یکشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۳

بانوی روپورتر

ترا که بسته اند ، کسی ترا نمیخواند مگر روی گوگل بروی !

بهر روی روز گذشته کانال دوی تلویزوین با رنگهای پریده داشت برنا مه ای را نشان میداد که خانم خبرنگار گوینده وهنر پیشه که نامش را هم همیشه فرا موش میکنم تنها مرا بیاد ژالبه کاظمی مرحوم میاندازد . سفری طولانی داشت به مصر سودان تا اتیوپیا ! با چشمان شهلای کشیده شده ومیک آپ وپلکهای طلای با موها بورجالب آنکه دربازار شهر با چوبی دندانشرا خلال میکرد مردی عرب بر تنش لباس پوشاند ، درهتل محمد نامی برایش شامپآورد درقطاری که بطرف اسکنریه میرفت مردی دیگری برایش قهوه آورد همه با روی خوش از او پذیرایی میکردند نه خبر از داعش بود ونه از اینکه کسی  باو دست ندهد سوار شتر شد نام شتر چارلی بود وخانم عاشق چارلی عزیز شد وبطرف مقبره فرعون راه افتاد همه مردان دورش بودند از زن خبری نبود مگر درهتل یک یک زن چاق وچله داشت جین وتونیک مینوشید درکشتی با کشتی ران که مردی عرب وفوق العاده بد عنق بود با زبان انکلیسی سئوالاتی میکدر ومرد عرب به عربی جواب میداد !!! وما نفهمیدیم خانم زیان عربی را میدانند ویا مترجمی نا مریی برایش ترجمه میکند .

مصریان هم مسلمانند او همه جار ا گشت غیر از مسجد رفاعیه جایگاه مدفن شاه ایران !

چیزی ندارم بنویسم . اتومبیل سفید رنگی که به دنبالش بود معلوم بود که تیم پزشکی و پاسداران مسلح اورا حمایت میکنند والا یک زن تنها با اینهمه عشوه گری نمیتواند بین چند مرد عرب دلبری کند .حرفی ندارم تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل . سر تاسر خاور میانه ومسلمانان همه در خدمت ارباب وبازماندگان ملکه ویکتوریا هستند شیر پیر هنوز میغرد میطلبد ومیخواهد .

نه چیزی ندارم بنویسم بخصوص امروز که هم چشمانم خطوط را دوبار میبینند هم آسمان میگرید وهم من درد دارم .

ثریا ایرانمنش . اسپانیا . هشتم فوریه دوهزارو پانزده میلادی . ساعت نه ونه دقیقه صبح روز یکشنبه

دوشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۹۳

ستارگان

 

قرون متمادی است ستارگان بیحرکت ویا با حرکت  بر فراز آسمانن  ایستاده اند وبا  زبان بیزبانی

با عشقی دردناک به یکدیگر مینگرند  ،

با یکدیگر سخن میگویند  ، تاکنون هیچ  زبانشناسی قادر به شناخت زبان آنها نشده است  ونتوانسته این زبانرا بفهمد  ویا درک کند .

تنها من هستم که زبان آنهارا فرا گرفته ام ، چرا که هر شب چشمان ترا درمیان یکا یک آنها میبینم  که با من حرف میزنند واین زبان بین من وآنهاست .

-----------------

اگر این گلهای زیبا میدانستند که دل من چه زخمی برداشته شاید از برگهای خود مرهمی بر زخم دل من میساختند .

اگر بلبلان خوش الحان میدانستند که من چقدر غمگینم  ، شاید برای خوشحالی من نغمه های دیگری سر میدادند.

اگر ستارگان خبر از درد سینه من داشتند شاید فرود میامدند ومرا دلداری میدادند .

متاسفم که هیچکدام از این موجودات زیبا وزنده از درهای من خبر ندارند

نوشته های روز یکشنبه اول فوریه !!

ثریا ایرانمنش / اسپانیا / دوم فوریه 2015 میلادی

یکشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۹۳

برده داران

شب گذشت دو فیلم دیدم ، فیلم مستند روی یوتیوپ ، یکی درباره ایرانیان موفق! در کشورهای امریکای شمالی ودیگری درباره زنانیکه ازسازمان مخوف مجاهدین  خلق بریده بودند وحال سرگذشت خودرا یکی به یکی باز گو میکردند ، البته من قبلا اینهارا از زبان نادره افشاری شنیده بودم کم وبیش میدانستم اما نه تا این حد .

بیاد سازمان مخوف دیگری افتادم که نزدیک بود درآن غرق شوم خوشبختانه سرسختی ها ولجبازیهایم مرا از آنها دورساخت ، سازمانی بنام  » خانقاه درویشان نعمت الهی « با نگاهی به زنان ومردان وطرز لباس پوشیدن آنها وآن حس ششم بیدار همیشگی بمن هشدار داد اینجا آنجایی نیست که پدرتو میرفت ، مردان اکثرا معتاد ونیمه مرد وزنان جوانشان اگر شوهر نداشتند خوب برای گذراندن وقت به آنجا میامدند بخصوص هنگامیکه شنیدم دکتر قاسمی هم برای پلو خوری خودش را به آنجا رسانده حال مدال وانگشتر وتسبیح زهد وریا را به دست گرفته شعبه آن درمادرید افتتاح شد وشیخکی از آلمان با تار وتنبورش آمد که به ساکنین درمانده حال بدهد زنی که سر گذر تنباکو میفروخت وشوهرش در شهرداری جاروکش بود ،در کنارش بانوانی که همسرانشان هم برای مجاهدین کار میکردند وهم برای خانقاه دیدم دامنه این سازمان باز میرود تا برسد به جد اعلایش فراماسونری ، پول بده کالا بده دوقاز ونیم بالا بده ، روز اول مرا بکار آشپزی واداشتند چون بدرد بغل خوابیها نمیخوردم هم سنم بالا بود یعنی چندان جوان نبودم هم بی پول بودم وهم سخت عصبی ورک حرفهایم را میزدم کارم شد بچه داری وخدمتکاری برای یک زن فاحشه وهمسر هموسکسوئلش ، تب کردم وهمین تب مرا فراری داد بخانه برگشتم ونامه ای مفصل برای اربابشان دکتر نوربخش نوشتم ، اما خوب هرچند جوابم را دا اما من قدرتی نداشتم با آنها که درسراسر دنیا شعباتی داشتند وهرچه معتاد وکونی وفاحشه بود دورخودشان جمع کرده وبعنوان » راه حق«  حق کشی میکردند  ، مبارزه بکنم  ، آه .تجربه چیز خوبی است . خوشبختانه من خیلی زود بیرون آمدم بعد هافهمیدم این سازمان با سازمان مجاهدین درواقع دستشان دردست یکدیگر ومشغول تجارتند وما بیخبران وسر گردانهای دور دنیا را بعنوان برده مجانی که باید حق عضویت هم بپردازیم بکار گل وا مید ارند  عجب خواهر …… هستند .خوب تا خر دردنیا هست مفلس درنمیماند . دلم برای دخترکان سوخت حال زنانی میان سال در کولن آلمان دریک خانه کنسل هاووس با کمک دولت آلمان زندگی میکنند واین است نتیجه حکومت اسلامی .

نه صد رحمت به ذات علی خامنه ای حد اقل شعر را خوب میشناسد !!

ثریا ایرانمنش . اول فوریه 2015  میلادی . اسپانیا