یکشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۹۶

بیراهه های حله

دلنوشته  امروز / " یکشنبه "

بیاد این اهنگ افتادم ، گویی حضرت پدر خوانده امروز موسیقی و خواننده کوچه وبازار قدیم " معین : آنرا خواندند!
نوار را " همسر " محترم از ایران آوردند تا  آنرا گوش بدهند و به پای آن اشک بریزند ، چه چیزی در این نوا واین اشعار بود ؟ بیراهه های حله  ؟ " حله ؟ حله کجاست ؟ 
نه پله !  و قصه های  هزار و یکشب  
آفرین  ،  هزار آفرین !! باید به ترانه سرا و سازنده آهنگ آن با متن عربی جایزه داد 
و همسر محترم ، عاشق زنی با یک بچه شده بودند و حال  نگاهش میکردند اما او نمیدید و گلها را به کودکش میداد تا آو را بخنداند . اوف اشکها مانند سیل جاری میشدند .

او را مینگریستم ، چه بر سراو آمده بود در طی این چند سال ممنوع الخروجی  ، زنی جلوی دستش نبود بناچار عاشق عروس برادرش شد .

من دیگر  به مرز چهل نزدیک میشدم و معشوق بیست و دو ساله و آقا پنجاه ساله ! مهم نیست " کیسه پراست " بلیط هواپیما مخارج او و بچه اش را دادند وبه خانه من فرستادند ، یالا ، پذیرایی کن ، 
نه! کور خواندی .
نوار را از بیخ و بن پاره کردم و بیرون انداختم و خانم را بخانه ا ش برگرداندم .

اما اینها مهم نبودند ، امروز زمان ایستاد ؛ این آهنگ و ترانه پر گل کرده بود و هیچکس نبود بپرسد این تم عربی واین اشعاریکه در وصف بیراهه های حله سروده شده چه معنا دارد ؟ لب کارون معروف شد اما هیچکس برای لب " کاسپین " اشعاری نسرود تنها چند تنی از اقلیتها که آنجا میزیستند آهنگی را زمزمه میکردند آنهم بنام لب دریا نه بیشتر .

زمان امروز ایستاد ،  باد تازه ای  وزید  و خار بته های زخمی را که بر پیکرم بود به درد آورد ، جیر جیرکها هنوز در خواب نازند  و رادیو دارد دعای روز یکشنبه ارا با کمک ارگ اجرا میکند 

کبوتری گرسنه  آهسته  فرود آمد و در باغچه نشست  خورشید  از میان دریا برخاست  نگاهی به شفق انداختم  آن کوهی که نزدیک خانه ام میباشد  و شکوه چشم گیری دارد  تاثیر این دردها را کم میکند .
آن مردانی که جان دادند  و آنهاییکه زیر تیغ های شلاق سیم دار پیکرشان از هم درید آیا هیچگاه بفکر افتادند که جلوی این اوباش را بگیرند .
اگر ایشان  آن ترانه را نمیخواندند آمروز شاید درکنجی مشغول کندن چاه بودند  اما امروز درناف غرب نقش پدر خوانده را بازی میکنند ، با عینکهای دودی سیاه با کت سفید پیراهن سیاه و کراوات قرمز.

ایشان از بیراهه های حله بسوی غرب رفتند وعده ای درهمان بیراهه  ها زنده بگور شدند .
هنرمندان و روزی نامه نویسان و شاعران نقش بسیار مهم و بزرگی در پیدایش این شورش داشتند و هنوز هم دارند .
من خانه امرا از دست داده ام هستی ام ار از دست داده ام  و حال با همه چیزهایی که دل مرا میسوزاند  با خاطره های  جانسوز  آن احساس آرامش را در من میکشد  ناقوسها به صدای بلند مومنین را به عبادت دعوت میکنند و من در فکر این هستم که خودم را به زیر آب گرمی برسانم و همه پلیدی ها را از روحم بشویم و فراموش کنم . فراموشی بهترین دارو دردهای درونی است / پایان /ثریا / اسپانیا /17 نوامبر 2017 میلادی ..