پنجشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۳

دنیای دون و بی بها



من از عمر زمین و هزاره ها چندان اطلایی ندارم ، اما میدانم كه همیشه

بشر به ادمكشی مشغول بوده وهست و خواهد بود .

پیامبران هم بیهوده عمر خودرا تلف كردندتاراه صلح و صفا و مهر بانی

را بمردم نشان دهند .

هر فصلی ازسال نشانی از لطف طبیعت دارد بهار نو جوان ، تابستان

پربار ، زمستان پر اب و پاییز زیبا كه زمین میرود تا استراحتی بكند

در تمام این اوقات بشر سر گرم كشتار است .

دیر زمانی است كه بزرگترین عشق ادمی خون ریزی است ، دیگر نوای

دلكش موسیقی ازهیچ گوشه ای شنیده نمیشود ،سرودهای رزمی و اوای

طبلها و صدای شلیك گلوله ها جای همه نغمه هارا گرفته است .

امروز برای خوشبخت بودن بایدفریاد كشید و برای كشتن اماده شد .

هنگامیكه میخواهیم به لذت واقعی و خو شبختی برسیم ، ارزوی مرگ

میكنیم و میگوییم كه : “ بهتر است بمیریم “.

جاه طلبی “ اربابان “ و بزرگان قدرتمند كه گروه گروه مردم را به گورستان

میفرستند ، در همان حالیكه لاشخورها و كفتارها مشغول جویدن كالبدها

هستند ،اقایان به احترام یكدیگر سر خم میكنندوعرض ارادت كرده برای یك

قرارداد دیگر تعیین وقت مكنند،

امروز دیگر هیچ ملتی چشم دیدن همسایه خود را ندارد ، كمكهای دروغین

دوباره واردبازارها میشوند، اقایان بزرگ بقای حكومت خود را روی خون بنا

نهاده اند، روی شانه های مشتی مردم بی پناه كه چوب حماقت خود را میخورند

دیگر «قهرمانی » وجودندارد همه میخو اهند “ بكشند “ واین بزرگترین لذت

مردم این زمانه است .

اربابان صنایع وابزار كشتار هم خندان و خوش مشغول روغنكاری ماشینها ی

خود هستند .



“””به تو كه هیچگاه به قول خود وفا نكردی “””

روزیكه گفت می ایی ، من به دشتهای پر گل وسبزه رفتم ،
سبدی از گلهای وحشی و دامنی ازسبزه های خوش بوی
كوهستان جمع اوری كردم ، به كنار دریا رفتم وهزاران صدف
برایت فراهم اوردم ،در میان راه پایم به سنگ گرفت و بر زمین
افتادم ، انچه را كه جمع كرده بودم باد برد و به دریا ریخت .
لحظه ای دریا و امواج ان رنگین شد ، سپس به حال اول بر گشت
امروز سخت خسته ام ،نمیتوانم دوباره برای جمع اوری انچه كه از
دست داده ام ، بروم دیگر نمیتوانم گلی برایت به ارمغان بیاورم ،
اما هنوز دامنم بوی عطر گلها و صدف ها را میدهد .
اگر دلت خواست و امدی ،واگر میل داشتی كه بوی سبزه ها ، گلها
وصدف هارااحساس كنی ، میتوانی سرت را بر دا منم بگذاری .
و گر نه برای همیشه خدا حافظ .
ثریا / ژوئن دوهزارو چهار / امرداد هشتادوسه / اسپانیا