دلنوشته: ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا!
-------------------------------------------------------
هر شنبه ویکشنبه ما مجازیم که یک ساعت موسیقی ضبط شده را روی صفحه تلویزیون ببینیم امروز گویا این برنامه درمادرید ضبط شده بود درمیدان بزرگ شهر وفیلم آنرا ما تماشا کردیم مطابق معمول بیشتر از کنسرتوی خیمه آراگئون استفاده میشد ودرمیان پرده نیز تکه ای از اپرای پوچینی ! روزهای یکشنبه در کاتدرالهای بزرگ به مناسبتهای مختلف سرود ستایش سنفنونی نهم بتهون را نیز به اجرا ونمایش میگذارند .
چیزی که من دراین ارکستر سنفونیک دیدم بیشتر از سازهای بادی وطبل ودهل استفاده میشود شیپورها میدمند وطبال ها گویی ارتش را هدایت میکنند بسوی جنگ !
خوب این روزها از موسیقی ونوشتن درباره آن خبری نیست واجراهای آن ،یشتر مزاجشان با سکس وپهلوانی وبازی با گاوها ورقص درجلوی مجسمه مریم مقدس و سکس و تجاوز واجرا خیابانی دگر جنسها عریان وخال کوبیده حال بیشتری باین مردم خفته میدهد .
من باید با موسیقی ازدواج میکردم وباید درقرن نوزدهم همان قرن غولها به دنیا می آمدم گویی هنوز روحم دراین دنیا سرگردان است وچیزی را نتوانسته ام به درستی هضم کنم گویی تنها یک روح روی زمین راه میروم بی تفاوت به همه چیزها ، همه متعلقات واز هفت دنیا آزادم ! چیزی نیست که مرا بخود بخواند ویا مشغول کند تنها شبها به موسیقی پناه میبرم ودر میان امواج آن بخواب میروم خوشبختانه هنوز کیبورد تابلت من این قدرت را دارد که همه موسیقی های جهانرا برایم تهیه ببیند !
هفته پیش بانویی را دیدم از سر زمین مجار یک پیانیست وسولیست لباسی که پوشیده بود تنها نوک پستانهای اورا نگاه داشته بود ومن هر آن نگران بودم که با حرکات موزونی که ایشان درحال اجرای برنامه هستند کشیده نشود وهمه سینه عریان نگردد! آنچنان سری به عقب وجلو کج وراست میکردند وبا هر نت روی یک دکمه گویی ضرباتی به سینه عریان ایشان وارد میشد باخود گفتم : بیچاره شوپن !!!
نه ! نمیتوان با مردم کنار آمد عده ای چنان مذهبی واز خود بیخودند وچنان کرم این مذهب دررگ وجانشان رخنه کرده که دیگر جدایی آنها ممکن نیست بنا براین همیشه هم موسیقی آنها بوی محراب را میدهد .
حد اقل توانستند موسیقی را به کلیسا ببرند وخودرا نجات دهند در سر زمین ما گفتن از موسیقی نیز جرم است تنها درخلوت رهبری میتوان مطربان مخصوص ساز بزنند و شاعرای دربار اشعاری را بخوانند آنهم سازهای سنتی وکم صدا ! یکی ار مطربان درگاهاشان چندی پیش بسرای باقی شتافت حال نمیدانم خودشان ساز را به دست میگیرندودراطاق مخصوص منقل مینوازند وبا خدای خودشان ذکر میکنند ویا دیگری چون ایشان ظاهرا یک دست بیشتر ندارند وآنهم در خم زلف پرچین یار است ! یعنی وافور .
بهر روی زندگی ما در یکنوع بیماری وبی ثباتی میگذرد وخود نمیدانیم کی هستیم ، ازکجا آمده ایم وبه کجا خواهیم رفت .
یک روز شنبه داغ / برکه های خشک شده / اسپانیا ! ثریا ایرانمنش .۶. آپریل ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۷ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی.