شنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۹۴

چگونه فاحشه شدم !

این عنوان یک سلسه مطالبی بود که در مجله پزشکی که درنوجوانی به خانه ما میامد  درانتهای مجله نوشته میشد ونویسنده پزشکی بود که هرماه به " قله شهر نو" میرفت تا زنانرا معاینه  کند وبه آنها کارت جدیدی بدهد ، اکثر این زنان درخانه های اربابی وزیر دست وپاهای پسران ومردان خانه بکارت خودرا از دست میدادند وبرای حفظ آبرو یا دست به خودکشی میزندند ویا راه فرار ا زخانه را درپیش میگرفتند آنهاییکه زرنگتر بودند خودرا به واسطه ها میفروختند وبرای فریب بقیه دختران راهی مدارس یا کلاسهای شبانه میشدندوبعنوان دانش آموز دختران بی تجربه را فریب میدادند وآنهاییکه راه به جایی نداشتند به (قلعه شهر نو )میرفتند وبرای ابد آنجا محبوس میشدند .
داستان ( شیدا) را نوشته ام اما نمیدانم درکدام یک از فایلهایم پرونده شده دختر یک کنیزآزاد شده در خانه محمد باغینی درکرمان مورد تجاوز قرار گرفت سپس سر از شهر نوی تهران درآوررد درحالیکه شیره ای شده بود همسری نیز داشت که مانند خود اومعتاد بود ، داستان غم آنگیزی داشت ، 
داستان طاهره را نوشتم ، طاهره دختر دایه من بود که از سینه مادرش شیر خورده بودم وباصطلاح خواهر رضایی من بود ، اما مادرش اوو پنج فرزند دیگرش را به پرورشگاه سپرد ، هنگامیکه طاهره بسن قانونی رسید دیگر در پرورشگاه جای نداشت ومادرم آورا بعنوان سر جهازی من بخانه من فرستاد که خوب ماجرای طولانی دارد ، خوشبختانه او کمتر مورد تجاوز قرار گرفت ودرس خواند وسپس به عقد یک دکتر هندی درآمد وراهی پاکستان شد .
امروز قلعه شهر نو نامش بنام " سپهبد زاهدی" تغییر یافته اینهم از کینه لاتها وجاهلهای وملاههاست ، زنان را بیرون آوردند وآنهارا به راه راست !! هدایت کردند واز هرکدام یک فاطمه کماندو ساختند / زنانی که عقده ای وبارها وبارها مورد تجاوز قرار گرفته بودند ، در قدیم وخانه های اشرافی وپس مانده های قاجار  ومدرسین وملاها هم بیرونی بود هم اندرونی داشتند ؛ برای خدمتکاری زنان جوانی را اجیر میکردند ، عده ای آز آنها از بلوچستان  وسیستان وزاهدان میامدند ، جوان بودن ، خوش پر وپا بعد هم هرشب مردان خانه به نوبت خدمت آنها میرسیدند ، گاهی کارشان به کورتاژ وسپس مرگ میکشید نمونه های بسیاری از این زنان دردوران زندگیم دیده ام ، 
دختری همکلاس من بود ، زیبا بود ، پوستی سفید وچشمانی روشن داشت ، پدرش دراداره برق کار میکرد  مادرش نمیدانم مرده بود یا طلاق گرفته بود بهر روی زن پدرش ( آن کاره بود) مردک هم میدانست ، دخترک از همان روز اول درکلاس عده ای را زیر نظر گرفت وبا آنها دوست شد ، برایشان آواز میخواند ، کم کم آنهارا به واسطه ها معرفی میکرد وواسطه ها آنهارا به کویت برده درآنجا میفروختند ، این زن بعدها هنرپیشه دست دوم فیلمها شد وعاقبت بخیر همسر یک مردی بیدرد در آمد که دربنیاد پهلوی آن روزها کار میکرد ، او میدزدید وزنک پولهارا داخل چمدان کرده به انگلستان میبرد ودرحساب مشترکشان میگذاشت ؛ خودش قمار باز قهاری شده بود ، من دریکی از دورهای بازیم اورا دیدم  برای خودش خانمی شده بود خانم مهندس فلانی ، همه این شانس را نمیاورند ، او از روز اول زیر دست زن پدر حرفه ای شده بود ، بی حیا ، حتاک و از هیچ آبرو ریزی دریغ نداشت ، امروز نمیدانم کجاست مرده یا زنده است .چند نام مختلف داشت وسر انجام من نفهمیدم نام واقعی او کدام است وچیست ؟ 
امروز قلعه درتمام ایران پخش شده است ، حتی مردان نیز فاحشه شده اند وتن بخود فروشی میدهند ، چاره نیست یا معتادند یا گرسنه یا بیکار ، دیگر خود فروشی در این دنیا عیب نیست ، بلکه پاک بودن عیب است نامش بیعرضگی است .
از مطلب دورافتادم ، امروز دیگر چگونه فاحشه شدن معنایی ندارد از دختر فلان تیمسار فاحشه رسمی ساواک بود تا فلان دختر خدمتکار دست چهارم ،  نوعی دیگر فاحشگی در بین زنان شوهر دار رواج داشت با داشتن همسر وبچه به آغوش دیگران میخزیدند ، شوهر هم (حلوا) برایش مهم نبود صبح زود میرفت شب دیر وقت برمیگشت ، خانمش خانهرا تمیز میکرد دختران را سر وسامان میداد اتومبیل را برمیداشت ومیرفت دنبال شکار ، حال این شکار میتوانست مردی پولدار باشد یازنی که نمیداند چگونه باید خودرا حفظ کند ، او مالش را میببرد ،  گاهی فکر میکنم خوب شد انقلاب بوقوع پیوست ، اما خوب وضع اینگونه بانوان عفیف ونجیب  !!!!بهتر شد راه وروش را جاهلان وپادوها وواسطه ها به آنها یاد دادند .حتی خرید وفروش مواد واسلحه وسایر چیزها ، دیگر دنیا آن عفت ونجابت سابق را نه دارد ونه میخواهد .
فاحشگی انواع مختلف دارد ، مرد وزن نمیشناسد ، حال من درکنج این خلوت نشسته ام با چند دکمه دارم از گشذته ها مینویسم ، از چیزهایی که شاهد بودم ، وباین نتیجه میرسم که درهرکاری باید شانس داشت حتی درخود فروشی . 
درحال حاضر دنیا تبدیل به یک قمارخانه بزرگ شده است ، قمار روی فوتبالیستها ، قمار روی ارمهای  معروف ، قمار در کازینوها ، قمار وقمار بلی دنیا تبدیل به یک کازینوی بزرگ شده واحتیاج به فاحشه ها دارد ، فاحشه های نامبر وان ، نه دست سوم وچهارم فاحشه های با لباسهای مارکدار وگرانقیمت ، نه لباس دست دوخت خانگی ، همه چیز عوض شده . بوی گند دنیا حالمرا بهم میزند مهم نیست چه بنویسم کسی نمیفهمد ، تنها یک چیز مهم است : چقدر داری ؟ تختخوابت عرضش چه اندازه است اوف ، نه بهتر است ساکت بمانم ......
 لاله ساغر گیر و نرگس مست  . بر ما نام فسق ، 
داوری دارم بسی یارب که را داور کنم ؟
پایان
ثریا ایرانمنش . شنبه 13/2/2016 میلادی