جمعه، تیر ۲۵، ۱۴۰۰

هیا هوی بسیار

 ثریا ایرانمنش ؟ لب پرچین " اسپانیا !

اینهمه جنگ وجدل حاصل کوته نظری است /گر نظر پاک  کنی کعبه و بت خانه یکی است 

اینهمه  فریاد وهیاهو برای  آن بود که نیم دیگر سر زمین مارا تقدیم جناب اجل  وریاست کل دنیا  ؟ پوتین " بنمایند نیمی از انرا چین گرفت ونیم دیگر را هم روسیه ملاها به قم  برمیگردند و کردستان میشود ایران وبقیه هم برای خود  زیر نظر یا بدون نظر یا زنده میمانند ویا به قعر زمین فرو میروند وما " ایرانستان" را بر پا خواهیم ساخت حال هرچه میخواهید فریاد بکشید وبه دنبال معصومه قمی بدوید . 

وآ ین بود پایا ن ماجرا  ما با پوتین  وقوای آن نمیتوانیم  دربیفتیم با اژدهای  سرخ هم همینطور درحال حاضر مشغول خالی کردن معادن طلاست وبعد دیگر نوبت کجا میرسد خدا میداند وبس .

سخن عشق تو هر چند شنیدیم بیهوده بود وتو گفتی که ما ایرانستان خواهیم شد . 

حال دیگر برای کی وچه بنویسیم برای چه کسی پرده بهاران را بالا بزنم ودرکدام زمستان پاهایم را درآغوشی گرم بگذارم  وپیکر یخ زده خودرا درکجا به دست گرما بسپارم ؟.

حال ماهیان جوان ما همه درون قوطی های کنسرو ردیف شده از مقابل ما  خواهند گذشت جنگی بیهوده وبی اثر/

گردش درچنین ابهای متعقنی دیگر افتخاری ندارد  وآفتاب فروزان  همیشه خاموش خواهد ماند  وما خاطره هارا راگر بیاد داشته باشیم مانند علف خشکیده میجویم  باید روسی یاد بگیرم هم اکنو ن روی تابلت من زبان روسی وچپنی را درس میدهند واولین کلام را ان جانی آدمکش  با آن خنده های چندش آور بگوش ما رساند وخود دربغل پدر بزرگش پنهان شد .

حال دیگر میلی ندارم  پرنده  خیال خودرا رها سازم تا بر شاخساری بنشیند وبرایم آوازی تازه بیاورد  باید بخودم بیاندیشم وبه آنکه درجودم نشسته و هر از گاهی مرا ندا میدهد  که اهای من هنوز هستم !!! جایی نمیروم تا اخرین لحظه با تو هستم  .گاهی از حرارتی که دروجودش هست مرا به فغان  وا میدارد .

دیگر  فرشته خیال را به دوردستها نمی فرستم تا برایم پیامی تازه بیاورد  ودیگر برای هیچ  برگی که ازدرخت می افتد نخواهم گریست .

به زیر روشنایی ماه میروم  وخودرا عریان میسازم تا پیکرم را مالش دهد   بی آنکه لب به شکایت باز کنم  دیگرلبخند شیرین را فراموش خواهم کرد وقهقهه خواهم زد تا صدای مرا دنیا بشنود  فریاد من اکنون درگلو نشسته وتبدیل به یک بغض شده است میدانم  که دیگر فردایی نخواهد بود .

من در همین سر زمین با همین مردم دوباره بزرگ میشوم رشد میکنم وباز  پیر میشوم . 

وتو شاها  ! .... 


اسوده بخواب  ماهم همه خوابیدم تا فردای قیامت . پایان 

ثریا ایرانمنش 16/-7/2021 میلادی 

هیچ نظری موجود نیست: