جمعه، تیر ۱۴، ۱۳۹۸

جامعه بیمار

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
-------------------------------------------
نیمه شب گذشته به بحثی  میان دونفر یکی از ایران ویکی در خارج گوش فرا میدادم وچقدر تاسف خوردم آنکه درایران بود با آنکه جوان بود ومعلوم بود که از معلومات برجسته ای برخوردار است  درباره مردم ایران ووضع حاضر توضیحاتی میداد  نا امید کننده ، میگفت که مردم در حال سر گردانی بسر میبرند ودولت هر چه بیشتر دارد خودرا قوی میسازد ودر یکی از نشریه های دیدم کم کم به یک افغانستان دوم تبدیل شده ایم مزرعه کشت خشخاش ! درآ مدی پر سود وخوب دیگر .....هیچ 

امروز متاسفانه  در جامعه ما وسایر جوامع غیرا ز  مجلات زرد وقرمز وروزنامه های مجانی  از  کتاب  وغیره خبری نیست  ونه روزنامه ای  شاید درکشورهای دیگر هنوز روزنامه های یومیه  با اخبار صحیح به چاپ برسند اما درایران  تنها یک یا چند روز نامه که متعلق به همان مافیای حاکم بر سر زمین  ماست به دست مردم میرسد واخبار جهانرا بصورت آگراندیسمان وبزرگ جلوه میدهند اما خبرهای بزرگ خودشانرا کوچک  ، درباره کتابها هم چیزی نباید گفت واز فیلمهای توقیف شده  بنا براین  دیگر نباید درانتظار ظهور یک منتقد واقعی باشیم  ودیگر نمیتوان  ستونی یافت که درآن هرچه دل تنگت میخواهد بگو ! بیابیم .
 سینمایی نیست / موسیقی نیست / تاتری نیست نمایشی نیست  میمون است وعنترش ! 
روزگاری نه چندان دور  در مجلات وروزنامه ها  اگر چه چندان خواندنی نبودند  اما گاه گاهی  درمیان  آنها  منتقدانی  پیدا میشدند که درباره همه چیز نقدی مینوشتند  چیزی مینوشتند  احترام این دسته  از هنرمندان نیز بیشتر بود  وهر روز بر تعدا د آنها افزوده میشد تا جاییکه بصورت یک اپیدمی درآ|مد وکم کم احزاب نو پا ونو خاسته ودیر پا نیز از همین مردان سوء استفاده کردند  .

امروز حرف زدن ویا نوشتن درباره هر چیزی جرم وگناه محسوب میشود  تنها میتوان درچهار دیواری اطاق گچی خود  بنویسی با آمدن اسباب بازیهای جدید وتکنو لوژی ها  بازار روزنامه نگاران نیز کساد شد حال صفحه ای بر صفحات روی تابلتها اضافه شده که تنها خلاصه خبرها وفوت فلان شخصیت چاپ میشود .
باین نوشته ها وعکسها وخبرهای  روزانه با تیتر درشت سبز و\ابی وقرمز نیز نمیتوان اعتمادی داشت هر کس بمیل  خود چیزی را تعبیر کرده  وروی صفحه میگدارد وروزی فرا خواهد رسید که خودشان نیز 
 بخنده بیفتند .
امروز اگر آوازه خوانی روی صحنه عریان شود وبه همراه  سازهای پرسر وصدای الکترونیکی مشتی مزخرف را سر هم کرده وبخورد ملت بدهند همه شادی  را ازحد میگذارنند  وتو نمیتوانی انتقاد کنی  هنزمندان مردمی هستند با هجوم جمعیت وجایگزین شدن ماشین بجای دستهای کارگران همه تقریبا بیکار واکثرا به دنبال خوانندگی ورقص میروند ! نامش هر چه میخواهد باشد اما هنر نیست .
امروز قلم ها کمتر سخن میگویند  ومردان سخنگو سعی دارند گفته هایشان را  درلفافه بیان کنند  ومن احساس میکنم  که یکنوع سستی  هر ج ومرج  بی هیچ جنبشی  بر دنیا حاکم است  امروز رسانه ها  فرمان میدهند  ( اطاق ) فرمان  ساکن است  تو تنها باید تماشاچی باشی  حال اگر  چه گمراه شوی  دهانترا باید ببندی  باد را آنها درگلو میاندازند همان تاجران / مالکین زمین خوارها  وبرده فروشان نوین  باید از انها وگفته های انان اطاعت کنی  همه چیز حتی مواد غذایی را نیز در انحصار خود گرفته اند وتو اجازه نداری سیب زمینی درباغچه ات بکاری ! گل کاکتوس برایت کافی است !.
امروز تنها شماره ها هستند که نشان بزرگی را میرسانند  وتعداد بازدیدکنندگان  به فرمان ارقام   باین بت پرستی  تسلط میبابی وخود بت پرست میشوی .  

یک دموکراسی کاسبکارانه  مردان گذشته را نیز دچار رخوت وخواب آلودگی  کرده است  نویسندگان  گذشته فسیلهای  بیکار  ویا ازکار افتاده  با هجوم به خاطراتشان  به چرت فرو میروند  وبیدار کردنشان مشگل  است .
آن مرد دانشمند  شب گذشته میگفت در آلمان یک نفر هفت صفحه روزنامه میخواند ویک تر ک سه صفحه اما درایران  هر ده نفر یک صفحه روزنامه را میخوانند اما کدام روزی نامه ؟!  اخبار از هزار فیلتر ردشده ؟! .
بهر روی اگر  کسی جرئت  آنراندارد  به همانگونه  که می اندیشد  بنویسد  ونمیتواند   پارویی به دست 
گرفته این بیماران شهرت طلب را بروبد  وپارو کند  وبیرون بریزد دنیاهر روزبیمار تر وغیر قابل علاج میشود  درحال حاضر دنیا نه یک بیمارستان بلکه یک تیمارستان بزرگ است  با بسترهای |الوده  همه جا همه باهم شریکند  ویگدیگر ا  خوب میشناسند  تو نباید مستقل بیاندیشی  ومستقل  به اندیشه هایت پرو وبال دهی  روزی محکوم خواهی شد  بگذار فاتحان برخیزند  با نیروی ابتکار دورغینشان  در اندیشه های تخمیر شده  وبوی موادی که به دهان ومغزشان هجوم اورده است دنیارا دردست بگیرند وسر نوشتها را .
دیگر کسی به شهامت ومردانگی احتیاجی ندارد  ووای به روزی که من بخواهم همه حقایق را عریان کنم  وعده ای  را لخت جلوی دوربینها بنشانم .
زمانی که ملتی پیر میشود  ارداه خودرا  ایمان خودرا  وهمه انگیزه های  زندگی را ازدست میدهد  وتنها مردان خودرا به دست یک لذت زنانگی میسپارند  واین زنانند که مردانرا میافرینند وزنانی که از آفریدگار خود دشنه میخورند نمیتوانند آنقدر قدرت یابند وخود را نیز بیافریند .
این روزها باید به عقاید  سیاسی  معامله  گران  کاسبکاران  / دلالان  وآنهاییکه مشغول تخریب  یکدیگرند  گوش فرا داد  وساکت نشست .
آنچنان  درباره یکدیگر فحاشی میکنند و یکدیگر بخاک میمالند  گویی  دارند  یک شراب اعلارا مزه مزه میکنند  کلمات را درگلویشان غرغره کرده به روی ما تف میکنند ! پایان 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . ۵ جولای ۲۰۱۹ میلادی برابر با  ۱۴ تیر ۱۳۹۸ خورشیدی !