«لب پرچین» ثریاایرانمنش اسپانیا !
-----------------------------------------
شورش زنبوران عسل
عطر گل اقاقیا
درختان صنوبر ، خاک خوب دشتها
آفتاب بی حیا ودرخشان
زمزمه پر شکوه رودخانه
به همراه بازی آب بانیزارها
وبوسیدن ساقه ترد نرگس
در آن زمان ، برای همه سایه وجود داشت
سرود جاودانی جوانی
مهربانیها لطف دیگری داشت
روی همه بلندی ها بالا رفتن ، بی هراس
بی شکایت بی افسانه وپرطاقت
امروز در ظلمت بیخبری انسانها میچرخند
دیدار آن مردمان با چهرهای سوخته
وگردن های شاد وکشیده
همه جمع شده گرد آتشکده های بزرگ
هجوم دختران زیبا پاکیزه
گرد آنش دانها
آن شعله جاودانی
تنها یک سفره کوچکم کفایت میکرد
تا لرزه براندام درختان بیاندازم
تنها یک نی کوچک جدا از نیستان
مرا کفایت میکرد که آوازم را سر دهم
درانتظار بیداری جنگل
اینک ای مردان سیه دل وسیه پوش
شادی خیالتان یک فریب است
بوی آزادی مشام شمارا میسوزاند
برای روح دیوانه شما که بهتر نخواهد شد
برکه ای از خیال عاجز خود بسازیذ
و....بهشت خیالی را در آغوش بکشید
---------
جمعه ۱۲ جولای ۲۰۱۹ میلادی / ثریا .اسپانیا