سه‌شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۹۸

شهر دعا !

« لب پرچین» ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
---------------------------------------------
شهرتو شهر  فرنگ ، آدماش ترمه قبا 
شهر من شهر دعا ، همه گنبداش طلا !!!!!

پس چرا دران  شهر دعا نماندید وهمه سوراخی  دردیار ترمه پوشان  یافتید ومانند موش د رآن آنها پنهان  شدید ؟ چرا به دعای نیمه شب بیدار نشدید تا زندا نی را به پای چوبه دار ببرید ؟! شما که خوب آواز میخواندید .
بعضی از اوقات  انسان ترجیح میدهد  که نابینا  باشد  وبرخی از مردم  پست وبعضی از چیزهای ناگواررا  نبیند  .
دنیا رو به زشتی وپلیدی میرود  وهر روزهم بدتر میشود  آنچهرا که امروز میبینم  واحساس میکنم  نمیتوانم  نامش را  زندگی بگذارم  درون قفسی  مانند حیوانی که به زور اورا  نگاه داشته اند  واگر پای از قفس بیرون بگذارد تیر های خصمانه ای بسویش پرتاب میشود  ترجیح میدهد درب قفس را محکمتر کند .
کم وبیش اکثر دوستانم را از دست داده ام  وآنچه  که برمن سنگینی میکند  نه دشمنی انهاست  ونه دوستی ظاهری انها  بلکه سرشت  بی مایه وتنگ عقلیشان  وشعور  بی عملیشان  که از پذیرفتن  هر اندیشه ای  خودرا  رها میسازند  همه چیز باید برایشان  سهل وآسان باشد  همه خودرا  مانند  تلی از خاک  ساخته اند که به اندکی فشار ی فرو میریزند .
این مردم نه دوستند ونه دشمن  نه برای ایمان نه  بی ایمانی ساخته نشده اند  ومیل  دارند  بین  آنچه که امروز  از نو بوجود  آمده است با سنت های دیرین بهم بیامیزند  گاهی جنگها برایشان یک ایده آل است  یک سرگرمی  .
زمانی سر زمینی با قدرت داشتیم  با مردمی که میرفت  تا دامنه شعور خودرا وسعت بخشد  امروز غیر از  تحقیر و  بی ایمانی  چیزی نداریم  .
تحمل همه چیز مشگل است  احترام وتکریم  درمقابل زور  وهیجان وترس دربرابر قدرت اسلحه !
چه بسا قرنها  بدین گونه  بوده است  هجوم اقوام  مختلف  شورش ها  وجنگها  وچه بسا انسانهایی نظیرما  نیز در همین وضع بسر برده اند  میان مرگ وزندگی  وغرش قرن ها .
انسانهای خستگی نا پذیری هستند  که درونشان خدایی خانه دارد  اما گمنامند  چرا که درسر زمین  من  روشنی  به خاموشی  رفته وعده ای  که تنها بر ما شورش \اوده اند  تمدن مارا تهدید میکنند  اما میدانم در سینه پهناور \ان سر زمین  گنجینه هایی نهفته است  ونیروی هایی خشم  وخستگی نا پذیر سخت گمنام اما دلیر  و ایستاده وتسخیرنا پذیر  وچه کسانی بخاطر یک موقعیت   زود گذر  وتهوع آور  در یک سعادت گمشده  وکمرنگ  به سرنوشت ملتی خیانت  کرده ومیکنند  من باین  گونه ادمها کینه دارم  .
مبازرات دروغین  بر ضد ملت خودشان  میباشد  همچنانکه  من روزی نسبت  به امریکا کینه داشتم  وآنرا باعث بدبختی های خودمان  میدانم اما رفیق روسیه هم نشدم  امروز در صد دفاع  از \انها نیستم  با کسی مرافعه ندارم  تنها باخودم  درستیزم  کارهای اقوام گوناگون بمن ارتباطی ندراد .
نه! نگو درکاری دخالت میکنم که بمن ارتباطی ندارد   اما درمورد  سر زمینم  میدانم که دیگر هیچگاه ری انرا نخواهم دید  لکن حاضر نیستم  بسوی کسانی  برگردم  که برایم مرده اند  میل ندارم  به زیارت گورستانها بروم  باکسی دعوا ندارم  به کسی دلبستگی ندارم   از محیط واز جنس آنها نیستم  هر گز  وبه هیچ وجه  داخل دسته بندی ها ی آنها نشده ام  هم آوازشان نشدم  چیزی ندارم  ودرنهایت .... سکوت  به همدستان خود مینگرم  مرا « بیگانه» مخوان ! پایان 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . سه شنبه دومم جولای ۲۰۱۹ برابر با ۱۱ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی.