دلنوشته امروز / " یکشنبه "
بیاد این اهنگ افتادم ، گویی حضرت پدر خوانده امروز موسیقی و خواننده کوچه وبازار قدیم " معین : آنرا خواندند!
نوار را " همسر " محترم از ایران آوردند تا آنرا گوش بدهند و به پای آن اشک بریزند ، چه چیزی در این نوا واین اشعار بود ؟ بیراهه های حله ؟ " حله ؟ حله کجاست ؟
نه پله ! و قصه های هزار و یکشب
آفرین ، هزار آفرین !! باید به ترانه سرا و سازنده آهنگ آن با متن عربی جایزه داد
و همسر محترم ، عاشق زنی با یک بچه شده بودند و حال نگاهش میکردند اما او نمیدید و گلها را به کودکش میداد تا آو را بخنداند . اوف اشکها مانند سیل جاری میشدند .
او را مینگریستم ، چه بر سراو آمده بود در طی این چند سال ممنوع الخروجی ، زنی جلوی دستش نبود بناچار عاشق عروس برادرش شد .
من دیگر به مرز چهل نزدیک میشدم و معشوق بیست و دو ساله و آقا پنجاه ساله ! مهم نیست " کیسه پراست " بلیط هواپیما مخارج او و بچه اش را دادند وبه خانه من فرستادند ، یالا ، پذیرایی کن ،
نه! کور خواندی .
نوار را از بیخ و بن پاره کردم و بیرون انداختم و خانم را بخانه ا ش برگرداندم .
اما اینها مهم نبودند ، امروز زمان ایستاد ؛ این آهنگ و ترانه پر گل کرده بود و هیچکس نبود بپرسد این تم عربی واین اشعاریکه در وصف بیراهه های حله سروده شده چه معنا دارد ؟ لب کارون معروف شد اما هیچکس برای لب " کاسپین " اشعاری نسرود تنها چند تنی از اقلیتها که آنجا میزیستند آهنگی را زمزمه میکردند آنهم بنام لب دریا نه بیشتر .
زمان امروز ایستاد ، باد تازه ای وزید و خار بته های زخمی را که بر پیکرم بود به درد آورد ، جیر جیرکها هنوز در خواب نازند و رادیو دارد دعای روز یکشنبه ارا با کمک ارگ اجرا میکند
کبوتری گرسنه آهسته فرود آمد و در باغچه نشست خورشید از میان دریا برخاست نگاهی به شفق انداختم آن کوهی که نزدیک خانه ام میباشد و شکوه چشم گیری دارد تاثیر این دردها را کم میکند .
آن مردانی که جان دادند و آنهاییکه زیر تیغ های شلاق سیم دار پیکرشان از هم درید آیا هیچگاه بفکر افتادند که جلوی این اوباش را بگیرند .
اگر ایشان آن ترانه را نمیخواندند آمروز شاید درکنجی مشغول کندن چاه بودند اما امروز درناف غرب نقش پدر خوانده را بازی میکنند ، با عینکهای دودی سیاه با کت سفید پیراهن سیاه و کراوات قرمز.
ایشان از بیراهه های حله بسوی غرب رفتند وعده ای درهمان بیراهه ها زنده بگور شدند .
هنرمندان و روزی نامه نویسان و شاعران نقش بسیار مهم و بزرگی در پیدایش این شورش داشتند و هنوز هم دارند .
من خانه امرا از دست داده ام هستی ام ار از دست داده ام و حال با همه چیزهایی که دل مرا میسوزاند با خاطره های جانسوز آن احساس آرامش را در من میکشد ناقوسها به صدای بلند مومنین را به عبادت دعوت میکنند و من در فکر این هستم که خودم را به زیر آب گرمی برسانم و همه پلیدی ها را از روحم بشویم و فراموش کنم . فراموشی بهترین دارو دردهای درونی است / پایان /ثریا / اسپانیا /17 نوامبر 2017 میلادی ..