سه‌شنبه، اسفند ۱۷، ۱۴۰۰

هشتم مارچ


 روز جهانی زن را بعموم بانوان  جهان  تهنیت میگویم .

ثریا ایرانمش  ، لب پرچین . اسپانیا .

افسوس که دیر خبر دار شدم. در غیر اینصورت منهم بیرقی در دست میگرفتم وبه دنبال این زنان. تظاهر کننده میرفتم وآزادی زنان را طلب میکردم. اگر چه یک  نفر بودم واگر چه تنها بودم ،

اسارت  زن در میان دسته‌ای آلوده مردان  خیلی دردناک است. دردناک‌تر از یک غده  چرکین. سرطانی وچقدر آزادی خوب است وچقدر بدون مرد بودن خوب است وچقدر  تختخواب  تک نفره خوب است. خیلی چیزها خوب است مشروط بر اینکه. سطح توقع را پایین آورده وروی پاهای خود بایستی ومردانه حرکت کنی ،،

گاهی از کاری که کرده ام خیلی خوشحال وسر بلندم. ریاست را از او گرفتم وخود شدم رییس خانواده. به او طعنه میزدند  که زن ذلیل شده است اما برای من مهم نبود  میتاختم همچو یک اسب اصیل در راههای پر پیچ وخم کوهستانی نه از سرما ترسیده ونه از گرما ونه تشنه  دستها‌ای بی رمق او بودم  ،امروز همه چیز تمام شده  من أزادیم  را به دست آوردم مال ‌مکنت اورا بخودش واگذار کردم  خانه ساختم که توپ انر ویران نمیکرد. انر  بباد داد خوشبختانه دیگر من نبودم   درکنار بچه هایم. داشتم  به یک زندگی  کوچک ادامه میدادم. بارها به دنبالم آمد. بقول خودش قاره به قاره   اگر اروپا بود من امریکا بودم اگر ایران بود من اروپا بودم  ،

سختی ها زیاد بودند. طعنه ها و  بی لطفی های زنان شلخته وتازه به  دوران رسیده اما من همچنان مانند  یک کوه  استوار ایستاده بودم نه. از  سرما ونه از گرسنگی نترسیدم احتیاجی  به هیچ دست ویا پناهگاهی نداشتم خودم از نو شروع  کردم با  تنها هنری که داشتم خیاطی وپس از مدتها نویسندگی  که خوب  دومی به تعطیلی رفت  ،بچه‌ها بزرگ شدند ناگهان چشم باز کردم دیدم نوه هایم  یکی دانشگاهش راتمام کرده دیگری در دانشگاه است وسومی در. راه دانشگاه. ناگهان چشم باز کردم ودیدم در کنار نوه هایم سه توله سگ زیبا نیز  دارم عشقم به آنها افزون تر  از عشق به آن جناب رییس بود  ،

راهی دشوار آمدم  اما پیروزمندانه. امروز  بر تنها صندلی که به آن عادت کرده ام نشسته ام ‌ابدا به آن روزها وانچه را که نامش مال ومنال بود نمی اندیشم. خوشحالم که می‌توانم کتاب بخوانم بنویسم وبرای شما. افسانه بگویم . وگاهی تقی به سایر زنان بزنم که ،،،،شمابرده نیستید در سر سفره عقد در ازای چند سکه شما را میخرند  وسپس ارباب شما می‌شوند من مهرم را درجا بخشیدم حتی حلقه وانگشتری هم نه خواستم ونه داشتم  مهم خود او بود که متاسفانه توزرد از آب در آمد و،،،،، باقی بماند 

 پایداری زنان  باشرف وقدرتمنر را آرزومندم روز وزورکارتان شاد وپیروز باشید .

ثریا ، اسپانیا ، هشتم ماه مارس  دوهرازو بیست ودو میلادی .

دوشنبه، اسفند ۱۶، ۱۴۰۰

برکت جنگ!


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

خدایان مارا از بهشتی که ساخته بودیم بیرون میراند  اما  مردمانی  بودند وهستند که از مهر ورزیدن هیچگاه توبه نکردند ! 

برای سر کشی  بر مردم وکشتار آنها نیز هیچ کس توبه نخواهد کرد  همین چند روز پیش درافغانستان یک خانواده را  سر بریدند واین کار هرروز  انها وآن بت ساختگی که بر مردم جها ن تحمیل شده است  تنها لبهای بی قدرتش را تکان میدهد بی آنکه شعوری در سر ویا مغزی درکاسه سرش مانده باشد پشت صحنه چه بسیارانند .

کشتن چند بیچاره بی خانه مان کاری است همیشگی ودر متن برنامه ها  این خانواده گرسنه وبی پناه  چه منافعی برای جهان دارد  بهتر  نیست قاتلانی را که به آنها درس مرگ اموخته ایم به جان آن درماندگان بفرستیم ؟ وهنوز این اول کار است  چه بسا درپنهانی نیز هر شب خانواده هایی قربانی میشوند واب از آب تکان نمیخورد همه درفکر یک جنگ زرگری هستند بین دوابر قدرت جهان .

برای پیشرفت  وجلو رفتن باید مردم را به دنبالل خود کشید  امروز دیگر کمتر کسی از آن بیماری ناگهانی ووحشتناک !!! حرفی میزند گروه گروه  هریک با یک پرچم به دنبال یک گفتارند  بی انکه معنی گفتار وکردارخودرا بدانند  دستوری از بالا رسیده است . باید اجرا شود  آن بالا کجاست ؟ همه راهها به کجا ختم میشوند ؟ درانبار  اسلحه ها رویهم تلمبارند وبمب ها  باید مصرف شوند  .مهم نیست من /تو / واو چگونه زنده هستیم ویا زندگی میکنیم  مهم این است که باید " طلا " افرید ودرمیان طلاها زیست  با خون دیگران میشود کیمیاگری کرد ومس را طلا نمود .

ماهر چه بگوییم ویا بنویسم کسی نخواهد فهمید برای درک  مارا به اکراه ازخود میرانند وسپس ما درهمان جایی که بودیم وهستیم دوباره قرار خواهیم گرفت .

کسی فریاد مارا نخواهد شنید  درکوچه وپس کو.چه ها فریادهای دیگران گم میشود  ما حتی در ماندن. درمانده ایم  .آزاد نیستیم . آنهامانند سنگ غلطک از روی ما  راه میروند  وبه همان اندازه از آزدی  وازادخواهی ما میکاهند  ما آنهارا نمیبینم اما آنهار ا حس میکنیم از پشت میشناسیم .وهر روز نفس ما تنگتر میشود وزندگیمان  نفس گیر تر .

روز گذشته ناگهان  سنگی بزرگ مانند یک غلطک   بر سرم فرود امد  \پس از سه ما ه که درانتظار رسید برق بودم ناگهان چشمم به رقمهای  آن افتا د  نفسم برید  ششصد یوروی  نا قابل برای  یک نفر که نه چندان بخاری گرم کنی را مصرف میکند نه چندان \چراغی دارد ونه چندان از اجاق برقی استفاده میکند وتازه برای ماه اینده بیشتر خواهد شد با التماس توانستم  بصورت قسطی انرا پرداخت کنم وهنوز  درانتطار این ماه هستم  چه بهار چه تابستان چه \پاییز وچه زمستان صورتحساب  یکی است مانند صورتحساب  تلفن یک نفر هرماه هشتاد تا یکصد یورو باید به پردازم  خوب اگر نمیتوانی به 

