چهارشنبه، تیر ۳۰، ۱۴۰۰

خبری نیست !

ثریا ایرانمنش " اسپانیا  ! 

" لب پرچین "

از لب پرچین به زیر افتادم نه من همه ما  دیگر روی اسایش را نخواهیم دید همه اخباررا گوش دادم همه روزنامه ها  حتی یک جمله که درآنسوی  کره خاکی بر سر زمین ما ومردم بی سلاح  چه ما میگذرد  کلامی بر هیج زبانی جاری نشد غیراز همان اخبار " فیک" و همان جدایی طلبان که از آب گل الوده ماهی گرفته روی یوتیوپ مشغول سگ دوانی هستند .

شعار مردم عوض شده است  " رضا شاه  شرمنده ایم " کمی دیر نیست !  ایا ما همیشه باید درآخرین فرصت به خیانتها و بیخبری ها و اعمال نادرست خود پی ببریم  طرف مقابل اهریمن راحت درگوشه اطاقش لم داده تریاکش را کشیده چای اعلای  هندوستان را با استکان به رنگ همان ذغالها بالا میکشد  خیالش تخت راحت است دو نره خرس واژدها  در د.وطرفش ایستاده اند وارتش  آدمکش او  در راه است کار او تنها همین است کینه قدیمی وعقده های فروخورده را امروز ترمیم کند ولو با کشتن همه ملت ایران .

نوکرانش مزد بگیرانش بچه مزلف های  بغل خوابش همه دور دنیا مشغول بو کشیدن چفیه او که به زودی کفن او خواهد شد مشغولند وسر مردم را با اراجییفی گرم میکنند .

دراینسو مردم مسلمان در مسجدالقصی نماز عید قربان را برچا می دارند بدون ماسک بدون هیچ فاصله ای اما جلوی مارا درخیابانها میگرند ودسته بیلی درحلقوم ما فرو میبرند تا ببیند که ایا بیماریم  یانه  واگر دلشان خواست یک انسان سالم را نیز به بیماران اضافه میکنند تا آن بنیاد  سلامتی خوشش بیایدی ودلار بیشتر ی را برایشان ارسال کند !

نه هیچ خبری نیست همه جیز ارام پیش میرود ومردم درتداراک المپیک توکیو هستند با مراعات فاصله وهیج تماشاچی درون هیچ سالنی حاضر نیست مگر از طریق  هما ن جعبه شیشه ای .

نه خبری نیست مردم جوانان پیر زنان پیر مردان در سیاه چالهای وزنئدانهای ایران  ویا زیر دست وپای آن آدمخواران له میشوند چرا که تشنه اند تنها درخواست آنها اب است وبس  نان ندارند  مهم نیست ابلیس شکمش سیر است وابلیسان دیگر دور کاسه اورا مییلیسند وبه ملت بزرگ ایران میخندند  " روی که شما  داشتید ما نداشتیم " آهان بخور!گویی همه  حیوانات عالم دست دردست یکدیگرو  متحد شده اند  تا پایان گرفتن آن شعله برافروخته  وآن پریشانی را خاموش سازند  خوشحالند  همه تکه ای را به دندان گرفته به سوی میگریزند باید ازچه کسی بپرسیم که همه گناهکار نیستند وهمه اشتباه نکردند  ایا آن خداوند بزرگوار خودش میداند؟  او همه را یکسان خلق کرد  اما همه عوض شدند  ایا او خبر دارد ؟  ایا به شکایت های مادری دردمند که جوانانش را ازدست داده گوش فرا میدهد ؟  آیا میداند که این گرگهای فتنه گر  زمین بیچاره مارا هدف گرفته  ومشغول ویرانی وفاسد کردن ان میباشند ؟  آیا ملت ما سزاوار چنین عقوبتی بود؟ ........

نه دیگر صدای خدا از کوه سینا بگوش نمیرسد  انجیل نیز قدرت جادویی خودرا ازدست داده است  دیگر عشق ورسالت وعقل وزیبایی درهیج داستانی شکل نمیگیرد  همه را درون خودمان ساکن ساخته ایم ولب فرو بسته به تماشا ایستاده ایم  وتنها فکرما این است  که عده ای از ما حقیقت ابدی را دردرون سینه هایمان پنهان داریم  وآبستن ان هستیم .

