پنجشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۹۸

قلم فاضلانه !

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا ! برای آنهاییکه مینویسم باید بشکل مبتذلی بنویسم  من موسیقی را دوست دارم آنها ازنقاشی حرف میزنند وهنزهای نوین !  باید بازبان  مبتذل آنها همراه شوم .گاهی زبانم را نمیفهمند  اما نیازشان بر |آورده شد ه و خودم خوشحالم که کاری را انجام میدهم که دوست دارم  برای اندک مزدی  هر گونه آزادی هم دارم و آنچه که درمغزم میگذرد اول روز کاغذ میاورم  آنها درامانند  حال مجبورم  از خودم ویادگاری پریهای پنهانی بنویسم یعنی خودمرا عریان کنم لخت کنم  وسپس دوباره دچار خود سانسوری میشوم .و..... تو که  بر من خرده میگیری  و میگویی  از کلمات ( فاضلانه ) من چیزی دستگیرت نمیشود  ویا بقول خودت چیزی نمی فهمی  آیا در سر زمین مرا به درستی شناخته ای ؟   آیا نویسدگان ، شاعران واندیشمندان  را دیده وشناخته ای ؟  تو تنها دریک آشپزخانه بین المللی مشغول پختن نان وخوردن آن به هر ووسیله که میباشد مشغولی مانند گاوی که  سر درآخور دارد .تو تنها مشتی برده دیده ای وهر جا برده فراوان باشد ارباب هم زیاد است  وتو تنها برده هارا دیده ای ودرخدمت اربابان خیار خورده ای  تو آنهایی را که درخاموشی وسکوت جان داده ویا میدهند شناخته ای ؟  با خواند ن چند رومان وچند نویسنده شناخته شده دست پخت امروزی ها  که الفاظ را پس وپیش میکنند وآنهار اروی کاغذ برایمان بالا میاورند  تو بسنده کرده ای  وآیا تو  آن زنان  ومردانیکه دلا ورانه ودرپاکی مطلق  و پاک باخته درخانه های فقیرانه  در اطاقهای زیر شیروانی  در شهرستانهای  کم حوصله  وخامو ش آرام نشسته اند ، دیده ای ؟  آنهاییکه همه زندگیشان در رنج وبدبختی  گذشت  اما اندیشه ها خودرا از یاد نبردند  همان اندیشه های پاک ونجیبانه  وبه آنها وفا دار ماندند .آنها روح کامل سر زمین من میباشند  نه چند سیاستمدار هرزه  ویا هنرمند نما های  دوره گرد  که یرای خوشبخت زیستن از هیچ جنایتی رویگران نمیباشند .وآن مردم خرده پا وگمراه که تنها با یک خداوندگار زندگی میکنند !  درحالیکه خدایان بسیاری  اطرافشان را گرفته است .
هنوز از گذشته ما چیزهایی باقیمانده دور از دسترس راهزنان ودزدان  روی   صحنه   ،وتو غیر از شاعران متعهد توده  وخلقی وغیره  که تنها سایه انعکاس خورشیدرا میبینند  در تاریکی راه میروند  وهر گز در صدد بر نیامده اند که ورح خودرا عریان کنند .خودر درعالم هپروت وفاخته وار در آسمان های کدر وتاریک دیده ا ند .ما شخصیتها معنو ی زیادی داشتیم  امروز تو تنها فاجعه را میبینی ومیل داری من  تا آن حد سقوط کنم وبه تومیل آنها با زبان آنها بنویسم !  تو روح چند هزارساله  مارا نه دیده ونه شناخته ای  من ازان ارواح بهره میگرم .تو ملتی را که  با افکار بلند  قرنها زیر ذلت جنگها  وزیر سلطه اربابان خارجی بوده است  به درستی  نمشناسی  با اینهمه هنوز \ان ملت هشیار است  وزنده است  بارها وبارها از روی آتش گذشته ومانند مرغ آتشخوار پرو بال سورانده  اما خودش زنده مانده است .تو  وامثال تو مانند کرمهایی که درشکم وروده ما رشد کرده ومارا کم کم میخورید  غیر از ماجراجویان  سیاسی وپا اندازان  وشکم باره ها  پای درجای ( بی ادبی )  گذاشته اید چرا که نمیدانید ادب چیست بشما یاد نداده اند  چرا که ادب مانند قلم گم شد  وصحنه های دزدی وادمکشی  وزد وبند بانکها ،   با گروه دلالان فاحشه خانه ها  چیزی نه دیده ای ونه شنیده ای  ونه میبینی ، بنا براین  لازم نیست ذر باره  من ونوشته هایم حکم برانی . پایان ثریا ایرانمنش . « لب پرچین »  ۱۱ جولای ۲۰۱۹ میلادی ۲۰ تیر ۱۳۰۸ خورشیدی !