پنجشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۹۸

زخم روی نمک!

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش ، اسپانیا .

گوش کن  پند   ای پسر وزبهر دنیا غم مخور 
گفتمن چون  در حدیثی گر توانی  داشت هوش 

یز بساط نکته دانان  خود فروشی شرط نیست 
 یا سخن  دانسته گوی ای مر د عاقل یا خموش 

تصادفا این  ابیات بیادم آمد داشتم به سخنان گهر بار ریاست جمهور ایران که مانند یک سگ پیر تنها جلوی خانه اش پارس میکند ، افاقه میفرمود که ما نباید  با گفتارمان ، کردارمان ، رفتارمان  وقلمان  بر نمک مردم زخم بپاشیم !!!  این اولین بار بود که من این درافشانی را میشنیدم چند بار تکرار شد بر نمک  مردم زخم بپاشیم !!! همه چیز دنیا وارنه شده است و نمک وزخم هم جای خودرا عوض کرده اند  ، 
 با این زندگی امروزی که  دنیا دچار سر درگمی است و مردان کم کم مردانگی خودرا ازدست داده وتبدیل به یک موجود دوگانه  شده اند وزنان بی پناه وتنها  که همه پشتیبانی مردی را آرزو داشتند کم کم نومید  شدند وخود پای بر صحنه گذاشتند .
این زندگی بسبک ا( استایل  مدرن )   تنها ثروتمندان  را میپسندد  همه چیز براق ،  رنگهای زنده  واما تهوع آور  ولگردان  پاریسی و روشنفکرانی گم شده آلمانی  وماجرا جویان ایتالیایی  ووووناگهان همه مسلمان شدند  وآن جهان واقعی  وجهان وطنی را که میرفت نابود شود از نو زنده ساختند  ودر لباس حیله گری  ووجدان گمشده  خودرا  بکلی فراموش کرده ویا سکوت اختیار کردند باید همرنگ جماعت شد  پس آن ( روح باستانی ) کجا رفت ؟  با ازدست دان روح خویش  دیگر چیزی از شما باقی نمیماند  وبرای آنکه خودی به نمایش بگذارند  وکارها نامربوطشانرا جنبه قانونی ببخشند  وبه آنها ارزشی بدهند  احتیاجی زیادی  به سر مایه دارند واین سرمایه تنها درکنار دوستان نا مربوط  برایشان فراهم میشود  واکثرا دردزدی ها وبردن وخوردن اموال دیگران حرفه ای شده اند  همه چیز را  درمیان احساسات   مدرن  ارزیابی میکنند  وبا همه چیز میسازند  در میان احساسات آبکی  ورقیق شده  مدرنیزم  شاعر ونویسنده  وهنر مند  بسرعت برق رنگ عوض میکنند  وهمه به دنبال چشم هم چشمی  یکدیگرند  اکثرا نیرومندی خودرا ازدست داده اند  مردان پیر وخوش گذران در آ|غوش دختران جوان وپسران جوانتر وزنان پای به سن گذاشته درا\غوش مردان جوان  وهرزگی  را همچنان ادامه میدهند و وابدا این کار هم پشیمان نیستند .
باید وارد محافل بزرگان شد  محافل ثروتمندان  روزهایشان را با حرفهای فریبنده  درکنایه  ها ولفافه  سیاست میگذرانند  ودریک زبان درهم جوش  که خود بوجود آورده اند وتنها خودشان معنای آنرا میفهمند  از آن کلما ت بهره میبرند  بهر روی در برابر  روشنایی خورشید میدرخشند  منظور هم همین است  سرگرمی ونمایش  احساساتشانرا رام کرده اند خبرهای کوچک را بزرگ جلوه داده وخبرهای بزرگ وجنایتهارا کوچک وگاهی بسرعت از کنارش رد میشوند .
امرور دوران خوش گذرانیهاست  باید از ( پولها) بهره مند شد  پولهای دزدی  ومردان وزنان بی فضیلت  وبی عفت  که تصویر ساز شده اند  دیگر کسی به نفس گرم بیابان  وبازار پر رونق شرق  وتابش خیره کننده  آفتاب آن اعتنایی ندارد  همه پرخاشجو  وناسزا گویان از کنارت میگذرند .
گمان بردم که هنوز نیروی جوانی هست  اما باخبرهایی که میرسد باید بینی خودرا بگیری واز بوی تعفن ریا ودوروئی دور شوی  ودیگر چیز تازه ای نیست که به امید آن  زنده باشیم ویا دلخوش .
( اینجا تهران است ، صدای ایران ) !  این صدا گم شد واین شعار برای همیشه خاموش گردید همه به انکار یکدیگر برخاسته اند  وترجیح میدهند همچنان درخانه های مجلل خود  وبابازی دادن مردم هم خود وهم دیگرانرا سرگرم سازند .
وعجب آ\نکه تماشا گران این صحنه های نمایش از خود بازیگران شادترند  ودرانتظار دروغی دیگر نشسته اند .
و... حال تو دراین گوشه نشسته ای  ومیل داری  تقوی ونجابت ویکرنگی را تماشا کنی  این فضاحت است  وهمیشه پیروز ی از ان کسی است  که بیشتر فریاد میکشد وصدایش رسا تر است .
چگونه باید کالاهای  خودرا فروخت  دزر زیر چادر  عفت ؟! یا رسوایی  ودوستان ؟ دوستانی که بتو خیانت کردند   \انها نیز  روسپیان عفیفی بودند  با تقوا  اما میدانستند  چگونه کالای وارداتی وصادارتی خودرا بفروشند وبه چه قیمتی  ! 
وجدان ؟  وظیفه ؟  اینها دیگر کهنه وفرسوده شده اند باید درون خمره سرکه انداخت تا برای روزگار قحطی ترشی شوند . پایان 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . ۱۳ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی برابر با چهارم جولای  ۲۰۱۹ میلادی !