دوشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۵

خواهر خاطرت هست؟!


به «مانیفست» اخرین شاهكار خانم گوگوش گوش دادم و چه قدر متاسف
شدم كه هنر مندان وهنر نمایان به چه شكل فجیعی از احساسات
مردم استفاده میكنند..

خانم فائقه آتشین یا سر كار خانم گوگوش بهتر بود باین خود فروشی تن
در نمیدادند و به همان « خاطره ها » اكتفامیكردند واین اشعار
عجیب غریب را یا شعار های بحر طویل و بی معنا را با این بهای
گزاف به حلقوم تبیعیدی های رنجور فرو نمیكردند.

ایشان هم به جمع رفتگان پیوستند به دوستدارنشان تسلیت میگویم.

ثر یا ، اسپانیا




دوشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۴

دوشنبه


یك نقاش فرانسوی میگوید:


تابلو بایستی باهمان احساس ترسیم شود كه جنایتكار
جنایت خود را مر تكب میشود.


این همان راز پر قیمتی است كه منظور منست. من نمیخواهم
همان نقشی را بازی كنم كه دیگرا ن كرده اند.

بهتر است كه سكوت خودرا نشكنم، آنرا حفظ كنم كه خود فریاد بلندی است.
درو كردن كشتزار دیگران كار نیكی نیست.


من جنایتكار نیستم بنا بر این به داستان خاتمه میدهم.

یکشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۴

یكشنبه



شعری از یك ترانه سرا و شاعر بیادم آمد كه دیدم بهترین
سرآغاز این قصه منفور میباشد:


آنقدر قلبت بیازارم تا كه بیمارت كنم
هر كجا گویم كه هستی و این زبان بازی زچیست
خلق را آگه از طبع ریا كارت كنم.



بلی ما هنوز كودكان نو پایی هستیم كه زیر دست وپای
حیوانات گوناگونی كه هر كدام لباسی از جنس شیشه
پوشیده وادعای نبوغ دارند داریم فنا میشویم.


آنها از گوشت و خون ما تغذیه میكنند واگر بتوانند پوست
ما را قبل از آنكه از خودمان جدا سازیم بطور وحشتناكی از
پیكر ما جدا میسازند....