شعله  اتش ابدی المپک را روشن کنید  وبه دور آن برقصید بی خبر ازانچه که دردل ما میگذرد  خودتانرا با پستی ها شاد نگاه دارید با  حساسیت  رقیق ویا بی احساس /  عشق وآزادی  چیزی اسرار آمیز است که همه شایستگی انرا ندارند .

ز چشم خویش  گرفتم قیاس کار جهان / که نقش مردم حق بین همیشه بر اب است .

عقابها  به هوا پر گشاده اند  و دریغ / که این نمایش  پرواز  نقش در قاب است .........." شاعر توده  " سایه !

درو بی پایان به روان پاک رضا شاه بزرگ  وجانشین او محمد رضا شاه  شاهنشاه اریا مهر ما . ملت نا سپاس را ببخش وبگذار که پیرروز شوند بار دگر . ث

ثریا ایرانمنش / 21/07/2021 میلادی 

دوشنبه، تیر ۲۸، ۱۴۰۰

ورد سحری


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

آیین تقوی را  ما نیز دانیم / لیکن چه چاره با بخت گمراه / ما شیخ وواعظ کمتر شناسیم / یا جام باده  یا قصه کوتاه !..... "حافظ شیرازی " 

اینک زمان ان فرا رسیده که بین نیکی و سیاهی و روز و شب را انتخاب کنید !شما حتما نباید زرتشت را ستایش کنید  نباید سعی کند که اوباشید اما سعی کنید راه روش اورا درپیش بگیرید امروز درون هریک از شما  کودکی خوابیده که هنوز  بیدار نشده است اما زمان آن فرا رسیده که ان کودک را از خواب بیدار نمایید وبطور حمله ایران را پس بگیرید درغیر اینصورت مانند اسپانیا هشتصد سال درگیراین قوم آدمخوار خواهید ماند وراه فرار هم ئخواهید داشت اسپانیارا فرانسه نجات داد اما همسایه های شما همه عرب هستند وحسابی هم سیر شده اند ااز برکت آن سر زمین پر برکت که امروز ویرانه ایی بیش نیست .

 آنچه را که شما باید  داشته باشید پول وقدرت نیست  آینده شما  گذر گاهی سخت وناهموار است ولبریز از خطر  فریب آن پسر خوشگله را نخورید او بو میدهد خیلی هم بود میدهد بیهوده آن گردن بند زرتشت پاک اهواراییرا  برگردن  ودستهای الوده ا ش بسته  تا شمارا فریب دهد وان یکی ودیگر ی همه دربند خویشند .

امرو زاز صمیم دل دعا کردم  که ایزد توانا بشما کمک کند اگر چه ناسپاسی کردید ودلی را شکستید دل پدری را که برای شما زحمنت کشیده بود فریب چند شاعر ونویسنده ناتوان ونادانرا خوردید فریب اشعار پوچ و بی معنی انهارا خوردید فریب دعای نیمه شب را خوردید همه خیالی بودند کاسه های تهی از هوا  حال امروز شما به خانه وخانواده وسر زمین خود احتیاج دارید آنرا مفت در اختیار ادمکشان گذاشتید حال امروز آنها درخراسان شما مشهد مقدس شما استان رضوی شما دارند تعلیم آدمکشی را میدهند وآنجا را پایتخت حکومت اسلامی  قرار خواهند داد ازخواب برخیزید خمیازه کشیدن بس است کسی به کمک شما نخواهد آمد ایا درمیان شما مردی نیست مردانی وجود ندارند که از ناموس وطن دفاع کنند ؟ 

امروز تنها باید از سر زمین فنا شده گفت نه ازموضوعاتی دیگر .من امیدوارم که همه با هم چون یک انسان امیدوار دست دردست هم داده وایران خودرا بس بگیریم ناموس ما  عفت ما  فرزند ما پدر ما مادر ما ست چگونه راضی میشوید که جنایتکاران به آو تجاوز کنند وشمارا را فریب بدهند واز شما  برده بسازند آنهم چند موجود بد ترکیب از شکل و شمایل افتاه بدبخت دیروزی  که برای دو ریا ل همه چیز خودرا دراخیتار دیگران قرار میدادند .

نگذارید هیج سخنگو یا معلمی  ویا هرکه هست رویای شمارا به هم بریزد در هریک از وجود شما تنها یک رویا هست وان نجات سر زمین ما ایران میباشد  شما کاملا متعلق بخود هستید نه به دیگری  چرا برای هر نیاز به اراجییف آن زباله ها گوش فرا میدهید .یا تلویزوینهای خارجی که سد راه شما برای مبارزه هستند .ویا خود فروشانی در کسوت نویسنده وطناز ورقاص !

به نجوای درونی خود گوش فرا دهید  زمانی که ان نجوا خاموش میشود  شما باید بدانید که افکاری نادرست درسینه شما جای گرفته ویا درشعور شما  ویا  دردرون شما چیزی مختل شده است .

به رویاهای خود گوش کنید سر زمینی زیبا  لبریز از رودخانه ی پر اب وکوهستانی  خنک وچمن زارها وعشق درمیان سبزه ها ونوشیدن می درکنار لب جویبار وشنیدن نوای موسیقی واواز پرندگان  سالهای سالست که آنهارا از شما گرفته اند ودرگوشتان تنها صدای انکر الصوات ومرگ ونیستی نشسته است . 

باید برخیزید من ناتوانم  ودستم از انجا کوتاه اما هنوز شعور باطنم کار میکند ومیدانم دوست چه کسی ودشمن کجا نشسته است . آن پسر خوشگله مامور است که بعضی از نوشته ها مرا پاک کند ویا به نفع خود جمع آوری نماید از این پسر خوشگل ها در اطراف من زیادبودند من کودک نیستم زنی بالغ وکاردانم  شما باید راهتان  را  تا دور افتاده ترین  وسرد ترین  خلوتها  حتی تا سیاه ترین سرنوشت ها دنبال کنید تا به هدف مقدس خود که هما ن ازادی میهن عزیز است برسید . 

من بر این باورم که آن شاه کوچلو هم کاری از پیش نخواهد برد او نیز اسیر است حال بقیه اش به خود او مربوط میباشد من سالهاست که رفتار اورا زیر نظر  گرفته ام وسالهاست که به او تاخته ام اعتقادی به او ندارم  ما میتوانیم از نو شروع کنیم اما این بار دیگر با شکلی نوین واففکاری   بزرگ وجهان بینی  درست به اطراف مینگریم . این تنها یک اظهار نظر خصوصی است . ث

""روزهای پریشانی فرارسیده است  ایا ممکن است  آنها با خودشان فرهنگی نو را به همراه بیاورند ؟ 

گذرگاه عشق  برای  سفر بسیار سخت است  زیرا ازهر سو  با بی اعتقادی مواجه میشود . " از کتاب گذرگاه عشق هرمان هسه " "

پایان / ثرریا ایرانمنش / 19/ 07/ 2021 میلادی !


یکشنبه، تیر ۲۷، ۱۴۰۰

چه عاقبتی !


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

--------------------------------------------

مردی که  راز آفرینش را  /در تیشه  خارا شکاف  خود نهان  می دید 

مردی که  داود  پیامبر را  پس از مردن 

در مرمری  بیجان حیاتی  جاودانه بخشید 

 میگفت " 

ای یاران  ! تندیس ها در سنگها پنهانند   من لایه های زائد  وبی شکل را پس میزنم /  " نادر پور " 

جرج اروول نویسنده توانای انگلیسی در دو کتاب خود مزرعه حیوانات و هزارو نهصد وهشتاد چهار. / امروز را پیش بینی کرده بود از خوکها که بر آدمها حکومت میکننند واز برادر بزرگی که همه دنیارا زیر ذره بین دارد سخن گفته بود  اما از کفتارهای هوایی چیزی ننوشته بود وچه بسا بفکرش نمیرسید روزی  کفتارها هم بال وپری یافته ودراسمانها سر   زمین  ها را ویران سازند کفتارهای سیاه وسفید که قبلا مانند موشهای های کور زیر زمین مشغول ویران کردن  واز بین بردن بشریت بودند . نه دراین باره چیزی ننوشته ویا اگر نوشته به دست ما نرسید .

مطابق معمول هر  یکشبنه کانال دو یک برنامه کوتاه مدت موسیقی کلاسیک دارد اما اگر این نمایش مسخره را نشان نمیداد چه بسا ما از یا دمیبردیم که درکدام جهنم داریم زندگی میکنیم ودر انتظار یک آتش بزرگتری نشسته ایم تا همه را مانند درختان وجنگلها وپارکها به یک باره بسوزاند وجانوران جدیدی را که خود ساخته روانه دشت وصحرا نماید . 

 یک سوپرانو خوان درانسوی سن در تاریکی  ویک تنور دراین سوی سن در تاریکی   یک پیانو  یک فلوت دو ویلن ویک ویلون سل همه ارکستر را درتاریکی  تشکیل میدادند و آوازها هم معلوم است از جناب " سپاستین باخ" بود  

دلم گرفت تلویزیون را خاموش کردم دیگر خبری از آن دسته کر واوازاخوانان زیبا نیست همه دریک بسته بندی  قراردادی با فاصله های حساب شده ومیانشان چند تابلوی طلقی از نوع همان ماسکهایی که برصورت آتش نشانها میگذارند  همه ارکسترر ا تشکیل میداد با پوزه بند ! واین است بردگی نوین !!!

جنگلها میسوزند درختان فرو میریزند  سیلابها سر زمین هارا و خانه هارا ویران میسازند تا زمین مسطح شود <اقایان آنهارا برای خود برداشته به کشت انگور خود مشغول شوند مهم نیست اگر با بیماری از دنیا نرفتیم با واکسن ها اجباری واگر آنهم کاری نبود با ماسکهای مخصوص  خفه خواهیم شد دنیا باید تنها برای آنها بماند کفتار ها / خوک های مزرعه / وبرادر  بزرگ که هیچکس نمیداند درکدام گوری پنهان است  خدای ساختگی هم کم کم جایش ا به رباط ها خواهد داد ومجسمه های درون کلیسا ها که هرکدام برای خود قدیسه ای بودند حال بشکل یک عروسک کوچک درگوشه ای نشسته اند وا زآن  ازاد کننده دلها وآن مرد پا برهنه که مرده  هارا زنده میساخت اثری نیست . موزه ها تبدیل به مسجد شده اند ومساجد نیز تبدیل به مجالس عیش ونوش وحریفان ومیگساران " روحی"   جسمی ! جسم را درجای دیگری هم  بکار میگیرند !

المان امروز نیمی از آن زیر گلل ولای فرو فته وخانه ها برسر مردم ویران شده  بلژیک نیز همچنین و درانسوی جهان سر زمین خشک وبایر من هر روز به قعر جهنم فرو میرود وخوکها هنوز مشغول نشخوارگوشت آدمها هستند  دیکر شهامت  ایرانی بودن  دروجود کسی باقی نمانده است  خودشان نیز درغوغای احساسات دروغین خود گم شده اند  کسی هم راهنمای آنها نیست  المان حد اقل چند نویسنده وفیلسوف بزرگ را به جهان عرضه کرد که امروز راهنمای آنها وبا عث افتخارشان  میباشد ما همان چند نفری را هم داشتیم به زیر خاک بردیم وخود روی  خاک انها رقصیم با ساز دیگران .

دیگر کسی در خیابانها  آوای سرودی را نخواهد شنید ودیگر کسی به ان روز بزرگ نخواهد اندیشید اندیشه ها همه کنترل شده اند ودر بعضی از جا ها مهر وموم میشوند ویا پاک شده از بین میروند تنها باید درخدمت " برادر بزرگ " بود وبا خوکها هم آخور شد .

خوب ما میگذاریم هر انسانی با هرچه که دلش میخواهد  ووجدانش به او میگوید عمل کند  حال اگر باید بکشد خوب میکشد واگرباید کاسه ای خون نوزاد را سر بکشد ! خوب ! به راحتی سر میکشد  حال اگر روحش را گم کرده است این دیگر به کسی مربوط نیست  تنها یک تن بی ارزش را درخدمت بزرگان قرار میدهد . ....

"" اکنون من  . گفته های  آن پیر توانا  را  درخاطر خود باز می یابم  / پیکر تراشی دیگررا می بینم که از آسمان  با ضربه های  تیشه  جادو  ذرات اندام  مرا برخاک میریزد  / تا ان هیولای کریهه استخوانی  را از ژرفنای  من برون کشد ........"" ....." نادر نادر پور " از گفتار همزاد پنهان  کتاب زمین وزمان ! رواشن شاد .

نه دیگر چیزی برای گفتن ونوشتن ندارم  یکسال واندی زندانی ودنیارا تنها ازپشت شیشه کدر وخاک گرفته که حتی حوصله پک کردن آنرا نیز ندارم . میبینم وچه دنیای کثیفی وچه همه الودگی / قحطی/ بیماری / بیچارگی / درماندگی/ بیکاری و...بیگاری  در همین حال دلم برای جوانان تازه بالغ شده میسوزد سرنوشت آنها چه خواهد بود ؟ خدا میداند .

