« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
--------------------------------------------
اسپانیا اولین زن را با درجه ژنرالی به ملتش تقدیم کرد حضور پررنگ زنان در ارتش وحتی میدانهای جنگی وشورشهای خیابانی بیشتر از هر جای دنیاست وما ؟ اولین زن نویسنده ومترجمان او.لین چارقدر وچادر بسر کشید ودرمدارس بجای درس تاریخ و جعرافیا فیزیک وعلوم سینه زنی درس میدهیم ونوحه خوانی را !.....
خلایق هرچه لایق حال شهر دوتکه شده است بالای شهر که ورود ممنوع بود حال آزاد شده وپایین شهر که ورد برای همه آزاد است !
در گذشته کمتر این فرق دید ه میشدوسط هم مردمانی بودند که درکمال سلامت روح واندیشه بسر میبردند چندان از هم دور نبودند اما امروز علنا دوتکه بودن وبالا بودنرا بصورت نمایشی در آورده اند نمایشی بسیار غم انگیز ودرد آور ؛ بلی من توانستم بدزدم پدرم توانست بکشد وبرداردبرادرم توانست مال یتیم وزن بیوه را بالا بکشد تا من بیدنگونه بتو نمایش بدهم | اگر عرضه داری تو هم بیا ببازار !!!...جای درد است .
عده ای خودرا به بیخبری زده اند طبیعی است که بیخبری از همه چیز به زندگی خودشان سر وسامان میدهند یک زندگی نفرت بار وبد بو و متعفن ودو دستی به |آن چسپیده اند وکمتر وطنشانرا میشناسند بد جوری دو رویی وریا آن سر زمینرا در برگرفته است بهترین مردان ما یا کشته شدند یا خود گشی شدند ! ویا درون سلولهای زندانها ( نه لاگچری)!!! درحال پوسیدنند .
اگر جوان باشند با یک فتوی ملای محل اعدام شده سپس دل وجگر وکلیه وقلب اورا فورا دربازار جهانی بفروش میرسانند یکی از پردرآمد ترین ره آوردهای انقلاب با شکوهمند اسلامی !
اما عده ای به روح ونجابت وشعار خود وفادار مانده انید چرا که ودیعه ایست از پیشینان به آنها رسیده است .
ما در فرهنگ گذشته هم بابک داشتیم هم افشین دو دوست جدا نشدنی هر دو به جنگ دشمن رفتند یکی در آغوش دشمن خوابید ودیگری با خون خود سر زمینش را آبیاری ساخت افشین ننگ تاریخ وبابک نقش آهرین فدار کاری وستاره تاریخ ماست .
امروز ما خیلی تنها مانده ایم و\هوا وآسمان ما با نفس بد بوی این جانوران که مانند زنبوران ومگسهای گزنده همه جا را \الوده ساخته اند وعجب آنکه به فرهنگ وتاریخ ما نیز تجاور کزده اند آنرا تحریف میکنند آنرا از سوراخهای الک قضاوت خودشان میگذرانند درشتهارا بخودشان اختصاص میدهند وخاکروبه ها را تحویل ما !.این متعفنین خوش نشین وبالا نشین این بیگانگان نفرت انگیز عشق هارا میمکند وتفاله را تف میکنند به روی ما وما آنرا پر برکت مینامیم ! اما بهر روی برای بقا خودشان دست به هر جنایتی میزنند باید از مرزهای ووطن ما حمایت کنند گاهی جلوی دشمن به چاپلوسی میروند وزمانی قداره کشهارا به میدان میفرستند . کم کم نژاد ما از بین خواهد رفت در دفاع مقدس آ|نها ! ما تنها مانده ایم زیاد هم تنها مانده ایم چون تعداد افشین ها زیادترند وبابکها بیخیال درکنجی شاعر شده اند .
ما میدانیم که صد ها هزاران تن هستیم اما صدایمان بگوش دنیا نمیرسد وآن بلندگویی های که از جانب ما صدا میکنند هم گوشخراشند وهم برای بقا خود ویا جایزه ای فریاد زده مشتهارا گره میکنند وبقول مرحومه فوغ برای یک بشقاب یشتر پلو مشت هارا به هوا میفرستند .
همه مطبوعات ما تن به پستی وخود فروشی داده اند یا دربهارا بسته اند ویا فروخته اند ودردسته بندیها ومحفلها خودرا مانند بوقلمون هر روز به رنگی بت عیار درمیاورند .
من در گذشته رنجهای بیشماری برده ام بنا براین رنجهای امروزی برایم آ|نچنان دردآ|ور نیستند آن روزها درمیان ملت خودم ووطن خودم رنج میبردم امروز با قافله این سر زمین همراهم وبه |انها آفرین میگویم وتاسف میخوردم که چرا ما لایق این دموکراسی نبودیم ونیستیم !.
خوب شاید روزی دوباره فرهنگ ما رشد کند ورونق بگیرد ما باید سالهای رنج را تحمل کنیم حال امروز در انتظار سیل نشسته ایم ِ سیلی بنیاد کن که اگر جاری شود به هیچکس وهیچ چیز رحم نخواهد کرد ، همه چیر هارا میروبد ومیبرد وما درغرقاب غرق خواهیم شد وتنها گنبد های ویران شده از میان سیلابها سر بلند خواهند کرد !
روز گذشت فیلمی قدیمی را از جون گرافور میدیدم اشکهایم جاری شدند زنی توانگر به دهکده ای که در\ان متولد شده بود بازگشته تا دختر بچه ای را ویا پسری را برای فرزندی قبول کرده باخود ببرد همسرش یک ژیگولوی ایتالیایی بود که اورا رها کرده بدون طلاق ! واو دختری را دید لال / کور/ وکر هم اورا باخود برد وبا چه زحمتی \ان دخترا بزرگ کردهم چشمانش را هم زبانش را وهم شعورش را باو بازگردانید اما همسرش از راه رسید وازاین شهرت وپول بهره برداری کرده به دخترک نیز تجاوز کرد دختری که هنوزفریاد کشیدن را نمیدانست وداستان با یک تراژدی بزرگ به پایان رسید .
خوب ایتالیایی ها با ما چندان فرقی ندارند به هرجا بروید جای پای رومیان را خواهید دید !!!
آیا درمیان ملت شریف!!!!ونو پای ایرانی کسی هست ؟ که بیاد گذشته درناک خود تن به چنین فداکاری بدهد ؟
بلی یکی بود که من به او ایمان داشتم اما او با تصاحب امو الم خود به دنایا ( لاچری ها ) رفت وبه دخترم چشم داشت واین است تفاوت ما با دیگران ! از بقیه دیگر چیزی نمیگویم بهترین دوستانم ونازننین دختری که اورا خواهر مینامیدم ! . پایان
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا / به روز شده درتاریخ ۱۲ جولای ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۲۱ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی !
ز بس نشستم وحدیت غم به شب گفتم
ز غصه رنگ .من ورنگ شب پرید / بیا