پای ما برسی  / از ما نیستی باید بمیری  راه سومی وجود ندارد و.... واز ان پس ما  ومن ودیگران وجود نداریم وکسی برای ما پرچمی را بالا نخواهد برد نه برای ما ونّه برای آن خانواده های جان باخته افغانی ! مهم نمایش وسیرک بزرگ است عده ای دراین جنگ سود فراوان میبرند جنگ برکت است برای همه آنها که راهش را میدانند .این جنگ ادامه دارد تا زمانیکه یکی از طرفین خسته شود وشمشیر ا  غلاف کند  دیگر کسی باقی نمی ماند  وآن عده که باید کم میشوند وزمینهای \ وسیع تقسیم میشود بین خودشان برای چراگاههای خصوصی شان ورقصندگان نیز دراین میان دستی از آستین درآورده با نطق های آتشین وفریادهای بلند این  جنگ را محکوم میکنند ومیل دارند به ان گره بخورند  امااازخودشان مایه نمیگذارند دیگران را به خدمت میگیرند .

درحال حاضر المان یکی از خریداران مهم نفت وگاز از روسیه است اما دکانداران دیگر همه بساط خودرا جمع کرده بخانه هایشان رفته اند من دراین فکرم که مثلا برند شانل ویا بقیه را در مسکو جه کسانی می پوشیدند  ویا مصرف میکردند غیر ازهمان ؛ اولیگارشی  ؛ های تازه به دوران رسیده مانند سر زمین  کهنسال من ! 

وهنوز ما درانتظار ان سیمرغ بلند پروازیم که از کوه قاف بر سر زمین ما فرود اید !!

( دیگر این حروف اجازه نوشتن نمیدهند   ) باید بفکر یک دستگاه جدیدباشم . با عرض معذرت .تمام 

ثریا ایرانمنش ۰۷/۰۳/۲۰۲۲ میلادی برابر با ۲۵۸۰ شاهنشاهی !


یکشنبه، اسفند ۱۵، ۱۴۰۰

با شما همراهیم !


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

" چهل سال  دراین  رنج ونیاز /  سراز بخشش مهر  پیچیده ام /  رخ از بوسه ما ه گردانیده ام !

به خوش باش حافظ !  که جانانم اوست  /  به هرجا که آزاده ای  یافتم /  به جامش اگر میتوانم  /  می افکنده م ! گل افشاندم . چهل سال اگر  بگذرانم به هیج / همین بس که دررهگذر وجود / کسی را بجز خود  نگریانده ام!......" ف. مشیری "

نامه پر مهر ومحبت   حضرت ولایتعهدی به آنمرد ناشناس  ورهبری دست نشانده اربابان  تن مارا به آتش کشید ! آه چه مهربانانه درکنار ایشان ایستاده اند وچه خصمانه به ملتی که زیر بار یوغ ودریوزگی وبیچارگی رنج میبرند پشت کردند . کارشان درست بود بی وعیب ونقص بود .

 درستش هم هیمن است باید درکنار ارباب بود نوکران را باید رها ساخت بحال خودشان وا گذاشت  دیگر کسی ایشانرا نه بجای میاورد و نه می شناسد مانند همه هنر پیشه های دنیای مجازی روی سرشان معلق میزنند وکباب درست میکنند ودر زیر سایه آن بانوی گرامی که خود دست نشانده  همان بی اعتباران ودزدان شبانه میباشند خودرا به دست قضا وقدر سپرده اند ! به کنسرت میروند مردم بینوا برایشان سرود ازادی میخوانند اما ایشان دیگر حوصله ندارند هرچه باشد سنی از ایشان رفته واینکه گفته اند ما درکنار شما هستیم منظورشان هم ارتش نامریی که دراختیار دارند وکسی نمیشناسد  والادرکنار مشتی پیر زن وپیر مزد زوار دررفته ویا مشتی خود فروخته که نمیتوان ایستاد ! بعد هم / مگر ولیعهد یونان توانست دوباره برگردد وجای پدرش را بگیرد ؟  من نمیدانم شعور وایمان آن مردم کجا رفته که هنوز دل به این مرد بینوا بسته اند که نه ازخود اراده ای دارد ونه میتواند داشته باشد  هرچه باو دیکته میشود مینویسدو زیر نام یک پیام  به آسمانها میفرستند  چه کسی را خوش اید  وچه نیاید  همین است دوران بردگی ما چنین آغاز میشود ! .

چه همه شاهنشاه آریا مهر درآن زمان که ایشان پای بعرصه .جود گذاشتند خوشبخت وسعادتمند بودند وافسار بانور ا رها کردند هرچه خواست باودادند وخود قربانی شدند ورفتند بانو هم بر گشت به ریشه خود که در جبه های گوناگون  رشد میکرد !  هر چه باشد بهتر است تا اینکه مانند زنان عصر قاجار در حرم بنشینند ونظاره گر بزرگ شدن فرزندان برومندشان باشند مردان بزرگ از کنارشان رفتند دیگر کسی باقی نماند غیز ار چند جوجه فکلی که چسپیده به ستاره سرخ و پتک وداس ! واین شد که سر زمین باستانی   کهن سال به زیر خاک رفت ویک سر زمین قلابی از میان ان بیرون زد که نه ریشه دارد ونه پایه واساس .

حال باید هما ن نام سر زمین هزارو یک  شب را بران نهاد  وچه خوشند آن جماعت وچه ناخوشیم ما آوارگان  بی تقصیر  حال تنها خاطره هارا نشخوار میکنیم وآ برادردهان مزه مزه کرد ه آنرا غر غره میکنیم مینوشیم ودوباره آنرا بالا میاوریم  وباز به همان شیوه عمل میکنیم یک  چرخش ابدی ولایزالی  

تا سر انجام درگوشه ای که نمیدانیم کجاست مانند یک توده ازهم وا برویم بپوسیم وبی نام ونشان تنها خاکسترمان بر جای بماند درحال حاضر نظاره گریم وچه سرزمینی ؟ .واقعا هزار ویک شب است اما کسی نمیداند درشب  جه میگذرد  چه بر ما وچه برانها  برای گرسنگان خواب  نان واب را میبینند برای شکم بارگان خواب کشتی تفریحی روی ابهای سرگردان جهان وجت های خصوصی که آنهارا به سالن های مد هدایت میکند !

دیگر زیاده عرضی نیست دراین صبح یکشنبه کمی دلم گرفته بود عکسی ازخودم را درسایه به شما تقدیم میدارم !  به همانگونه که نوشتم . تنهایم را  با دیوار  تقسیم کرده ام . ث

پایان / ثرا ایرانمنش . -05/03/2022 میلادی برابر با 2580 شاهنشاهی !؟


جمعه، اسفند ۱۳، ۱۴۰۰

بوسه بر دیوار


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

" توجه  خوانندگان  محترم ! من حق کپی رایت دارم  وکسانی که این نوشته هارا کپی کرده وبه نام خودشان به چاپ میرسانند نامشان درفهرست ما هست " ! هر چند دریک سر زمین بی قانون زیست میکنند

نه! ما تیغ نخواهیم کشید ! 

به روی کسی که همگام ازادی ما بود  وبه خانه ما آمد / 

و...آتش نخواهیم  گشود  بسوی پرچمی  با نشان  بتک و داس /  که همرنگ خون ماست !......."  .الف.سایه" هوشنگ ابتهاج از دفتر  شبگیر !

...............

اینجا . دراین دیار . سخن از رنج هستی است .

اینجا غم ها واندوه  برگهای پلاسیده خزان را بیاد میاورد 

سخنی از بهاران نیست 

اینجا شادی وخرمی وشادابی  . در زیر خاک نمناک خفته است 

دراینجا من تنهایم  وتنهایم را با دیوار تقسیم کره ام . 

با اندیشه های کهن خویش  پنداری نیک / گفتاری نیک ورفتاری نیک  

اینجا من خریداری ندارم رنج من واندوهم  آمیخته با احساسی دیرین 

در خطوطی نا مریی گم میشوند .

اینجا من تنهایم وتنهاییم را با دیوار تقسیم میکنم 

تصور چند بوسه  / چند قطره اشک  وآهنگی دلپذیر ومزه مزه های شیرین 

گذشته هارا بیدار میکند واینده را تار میسازد 

اینک ! ای خواننده ناشناس !

 تو از راز پنهان من اگهی  

همه کوره راهها سر اتجام به هم خواهند رسید 

غیر از من....وتو 

گام های من پنهانید وگام های تو نا مریی 

دراین پهنه بی انتها 

در کناراین  قاتل نامریی که نامش  زمانه است 

من باید به تنهایی راه را ادامه دهم بی هیچ همراهی 

دراینجا  سکوت است  تنهایی است وهمسایه ها بیگانه اند 

دیر زمانی است که  روح سر گشته من درپی یک اشنا میدود 

ونا امید باز میگردد 

ما خود دشمن خویشیم 

وآنقلاب زدگان 

 انقلاب همیشه برایشان سپید است وپر برکت . ث

پایان / ثریا ایرانمنش / 04/03/2022 میلادی برابر با 2580 شاهنشاهی !



پنجشنبه، اسفند ۱۲، ۱۴۰۰

هفت پرده

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

مطربا ! عشقبازی از سر گیر  / یک دو ابریشمک فروتر گیر 

چونکه درچرخ  آردت  باده  / خانه  بر بام  چرخ اخضر گیر 

ملک هستی وبیخودی داری  / ترک سودای  ملک سنجر گیر ........." شمش تبریزی " 

انسان بی فردا  انسانی بی هدف انسانی قربانی وله شده در زیر دست وپاهای تکنو لوژی وبر باد رفتن خصوصیات انسانی ساختن غولهای بی شاخ ودم با دهان گشاد وبرده داری نوین در سطح جهانی !

باید برگشت وپرده هارا یک به یک بالا زد وفردا را به دست فراموشی سپرد . 

زندگی من هفت پرده دارد که تنها یکی ازآ نها سپید وپاکیزه ویکی نیم تاریک بقیه همه یک دست سیاهند  بنا براین هرگاه خاطره ای بر ذهنم مینشیند فورا پرده آخررا پایین میکشم .

پرده اول روشنایی بود باغ بود  زمین بود اب بود دریاها لبریز وهوا افتابی وصاف ودرختان غرق درشکوفه وبوی گلهای ارغوانی وسرخ وسفید ولاله های گلگون وسبزه زار طبیعی همه جارا اشباه کرده بود  با خود میگفتم" حتما فردا بهت خواهد بود این اول کار است .

بیآنکه بدانم فردا همه چیز مصنوعی وپلاستیکی خواهد بود .!

پرده دوم کمی نیم تاریک افتاده به دور از متن خانواده وزادگاه وچشیدن مهر پدری ودامان  وآغوش او !

پرده سوم ...نه  تاریک وسیاه است / پرده چهارم نیز همچنان سیاه است  پرده پنجم  کمی روشن تراست اولین فرزندم پای به جهان گذاشت ومن دنیارا در چشمان درشت وبراق او میدیدم  وبه زودی این پرده نیز تاریک شد. 

پرده های چهارم وپنجم و ششم تاریکی محض وپرده هفتم امروز است وفردایی نیز نیست .

دیگر اندیشه ها یم را بکار نمیگیرم  بی فایده است  ظروف اشپزخانه بی مصرف افتاده اند درعوض کیسه هال زباله انبوه تر شده ند زندگی  تبدیل به زباله شد ومردان همانند غول های بی شاخ وبی دم گاهی بادم با دهانی گشاد  در جهان نعره میزنند .

دنیای زیبای ما  درمیان مشتهای گره کرده یک پیر زن مردنی که اقبال دارد واز طایفه آن معجونهای  مافیا میباشد ومردکی مقوایی که هنوز جغرافیای جهانرا به درستی نمی شناسد مانند یک مومیایی ویک مانکن یک رباط اورا همان زنان هرزه حرکت میدهند  در آنسوی جهان خرسی به بزرگی همه کره جهان نشسته است دنیارا میان خود مانند یک هندوانه قسمت کرده اند وبا اسلحه نوک تیز خود مرا وترا واورا مورد حمله قرار میدهند " شما خود بخود خواهید مرد یا ازگرسنگی  که ما بشما خواهیم داد ویا در لباس مثلا رزم ویا بیماری های ناشناخته  / بزم دیگر به پایان رسید بزم های ما ازنوع دیگری است . خون را بجای شراب مینوشیم .

روزیکه در یک فروشگاه بزرگ انبوه ظروف چینی اعلارا رویهم انباشته برای حراج دیدم  آن روز فهمیدم دنیا دارد به آخر خط نزدیک میشود .

دیگر به ان ظروف چینی احتیاجی ندارند  بشقابهایشان از طلا ست وصندلی هایشان نیز طلایی ونقره است .

از همه بدتر بچه نوکرها وبچه زعیمهایعنی کارگران مزارع که روزی ما به انها اهمیت میدادیم و ارج مینهایدم امروز روی صندلی های  طلایی بی هیچ سواد وشعور سیاسی یا اجتماعی  مشغول نشخوارند .

انسان فردا دیگر  آینده ای ندارد وعجب آنکه صاحبان همین تکنو لوزی های پیشرفته نیز خود قربانی همان  ابزاری میشوند که بادست  خود آنهارا ساختند وبشریت وخصوصبات انسانی را ازجهان روبیدند وبه دست باد دادند.

حال تنها یک کشور قلابی وحهنمی بر دنیا حاکم است   که همه تاریخ را بخود اختصاص داده  وهمه پیامبران دروغین ر از آنجا صادر کرده است وبقیه نوکران اویند وبس .

حال چگونه میتوان درکنار یک مجسمه بی جان نشست واز او کمک خواست ویا به اسمانی که تنها محل رفت وآمد جت های جهنمی و کشنده میباشند به دنبال خداوند گشت  .

خدواند همان " سکه " است از طلا که درون صندوق های غیر قابل نفوذ  نشسته است .

مستی آمد زر اه  بام ودماغ  / برو اندیشه  ره دگر گیر  

از ره خشک راه بسیار است  / کشی بساز و  زو ره  تر گیر 

فارغم همچو  مرغ از مرکب  / مرکبم  را تو  لنگ ولاغر گیر 

گر نروید زخاک  هیچ انگور /  مستی عشق را مقرر گیر ....پایان 

ثریا ایرانمنش 03/03/2022 میلادی برابر با 2580 شاهنشاهی !


 

سه‌شنبه، اسفند ۱۰، ۱۴۰۰

اگر جنگ ادامه یابد !


 ثریا ایرانمنش " لب پر چین " اسپانیا !

" اگر جنگ ادامه یابد " کتابی است از " هرمان هسته در مورد جنگ جهانی  دوم  که درمقابل این جنگ یک بازی کو.دکانه بود با سیاستمداران قدرتمند دنیا دیده / مانند ژنرال دوگل که مانندی ندارد وامروز یک مارمولک چندش آور بر جای او تکیه زده / بجای روزولت وجرج واشنگتن یک مرد حلبی وبیمار روانی در میانی مشتی زنان پیر ویاِئسه شده ومردان بچه باز ادای قدرتهای جهانی را در میاورند ویک افسرخود خواه  مانند یک مومیایی  یخ بسته هیچ جیز در چهره او حرکت نمیکند . 

نه جناب هرمان هسه این زمان را پیش بینی نکرده بود . 

حال جنگ بر سر قدرت جهانی وبردگی مردمان جهان است وبس کسی دیگربفکر آن صورت کو.چک وشیرین دختر بچه ای نیست که درزیر یخبندانها  درانتظار یک شیشه شیر داغ نشسته است  همه درفکر آنند که این جنگ چه مزایایی برایشان خواهد آورد  درماندگان وبیچارگان درفکر یک سر پناهند تا خودرا بنوعی به ثبت رسانیده   پناهنده سازند واز مزایای قانونی  آن سر زمین !!! بهر ه مند شوند عده ای پرچم به دست گرفته راه افتاه اند تا چهرهایشان دردوربین  ضبط شود وبرایشان افتخار آمیز باشد  عده ای هم لباس رزم پوشیده اند تا برای جنگ ابر قدرتها بروند حال هرکدام بیشتر بدهند آنها همان راه را طی خواهند کرد برایشان نه این سرزمین ونه  آن سر زمین مهم نیست  تنها میدانند که باید بکشند  .

زمانی  ار فرا سوی عقل مردمانی میگذرم که آفتاب عقل و زندگی آنهارا سوزانیده  وخشکانده است  وحال درتابه   سود وزیان دارند مانند  نخود برشته  بالا وپایین میپرند میل دارم که  درکنارشا ن بنشینم  و بر انها سایه افکنم  ولبه تیغ اندیشه هایم را با رویاها وخیال به آنها برسانم !

میدانم همه امروز بنوعی دراین آتش میسوزند شعله آن دامن ماراهم گرفته است واشک آن ورزشکار  دونده را نیز درآورده است دو دیوانه دو سوی دنیارا گرفته اند وعمله هایشان درمیان اروپای غربی مشغول گودال کندن برای اجساد میباشند .

چه بسا دیگر کسی در راه خداوند نمی جنگد قبلا برای آخرت خود  دربانک  خداوند حسابی باز کرده اند و امروز در میدان دیگری زیر دوشی  غسل ارتماسی را بجای میاورند  شاید یک بهره برداری دیگر هم کردند ودربهشت جای بهتری  به انها داده شد .

امروز همه دریک شور وبی نظمی وبی خبری بسر میبرند دو قمار باز قهار در دو سوی جهان نشسته اند وهردو میتوانند حتی خورشید را نیز خاموش سازند ومارا درتاریکی بجان یکدیکر ببیاندازند  هریکی تاسی میاندازد مهره ای را جا بجا میکند یکی لاتهایش را به رخ جهان میکشد وآدمکشهای حرفه ای اش را دیگر کشتی های حامل توپ وها وتیرهای کشنده را دردریاها به راه انداخته مردم گرسنه  راهها بسته دراین میان کشورهای اروپایی دست به عصا راه میروند غلات ومواد غذایی را انبار میکنند قیمت بنزین   خیلی بالا رفته حال معلوم نیست فردا این برنج هایی که درونش موش ها لانه کرده اند به چه قیمتی برسد نان کمتر دربازار دیده میشود حتی نان جو هم کم است نان ارزن ونان ذرت..

در درون من چیزی شکل میگیرد که از پیش میدانم  دیگر دلم هوای آن خیابان پهن بزرگ را نمیکند  دلم مرده دچار سر گیجه هستم  درفکر هیچ بردو باختی نیستم متاسفانه دربانک  خدواند هم حساب ندارم  همه چیز را باخته ام وازاین باخت غرق لذت هستم  تنها از بردن عشق لذت میبرم آنهم گم شد  ومعنای زندگی بطور کلی دگر گون شد .

اگر جنگ ادامه یابد دیگرمن نیستم تو نیستی واو نیست ومانخواهیم بود تنها خاکستری فشرده با رنگهای گوناگون  در مسیر باد حرکت میکنند وارواح ما درآن بالا بالاها  چنگ مینوازند وشعر میخوانند  مانندامروز ! دنیا دچار سر گردانی وبدبختی هایش میباشد  یک برایمان مولانارا میخواند دیگری قصه حسین کرد را  ودراین پیچیدگی درونی خویش نشان میدهند  که خودشان نیستند  بلکه دیگرانند که آنهارا  هش میکنند .

امروز سه شنبه واول ماه مارس است ومن درانتظار یک روز شادی که نامش نوروز است !

پایان / ثریا ایرانمنش / 01/03/2022 میلادی