ستم عشق تو هر چند کشیدیم بجان / ز آزویت ننشستیم  خدا میداند .

پایان / ثریا ایرانمنش  / 18/ 07/ 2021 میلادی .



جمعه، تیر ۲۵، ۱۴۰۰

هیا هوی بسیار

 ثریا ایرانمنش ؟ لب پرچین " اسپانیا !

اینهمه جنگ وجدل حاصل کوته نظری است /گر نظر پاک  کنی کعبه و بت خانه یکی است 

اینهمه  فریاد وهیاهو برای  آن بود که نیم دیگر سر زمین مارا تقدیم جناب اجل  وریاست کل دنیا  ؟ پوتین " بنمایند نیمی از انرا چین گرفت ونیم دیگر را هم روسیه ملاها به قم  برمیگردند و کردستان میشود ایران وبقیه هم برای خود  زیر نظر یا بدون نظر یا زنده میمانند ویا به قعر زمین فرو میروند وما " ایرانستان" را بر پا خواهیم ساخت حال هرچه میخواهید فریاد بکشید وبه دنبال معصومه قمی بدوید . 

وآ ین بود پایا ن ماجرا  ما با پوتین  وقوای آن نمیتوانیم  دربیفتیم با اژدهای  سرخ هم همینطور درحال حاضر مشغول خالی کردن معادن طلاست وبعد دیگر نوبت کجا میرسد خدا میداند وبس .

سخن عشق تو هر چند شنیدیم بیهوده بود وتو گفتی که ما ایرانستان خواهیم شد . 

حال دیگر برای کی وچه بنویسیم برای چه کسی پرده بهاران را بالا بزنم ودرکدام زمستان پاهایم را درآغوشی گرم بگذارم  وپیکر یخ زده خودرا درکجا به دست گرما بسپارم ؟.

حال ماهیان جوان ما همه درون قوطی های کنسرو ردیف شده از مقابل ما  خواهند گذشت جنگی بیهوده وبی اثر/

گردش درچنین ابهای متعقنی دیگر افتخاری ندارد  وآفتاب فروزان  همیشه خاموش خواهد ماند  وما خاطره هارا راگر بیاد داشته باشیم مانند علف خشکیده میجویم  باید روسی یاد بگیرم هم اکنو ن روی تابلت من زبان روسی وچپنی را درس میدهند واولین کلام را ان جانی آدمکش  با آن خنده های چندش آور بگوش ما رساند وخود دربغل پدر بزرگش پنهان شد .

حال دیگر میلی ندارم  پرنده  خیال خودرا رها سازم تا بر شاخساری بنشیند وبرایم آوازی تازه بیاورد  باید بخودم بیاندیشم وبه آنکه درجودم نشسته و هر از گاهی مرا ندا میدهد  که اهای من هنوز هستم !!! جایی نمیروم تا اخرین لحظه با تو هستم  .گاهی از حرارتی که دروجودش هست مرا به فغان  وا میدارد .

دیگر  فرشته خیال را به دوردستها نمی فرستم تا برایم پیامی تازه بیاورد  ودیگر برای هیچ  برگی که ازدرخت می افتد نخواهم گریست .

به زیر روشنایی ماه میروم  وخودرا عریان میسازم تا پیکرم را مالش دهد   بی آنکه لب به شکایت باز کنم  دیگرلبخند شیرین را فراموش خواهم کرد وقهقهه خواهم زد تا صدای مرا دنیا بشنود  فریاد من اکنون درگلو نشسته وتبدیل به یک بغض شده است میدانم  که دیگر فردایی نخواهد بود .

من در همین سر زمین با همین مردم دوباره بزرگ میشوم رشد میکنم وباز  پیر میشوم . 

وتو شاها  ! .... 


اسوده بخواب  ماهم همه خوابیدم تا فردای قیامت . پایان 

ثریا ایرانمنش 16/-7/2021 میلادی 

پنجشنبه، تیر ۲۴، ۱۴۰۰

معصومه ای دیگر

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 

برواین دام بر مرغ دگر نه / که عنقارا بلند است آشیانه 

هرکسی را بخواهی فریب بدهی من یکی فریب ترا نمیخورم واز روزاول نیز سر مخالفت با تو و.هوادارانت برداشته ام چرا که میدانم کجا دوره دیده ای وچگونه بازی را بلدی ایکاش میرفتی در برادوی وآرتیست میشدی شاید جایزه اسکاری هم نصیب تو میشد . 

خداوند هیچکس را به زوال عقل دچار نکند . در گذشته بانویی دراین شهر زندگی میکرد که روزی برو وبیای وخانمی داشت حال با بافندگی  اموراتش را میگذراند ودخترش ماهی پانصد دلار برایش میفرستاد . روزی هراسان به نزد من آمد وگفت همسایه ها میخواهند مرا بکشند ! پرسیدم چر ا همه که با شما خوب هستند .گفت  نه ! میخواهند مرا بکشند چون من دلا دارم دلار وآنچنان این دلار را محکم ادا میکرد گویی مخزنی از طلا دارد ! پرسیدم از کجا میدانند شما دلار دارید ؟ مگر از طریق بانک پولتان تبدیل نمیشود ؟ گفت چرا  برای همین هم هست که میخواهند مرا بکشند حال دخترم با سازمان اف / بی / ای / در امریکا تماس گرفته وآنها گفته اند نگران مباش ما برای محافظت مادر شما مامور به آنجا میفرستیم !......اینجا بود که دیدم طرف بدجوری قاطی کرده وبدجوری دچار زوال عقل شده است .گفتم خوب است اقلا اف بی ای تا این ده کوره می اید تا ازپانصد دلار شما محافظت کند !.

حال نوبت معصومه خانم است  شاید درانتظا ریک ضریح طلایی دریک از دهات رشت است تا برایش بسازند ومردم به زیارت او بروند ویا شاید  درپشت توالت کاخ سفید دوستان گلو بالیستی اش یک بنای یاد بودی برایش بر پا کنند  وشاید مردم اورا نجات دهنده وژاندارک ایران بدانند . 

زنک ! مگر اف بی ای بیکار است که به دنبال تو بیاید  آن مردان دزد وشرورو قاچاقچی را گرفتند برای جرم دیگری تو هم خودت را فورا با یک کلیپ مسخره به انها چسپانیدی ودر آن کلیب به زنی که مثلا مادر یک کشته فرزند بود نفهماندی که حد اقل درست گریه کن ومصنوعی زیر چشمی به دوربین  گریه سر نده وآن پیرزن خندان در بغلش  حظ میکرد  مارا  چی حساب کردی  خر ؟ یا پولی ووجهی تازه رسیده تا دوباره تو مهره سوخته را جان بدهند ودوباره عده ای را به کشتن بدهی همان چهار شنبه سفیدت چند دختر بیگناه را به زندان وراهی طناب دار کرد  حال جیم الف دچار درد سر شده ودوباره ترا علم کرده است کشتن تو از کشتن یک گربه هم اسان تراست چرا ترا بدزندند  همانجا مگر نمیشود  یک کارددرون شکمت بکنند؟ حتما باید یک قایق پرسرعت بگیرند وترا به ونزولا ببرند ؟! چرا به ترکیه نبرند یا به عراق ؟  آخ  !!!ما مردم تاکی میخواهیم فریب این موجودات پلید را بخوریم این کرم مرده چگونه  یک هفته شرو شور به پا کرد <ان تلویزونهای دست نشانه نیز اورا تا عرش اعلا بالا بردند . پشت یک پنجره  خالی نشسته پرده را کنار میکشد ویک ماشین پلیس که چراغ میزند نشان میدهد ومیگوید پلیس مواظب من است !!! واف بی ای خانه مرا عوض کرده است !!!!

من دراین ده کوره مجبورم تنها زندگی کنم  بچه ها به سر خانه وزندگیشان رفته اند پلیس دستگاهی درخانه ام گذاشته با یک تکمه  نامریی / هنگامیکه میروم روی بالکن تا باغچه را اب بدهم میدانم درانسوی خیابان درپشت پنجره ها ی سفید شده دوربین روی من ذوم است ودرطرف چپ وروبرو نیز دو دوربین روی بالکن خانه من ذوم است ...نه به خاطر آنکه من آنچنان عزیزکرده ویا صاحب شخصیتی هستم خیر آنها تنها ازیک شهروند تنها ی خود محافظت میکنند ومیدانند که دستی به قلم دارم وچه بسا روزی فربانی شوم با انکه سعی دارم  مراعات خیلی چیزهارا بکنم  اما میدانم از چهار طرف من زیر نظر انها هستم وهمسایه  من نیز یک پلیس گارد است چسپیده به دیوار خانه ام ! نه دلار دارم نه طلا دارم ونه فرشهای گرانبها  وابریشمی درون اطاقم پهن است تنها آنها از یک شهروند تنهای خود مراقبت میکنند بچه ها هم هرروز تلفن میکنند وهرکجا بروند آدرس میدهند من از چیزی یا کسی واهمه ندارم سالهاست که تنها زندگی میکنم اما همین دستگاه بالای سرم بمن قوت قلب میئدهد وآن دکمه نامریی که برگردن دارم .

دیگر مارا فریب نده حضرت معصومه خانم مایکی کف دست ترا تا آخر خوانده ایم حال اگرمرحوم پرو.یزکاردان از شما خوشش میامد وشمارا به عرش میبرد چیزدیگری است ویا اگر مردی از شما خوشش می اید وشما را زیبا میبیند درانتظار لطف شما ست آن بحثی دیگر است .

این مهره سوخته بوی کباب وگوشت تازه را احساس کرده واین بازی جدید را به راه انداخته است   مارا ز سر بریده میترساند  خودش درمحفل عاشقان  آن آدمخواران خوب رقصیده حال آب توبه بر سر  ریخته  پا روی مین گذاشته است .

اینرا نوشتم تا هموطنان عزیزو نادان  من فریب این نیرنگ وبازی جدیدرا نخورند وبه مبارزه خود بر علیه آن آدمخواران وازادی ایران زمین ادامه دهند بقیه اش به خود او  وتختخوابش  مربوط است .

> پایان 

ثریا / 15/-7/2021 میلادی !
 

چهارشنبه، تیر ۲۳، ۱۴۰۰

با با بیا بابا بیا !


ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

در تمام تاریخ  آینده / آیا  کسی خواهد توانست این دوران وحشت و ظلمات را بنویسد  ؟

وآیا ایند گان ما خواهند توانست سر گذشت  این دوران تاریک و وحشتناک را احساس کنند ./یا تبدیل به رباطی خواهند شد  ایا خواهند توانست نتیجه ای از این روزهای تلخ به دست آورند ؟ آیا از این روزهای ظلمت وتاریک  داستانی  درست خواهند گفت ؟  وآیا آن نورسیدگان  ونسل بی هیچ احساسی از روی آن خواهند گذشت .واین نوشته ها نیز پاک  خواهند شد همچنانکه همین الان هم بعضی جاها بفرمان  دستگاه پاک میشوند !!!!!

وآن دستی که امروز درحال برهم زدن و ویرانی این جهان است  هرر وز درازتر میشود  وتکه هایی را میرباید درختان را میسوزاند جنگل هارا به زمینی بایر تبدیل میسازد وابهای جاری وروانرا خشک کرده برای ایندگان کپسولی خواهد ساخت ویا انهارا برای تشنگان مریخ خواهد فرستاد !

در اوایل آن شورش وحشتناک  مردم  میخواندند " بابا بیا . بابا بیا ایران شده اسپانیا حال باید خواند مادر توهم بیا ببین که اسپانیا شده ایران  دربعضی از ساعات روز وگرم تابستان برق برای چند ساعت قطع میشود  ودربعضی از شهرستانها آب نیست واگر هم باشد ابی الوده که پس مانده های شتشوی دستهای دیگران درلوله ها سرازیر است مطمئن هستم که درهتل های لوکس چند ستاره آبی به زلالی جویبارهای بهشت روان است وهیچگاه برقشان قطع نخواهد شد تنها آن دهاتیان بیچاره که احتیاج به ابیاری مزرعه های تشنه خود دارند امروز باید با تانکرهای  نفت کشی اب را بخرند برای نوشیدن  درختان همچنان زیر شعله های اتش  میسوزند وفرو میریزند وکسی جوابگوی نیست  اصلا کسی نیست شهر خالی .خانه خالی . کوچه خالی همه جا خالیست . 

زمان بدبختی ها فرا رسیده است گمان نبرید که این افسانه از یک مغز تهی ودیوانه برمیخزد نه جهان دارد ویران میشود آهسته اهسته ودر برابر ما جنگها  وتفنگ ها وتیرهای زهر الود وموشک های اماده  به صف ایستاده اند .

طاعون قرن با نام جدیدی همچنان به کشتار ها ادامه میدهد وکارخانه چات واکسن سازی همچنان اب مقطر ونمک را درون  لوله ها کرده شاید سمی را نیز به ان اضافه نموده  انسانها را  به صف کشیده اند  بیزنس پر درامدی است این دارو سازی !!!وبا قطع شدن برق واب معلوم نیست تکلیف بیماران درون بیمارستانها چه میشود برای کسی مهم نیست اقایان پوزه  بندهای الماس نشان خودرا بسته اند ودرون خانه های شیشه ای ایزوله شده  نشسته اند وبه سلامتی یکدیگر مینوشند بچه های کوچک خردسال وبی صاحب نیز درانتظار انها درگوشه ای بر خود میلرزند حساب آنها پاک است .

دیگر کسی امروز به یک هدف مشترک نمی اندیشد  هدفی نیست همه چیز زیر سایه ابرها ی نامریی گم شده ونفس های مارا نیز میشمارند وضربان قلبمان را نیز حساب میکنند سکه هایمانرا نیز میشمارند نباید بیشتراز چند سکه ناچیز دردرون کیسه هایمان باقی بماند اربابان کار همچنان کارمندان  را بدون حقوق رها میکنند  وبر تعداد فاحشه های دوجنسی هر روز اضافه  میشود پدر روحانی  هنوز از پدر آسمانی میخواهد که نان روزانه شان را قطع نکند وبه انها اسیبی نرساند خدای  اسمانی نیز درون موشکی در فضا معلق است .

ما بره  هاوگوسفندان در یک چراگاه با علوفه یا بی علوفه یا با علفهای خشک هرزه دیگر درآروزی هدفی نیستیم در آرزوی ازادی هم نیستیم چون تا درون تختخواب ما نفوذ کرده اند .

تنها ما از اسا ر ت خودمان شرمساریم   وخشم وخروش خودرا فرو میدهیم ویا درپنهانی فریادی کوتاه میکشیم تا مبادا همسایه گوشش ازار ببیند پلیس پشت د ربها ایستاده  وآماده به خدمت است . 

ما به نیایش صبحگاهی خود بر میخیزیم چیزی نداریم که بگوییم وچیزی نیست که طلب کنیم ومیدانیم که کم کم باید خود به بقربانگاه برویم وسر را به زیر تیغه بگذاریم تا ارام از پیکر ما جدا شود .

 خوشیختانه گورستانها درامانند وگرگهای گرسنه شبها قبر هارا نمیشکافند  اکثر مردگان به خاکستر تبدیل میشوند بهترین کار است .

 دشمنان ما خون مارا خون عزیزان مارا ریختند ودشنه هارا تا دسته دراعماق قلب های ما فرو بردند مردانی بیشعور وبیسواد که تا دیروز درکوچه ها نمک میفروختند  وکاغذ وزوزنامه میخریدند ا مروز بر مسند وزرات تکیه  داده اند آنهم بهداشت عمومی وجان مردم وبا همان زبان کوچه  با یکدیگر حرف میزنند .دشمنان ما شعله های فروزان زندگی  هارا خامو ش ساختند  حال دوباره به روشنایی جدیدی احتیاج دارند  "جفت گیری را اعاز کنید ما احتیاج به قربانی داریم ! "  ودیگر خونی در رگها ی ملتها باقی نمانده  ملتهای زیر دست وخود فروخته تا نثار آن بزرگوارن کنند .

این روزها تنها موسیقی که روی صحنه ها  هویدا میشود همان داستان مادام  کاملیا زیر عنوان دیگری با موسیقی پوجینی  چه چیزی را بما میخواهند بگویند ؟  دوران سر مایه داری آغاز شده است  آنکه دارد زنده میماند وآنکه ندارد خواهد مرد !" البته زیر نام دیگری "

زمین دیگر رمقی ندارد دارد فرو مینشیند دیگر یک میدان بزرگ  برای جنگیدن نیست زمینی نیست وآنچه باقی مانده  بیشتر انسانهارا به کام خود خواهد کشید دیگر میدان فراخی برای فریاد کشیدن نیست  برای کسب ازادی چون ازادی ومجسمه اش سالهاست درون دریاچه ای غرق شده است و پیرزنان یائسه شده وپیز مردان  مقوایی ومردان همجنس باز  روی ان ایستاده بر جهان حاکمند جوانان را برای خوردن میخواهند برای تمرین  وبازی وسرگرمی ! نه بیشتر.ث

پایان ثریا یرانمنش / 14/-7/2021 میلادی !