دوشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۹۸

و...مازنان

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
---------------------------------------------
ما زنان موجودات بدبختی هستیم ،  واین راز را تا اندازه ای ازخود وجهان پنهان نگاه داشته ایم ! گاهی میل داریم ادای یک قهرمانرا در بیاوریم ودر لباس قهرمانی ظاهر شویم حتی  به کره ماه هم رفتیم وبرگشتیم به کنج مطبخ !
همه نمیتوانند در زمینهای بازی بدرخشند  وقهرمان شوند بعلاوه خیلی زود از نظر ها پنهان میشوند ! عده ای تکه ای از وجودشانرا به مردی میسپارند تا درزیر سایه او  نشخوار کنند ومانند سایرین در روشنایی روز بدرخشند وسپس  درتنهایی وبی کسی خود  در اطاقی دربسته  از فرط تاثر  روی زانوا ن خود خم شوند .
باید همرنگ جامعه وجماعت شد تنها پریدن  سنگ به بالت خوردن وشکستن پروبالت است . 
من کودن تراز سایر همجنسانم نیستم  اما گاهی فکر میکنم  فلسفه وعلوم وطبیعی به چه درد من خورد ؟  نتوانستم هنری غیر ا زدوزندگی فرا بگیرم حتی خانه داری را به اکراه انجام میدادم  اگر به دنبال عشقم به موسیقی میرفتم نهایت  خیلی بزرگوارانه با من رفتار میشد یک تک نواز درگوشه ای مینواختم ! اما جامعه  نیز بمن نگاهش ازنوع دیگر ی بود یک هرزه ویا یک مطرب ویا یک ....هرچه میخواهید نامش را بگذارید .
وسپس از جامعه پرتقوای  ! آنان طرد میشدم  باید بخانه مردی رفت ودرسایه او زیست  وسایه آن مردرا همیشه حفظ کرد حتی با شکستن غرورت  واین دیگر باز ی سرنوشت است که چه مردی را سر راه تو قرار دهد  دلال بازار ؟  یا یک بانکدار  یا فروشنده اجناس دست دوم ویا یک مدیر کل ؟! فرقی بحال تو نمیکرد تو زندانی آن مرد بودی خیلی ها دوست دارند  یک نگهبان داشته باشند  بهر روی همه دراصل یکی هستند .
من به زندگی زناشویی بصورت یک شرکت سهامی میاندیشیدم دونفر با هم عاشقانه شریک میشوند ویک خانه میسازند برای خود وفرزندانشان وهزینه میکنند برای |اینده نسلهایشان اما گاهی افکار تو غلط در میاید  مرد ارباب ورهبر است وتو تنها یک مادیان که خوب میتوان ازتو تخم کشی کرد وسپس رفت دنبال یک جوجه تازه سر از تخم در آورده .
باید زندگیت را با چرندیات پرکنی !  تنها یک هدف را میتوانی دنبال کنی  زناشویی با یکی از همین افراد  برای من چیز خوش آیندی نبود  ! نه ! نمیتوانستم برده باشم  میل نداشتم  خودم را  مانند سایر زنان فریب بدهم  برایم وحستناک بود  باید با  همه زنان شوهر دار راه رفت  ومعاشر بود وبه کنایه ها وگفته های آنها گوش داد  مانند آنها لباس پوشید  باید ازهمان راهی  که سایر زنان رفته اند  ومیروند رفت  مانند \انها جسم وجان وروح خودرا تغییر داد واندیشه ها را بکلی پنهان نمود  وهرچه استعداد  وهنر داشتی همهرا بر باد داده تقدیم آن احمق کنی خودترا نفویض کنی وسرانجام گم شوی درهیاهوی بسیار ! 
نه !هیچکس از دردما زنان خبر ندارد  گویی برای همه مردم ما یک معما هستیم  وزنانی را که سر مشق قراداده وواقعا زن بودند دنبال کنی تازه میفهی که \۰ زنده باش وزندگی کن  زنده بمیر / .
اگر خودت میل داشتی گلیم خودترا از |اب بیرون بکشی  اجتماع  ترا گمراه میخواند  ودر تنهایی وسرگردانی   غرق خواهی شد  ، خوب هرکسی باید درزندگیش تجربه هایی بیاموزد  باید تنها کمی شجاعت داشت .
گاهی در رویاها با عشق های پوشالی وزودگذر  وکینه های طولانی  تا بیزاری ترا احاطه میکنند  وزمانی فرا میرسد  که  احساس پوچی  وپوسیدگی  بتو دست میدهد  وآنگاه  دچار سر درگمی  میشوی  زندگی در مقابلت  یک هیولاست  نه یک سرود دل انگیز  ولذت بخش  باز باید به موسیقی پناه برد تنها عالم خوشی  که درآن گم میشوی  اما .... دیگ رب گوجه ومربا روی اجاق ترا میخوانند !!
بایپ خور ش جا بیفتد  روغن بیاندازد  موسیقی گناه بزرگی است  لهو ولعب است !!  وروح ترا دچار پلیدی یکند ؟!  باید توبه کنی سجاده ها ترا میخوانند  همه پهن شده وآماده چادرت کو؟ .
دچا رتردید میشوی  آوای موسیقی از درودستها ترا میخواند  بسویت گسترش پیدا میکند دچار ترس ودولی میشوی  آن اوا دردلت طنین انداز است  سرود ستایش ترا بسوی خود میخواند اما نه درون سجاده  ها وزیر چادر !  وتوخود واطرافیانترا بفراموشی میسپاری .
برای کسی که توانسته باشد زندگی  را  با آرامش خاطر   نگاه داشته  ومطابقت خودرا  بین مطبخ  اطاق خواب ومیل بافتنی وسقز جویدن  طی کرده است  ظرافتی درهیچ یک از افکارش دیده نمیشود  باهمان تمدن بزرگ !  ظاهری  غرش رعد وطوفان  را ازسر میگذراند زندگی را می بلعد  وکم کم  خواس خودرا ازدست میدهد درون یک قفس تنهایی جای میگیرد .

حال  امروزمانند شیری درقفس مانده تنها غرش میکنم  باید \آزادی روحم را به دست بیاورم  ودر برابر مسئولیتی که طبیعت بمن  واگدار کرده است   به یک وطیفه شناسی  خوب عمل کنم  باید به آزادی برسم  وآنچه که نامش تعلقات است به دور بریزم  وسپس تن  بکاری بدهم  که هیچگاه  میلی به آ ن نداشتم ... فرار . پایان 
ثریا ایرانمنش . « لب پرچین » . اسپانیا . ۸ جولای ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۹ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی .