوانی انتقاد کنی  هنزمندان مردمی هستند با هجوم جمعیت وجایگزین شدن ماشین بجای دستهای کارگران همه تقریبا بیکار واکثرا به دنبال خوانندگی ورقص میروند ! نامش هر چه میخواهد باشد اما هنر نیست .
امروز قلم ها کمتر سخن میگویند  ومردان سخنگو سعی دارند گفته هایشان را  درلفافه بیان کنند  ومن احساس میکنم  که یکنوع سستی  هر ج ومرج  بی هیچ جنبشی  بر دنیا حاکم است  امروز رسانه ها  فرمان میدهند  ( اطاق ) فرمان  ساکن است  تو تنها باید تماشاچی باشی  حال اگر  چه گمراه شوی  دهانترا باید ببندی  باد را آنها درگلو میاندازند همان تاجران / مالکین زمین خوارها  وبرده فروشان نوین  باید از انها وگفته های انان اطاعت کنی  همه چیز حتی مواد غذایی را نیز در انحصار خود گرفته اند وتو اجازه نداری سیب زمینی درباغچه ات بکاری ! گل کاکتوس برایت کافی است !.
امروز تنها شماره ها هستند که نشان بزرگی را میرسانند  وتعداد بازدیدکنندگان  به فرمان ارقام   باین بت پرستی  تسلط میبابی وخود بت پرست میشوی .  

یک دموکراسی کاسبکارانه  مردان گذشته را نیز دچار رخوت وخواب آلودگی  کرده است  نویسندگان  گذشته فسیلهای  بیکار  ویا ازکار افتاده  با هجوم به خاطراتشان  به چرت فرو میروند  وبیدار کردنشان مشگل  است .
آن مرد دانشمند  شب گذشته میگفت در آلمان یک نفر هفت صفحه روزنامه میخواند ویک تر ک سه صفحه اما درایران  هر ده نفر یک صفحه روزنامه را میخوانند اما کدام روزی نامه ؟!  اخبار از هزار فیلتر ردشده ؟! .
بهر روی اگر  کسی جرئت  آنراندارد  به همانگونه  که می اندیشد  بنویسد  ونمیتواند   پارویی به دست 
گرفته این بیماران شهرت طلب را بروبد  وپارو کند  وبیرون بریزد دنیاهر روزبیمار تر وغیر قابل علاج میشود  درحال حاضر دنیا نه یک بیمارستان بلکه یک تیمارستان بزرگ است  با بسترهای |الوده  همه جا همه باهم شریکند  ویگدیگر ا  خوب میشناسند  تو نباید مستقل بیاندیشی  ومستقل  به اندیشه هایت پرو وبال دهی  روزی محکوم خواهی شد  بگذار فاتحان برخیزند  با نیروی ابتکار دورغینشان  در اندیشه های تخمیر شده  وبوی موادی که به دهان ومغزشان هجوم اورده است دنیارا دردست بگیرند وسر نوشتها را .
دیگر کسی به شهامت ومردانگی احتیاجی ندارد  ووای به روزی که من بخواهم همه حقایق را عریان کنم  وعده ای  را لخت جلوی دوربینها بنشانم .
زمانی که ملتی پیر میشود  ارداه خودرا  ایمان خودرا  وهمه انگیزه های  زندگی را ازدست میدهد  وتنها مردان خودرا به دست یک لذت زنانگی میسپارند  واین زنانند که مردانرا میافرینند وزنانی که از آفریدگار خود دشنه میخورند نمیتوانند آنقدر قدرت یابند وخود را نیز بیافریند .
این روزها باید به عقاید  سیاسی  معامله  گران  کاسبکاران  / دلالان  وآنهاییکه مشغول تخریب  یکدیگرند  گوش فرا داد  وساکت نشست .
آنچنان  درباره یکدیگر فحاشی میکنند و یکدیگر بخاک میمالند  گویی  دارند  یک شراب اعلارا مزه مزه میکنند  کلمات را درگلویشان غرغره کرده به روی ما تف میکنند ! پایان 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . ۵ جولای ۲۰۱۹ میلادی برابر با  ۱۴ تیر ۱۳۹۸ خورشیدی !

پنجشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۹۸

زخم روی نمک!

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش ، اسپانیا .

گوش کن  پند   ای پسر وزبهر دنیا غم مخور 
گفتمن چون  در حدیثی گر توانی  داشت هوش 

یز بساط نکته دانان  خود فروشی شرط نیست 
 یا سخن  دانسته گوی ای مر د عاقل یا خموش 

تصادفا این  ابیات بیادم آمد داشتم به سخنان گهر بار ریاست جمهور ایران که مانند یک سگ پیر تنها جلوی خانه اش پارس میکند ، افاقه میفرمود که ما نباید  با گفتارمان ، کردارمان ، رفتارمان  وقلمان  بر نمک مردم زخم بپاشیم !!!  این اولین بار بود که من این درافشانی را میشنیدم چند بار تکرار شد بر نمک  مردم زخم بپاشیم !!! همه چیز دنیا وارنه شده است و نمک وزخم هم جای خودرا عوض کرده اند  ، 
 با این زندگی امروزی که  دنیا دچار سر درگمی است و مردان کم کم مردانگی خودرا ازدست داده وتبدیل به یک موجود دوگانه  شده اند وزنان بی پناه وتنها  که همه پشتیبانی مردی را آرزو داشتند کم کم نومید  شدند وخود پای بر صحنه گذاشتند .
این زندگی بسبک ا( استایل  مدرن )   تنها ثروتمندان  را میپسندد  همه چیز براق ،  رنگهای زنده  واما تهوع آور  ولگردان  پاریسی و روشنفکرانی گم شده آلمانی  وماجرا جویان ایتالیایی  ووووناگهان همه مسلمان شدند  وآن جهان واقعی  وجهان وطنی را که میرفت نابود شود از نو زنده ساختند  ودر لباس حیله گری  ووجدان گمشده  خودرا  بکلی فراموش کرده ویا سکوت اختیار کردند باید همرنگ جماعت شد  پس آن ( روح باستانی ) کجا رفت ؟  با ازدست دان روح خویش  دیگر چیزی از شما باقی نمیماند  وبرای آنکه خودی به نمایش بگذارند  وکارها نامربوطشانرا جنبه قانونی ببخشند  وبه آنها ارزشی بدهند  احتیاجی زیادی  به سر مایه دارند واین سرمایه تنها درکنار دوستان نا مربوط  برایشان فراهم میشود  واکثرا دردزدی ها وبردن وخوردن اموال دیگران حرفه ای شده اند  همه چیز را  درمیان احساسات   مدرن  ارزیابی میکنند  وبا همه چیز میسازند  در میان احساسات آبکی  ورقیق شده  مدرنیزم  شاعر ونویسنده  وهنر مند  بسرعت برق رنگ عوض میکنند  وهمه به دنبال چشم هم چشمی  یکدیگرند  اکثرا نیرومندی خودرا ازدست داده اند  مردان پیر وخوش گذران در آ|غوش دختران جوان وپسران جوانتر وزنان پای به سن گذاشته درا\غوش مردان جوان  وهرزگی  را همچنان ادامه میدهند و وابدا این کار هم پشیمان نیستند .
باید وارد محافل بزرگان شد  محافل ثروتمندان  روزهایشان را با حرفهای فریبنده  درکنایه  ها ولفافه  سیاست میگذرانند  ودریک زبان درهم جوش  که خود بوجود آورده اند وتنها خودشان معنای آنرا میفهمند  از آن کلما ت بهره میبرند  بهر روی در برابر  روشنایی خورشید میدرخشند  منظور هم همین است  سرگرمی ونمایش  احساساتشانرا رام کرده اند خبرهای کوچک را بزرگ جلوه داده وخبرهای بزرگ وجنایتهارا کوچک وگاهی بسرعت از کنارش رد میشوند .
امرور دوران خوش گذرانیهاست  باید از ( پولها) بهره مند شد  پولهای دزدی  ومردان وزنان بی فضیلت  وبی عفت  که تصویر ساز شده اند  دیگر کسی به نفس گرم بیابان  وبازار پر رونق شرق  وتابش خیره کننده  آفتاب آن اعتنایی ندارد  همه پرخاشجو  وناسزا گویان از کنارت میگذرند .
گمان بردم که هنوز نیروی جوانی هست  اما باخبرهایی که میرسد باید بینی خودرا بگیری واز بوی تعفن ریا ودوروئی دور شوی  ودیگر چیز تازه ای نیست که به امید آن  زنده باشیم ویا دلخوش .
( اینجا تهران است ، صدای ایران ) !  این صدا گم شد واین شعار برای همیشه خاموش گردید همه به انکار یکدیگر برخاسته اند  وترجیح میدهند همچنان درخانه های مجلل خود  وبابازی دادن مردم هم خود وهم دیگرانرا سرگرم سازند .
وعجب آ\نکه تماشا گران این صحنه های نمایش از خود بازیگران شادترند  ودرانتظار دروغی دیگر نشسته اند .
و... حال تو دراین گوشه نشسته ای  ومیل داری  تقوی ونجابت ویکرنگی را تماشا کنی  این فضاحت است  وهمیشه پیروز ی از ان کسی است  که بیشتر فریاد میکشد وصدایش رسا تر است .
چگونه باید کالاهای  خودرا فروخت  دزر زیر چادر  عفت ؟! یا رسوایی  ودوستان ؟ دوستانی که بتو خیانت کردند   \انها نیز  روسپیان عفیفی بودند  با تقوا  اما میدانستند  چگونه کالای وارداتی وصادارتی خودرا بفروشند وبه چه قیمتی  ! 
وجدان ؟  وظیفه ؟  اینها دیگر کهنه وفرسوده شده اند باید درون خمره سرکه انداخت تا برای روزگار قحطی ترشی شوند . پایان 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . ۱۳ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی برابر با چهارم جولای  ۲۰۱۹ میلادی !

چهارشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۸

اعلام استقلال !

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش  . اسپانیا !
------------------------------------------------
در خبر ها خواندم که :
خواننده مطرح به ایران برمیگردد !!! ودر انتهای خبر معلوم شد نوه  جناب طالب برای جشن استقلال کردستان به سر زمین پدری واجدایشان بر میگردند وجال بآنکه دو خاطره هم تعریف کردند که درجشن های هنر سراهای رژیم گذشته از ایشان دعوت بعمل آ|مده بود ودربین ؛ ایرانیان ؛ وجشنهای ایرانیان ایشان  ؟!!!! مقام اول را از دست شهربانوی گرامی وهنر پرور  دریافت کردند ؟! درهمان زمان هم کردها خودرا از همه بالاتر میدانستند وزبانشان غیر از زبان کردی لحجه را نیز نگاهداشتند ودر شروع انقلاب بیشتر کردها  لباس سربازی وافسری پدرانشانرا پوشیدند وبه سپاه ملحق شدند  وسرانجام کردها  کردستان بزرگ را تشکیل دادند حال مانده \آذربایجان ! وسایر استانها هریک قسمتی را برای خود برمیدارد وشاهی میکند وجنگهای قبیله ای راه میافند وما هنوز درخم گیسوی وزلف یار گرفتاریم وبه شعارهای تو خالی که درون مطبخ خانه شان به بیرون میفرستند دلخو ش داشته ایم گلهای معطر باغ ما خشکید وبجایش گلهای کاغذی وپلاستیکی  روانه بازار شدند   دیگر زمان عشق ومستی ونو آوری تمام شد  این سیل ها بودند که مرزهارا تعیین کردند واین زلزله ها بود که دیوارهارا  ویران ساخت .

حال من باید نگران این سر زمین باشم ونگران آتش سوزیها ونگران توطئه هایی که برای نخست وزیر انتخابی ما چیده شده است  حزبی به کمک مجاهدین خلق وزیر نظر |گاد فادر| یا پدرخوانده !  شکل گرفته است وخیال دارد همان دوران فسیلان گذشته را رواج دهد مردانه وزنانه !   زمان دردها ست  وخستگی ها  وگرسنگی  وآتش سوزیهای به ظاهر طبیعی وسر شاخ شدن با میخ طویله های عصر هجر  وگاوهای اخته شده  درون طویله  که تنها به نمایش گذاشته شده اند صحنه ها ازهر هنری خالی است  گستاخی وبی بند وباری   ومردم دلخوشند که اسان پرپر میشوند .
فرنسه تاریخ خودرادازانقلاب  بنا نهاده است وکره از زمان حکومت پدر بزرگش وتاریخ به زیرخاک فرو میرود  امروز در وجود هر یک از ما یک شیطان ویا یک ابلیس خفته است  وهمیشه هم باید با خون جاده هارا صاف کرد .
امروز سر زمین من صاحب چند صد نماز خانه است  وهر نماز خانه  برای خود  یک مسجد کوچک به حساب میرود  که پرروش دهند شعور انسانهای کوچک است تا دربزرگی همچنان بار بری را فرا بگیرند وهمچنان برده وارمانند گوسفند حرکت کنند  وهمه آنها داری یک پیشوای بزرگ هستند او دستور میدهد  دستور آتش ودستور ایستادگی .
گاهی دست درون کیسه های مارگیری میکنند وماری را بیرون آورده بر صندلی ریاست مینشانند  همه چیز زیر یک سایه مه وتاریکی محو شده است  گاهی برقی میدرخشد وزود خاموش میشود  رنگ وفریب وریا هرروز پررنگترمیشود  گویی نقاش زبر دستی با پرگار وگونیا  همه چیز را با خطوط  مخصوصی رسم کرده است  وچه رسوا گرانه است این عصر  واین جماعت  عده ای تنها فانوس جلوی درخانه خودرا روشن کرده اند  وتنها جلوی پای خودشانرا میبنند  عده ای ازدرون مطبخ  خانه شان مبارزه میکنند برای پیشبردمقاصد خودشان  آنها مانند  یک کرم شب تاب تنها درتاریکی درخشش دارند  از افتاب درخشان گریزانند . 
خداوندگارما شاه ایران قبل از رفتن  اظهار داشت که « مگذارید ایران ایرانستان شود »! او دشمنرا درون جیب خود همه جاهمراه داشت وخودش نمیدانست . پایان .
 ثریا ایرانمنش . اسپانیا . چهار شنبه سوم ماه جولال ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۲ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی!

سه‌شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۹۸

شهر دعا !

« لب پرچین» ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
---------------------------------------------
شهرتو شهر  فرنگ ، آدماش ترمه قبا 
شهر من شهر دعا ، همه گنبداش طلا !!!!!

پس چرا دران  شهر دعا نماندید وهمه سوراخی  دردیار ترمه پوشان  یافتید ومانند موش د رآن آنها پنهان  شدید ؟ چرا به دعای نیمه شب بیدار نشدید تا زندا نی را به پای چوبه دار ببرید ؟! شما که خوب آواز میخواندید .
بعضی از اوقات  انسان ترجیح میدهد  که نابینا  باشد  وبرخی از مردم  پست وبعضی از چیزهای ناگواررا  نبیند  .
دنیا رو به زشتی وپلیدی میرود  وهر روزهم بدتر میشود  آنچهرا که امروز میبینم  واحساس میکنم  نمیتوانم  نامش را  زندگی بگذارم  درون قفسی  مانند حیوانی که به زور اورا  نگاه داشته اند  واگر پای از قفس بیرون بگذارد تیر های خصمانه ای بسویش پرتاب میشود  ترجیح میدهد درب قفس را محکمتر کند .
کم وبیش اکثر دوستانم را از دست داده ام  وآنچه  که برمن سنگینی میکند  نه دشمنی انهاست  ونه دوستی ظاهری انها  بلکه سرشت  بی مایه وتنگ عقلیشان  وشعور  بی عملیشان  که از پذیرفتن  هر اندیشه ای  خودرا  رها میسازند  همه چیز باید برایشان  سهل وآسان باشد  همه خودرا  مانند  تلی از خاک  ساخته اند که به اندکی فشار ی فرو میریزند .
این مردم نه دوستند ونه دشمن  نه برای ایمان نه  بی ایمانی ساخته نشده اند  ومیل  دارند  بین  آنچه که امروز  از نو بوجود  آمده است با سنت های دیرین بهم بیامیزند  گاهی جنگها برایشان یک ایده آل است  یک سرگرمی  .
زمانی سر زمینی با قدرت داشتیم  با مردمی که میرفت  تا دامنه شعور خودرا وسعت بخشد  امروز غیر از  تحقیر و  بی ایمانی  چیزی نداریم  .
تحمل همه چیز مشگل است  احترام وتکریم  درمقابل زور  وهیجان وترس دربرابر قدرت اسلحه !
چه بسا قرنها  بدین گونه  بوده است  هجوم اقوام  مختلف  شورش ها  وجنگها  وچه بسا انسانهایی نظیرما  نیز در همین وضع بسر برده اند  میان مرگ وزندگی  وغرش قرن ها .
انسانهای خستگی نا پذیری هستند  که درونشان خدایی خانه دارد  اما گمنامند  چرا که درسر زمین  من  روشنی  به خاموشی  رفته وعده ای  که تنها بر ما شورش \اوده اند  تمدن مارا تهدید میکنند  اما میدانم در سینه پهناور \ان سر زمین  گنجینه هایی نهفته است  ونیروی هایی خشم  وخستگی نا پذیر سخت گمنام اما دلیر  و ایستاده وتسخیرنا پذیر  وچه کسانی بخاطر یک موقعیت   زود گذر  وتهوع آور  در یک سعادت گمشده  وکمرنگ  به سرنوشت ملتی خیانت  کرده ومیکنند  من باین  گونه ادمها کینه دارم  .
مبازرات دروغین  بر ضد ملت خودشان  میباشد  همچنانکه  من روزی نسبت  به امریکا کینه داشتم  وآنرا باعث بدبختی های خودمان  میدانم اما رفیق روسیه هم نشدم  امروز در صد دفاع  از \انها نیستم  با کسی مرافعه ندارم  تنها باخودم  درستیزم  کارهای اقوام گوناگون بمن ارتباطی ندراد .
نه! نگو درکاری دخالت میکنم که بمن ارتباطی ندارد   اما درمورد  سر زمینم  میدانم که دیگر هیچگاه ری انرا نخواهم دید  لکن حاضر نیستم  بسوی کسانی  برگردم  که برایم مرده اند  میل ندارم  به زیارت گورستانها بروم  باکسی دعوا ندارم  به کسی دلبستگی ندارم   از محیط واز جنس آنها نیستم  هر گز  وبه هیچ وجه  داخل دسته بندی ها ی آنها نشده ام  هم آوازشان نشدم  چیزی ندارم  ودرنهایت .... سکوت  به همدستان خود مینگرم  مرا « بیگانه» مخوان ! پایان 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . سه شنبه دومم جولای ۲۰۱۹ برابر با ۱۱ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی.