سه‌شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۹۸

برهنگی

ثریا ایرانمنش "لب پرچین "اسپانیا !
------------------------------

شهریاری گشت ویران  شهریارانرا چه شد
سرنگون  این تخت غیرت  تاجداران ر ا چه شد 

صحن میدان وفا خالیست از چوگان زنان 
گوی عشق افتاد در میدان سواران را چه شد

بر نمیخیزد  سحر ها  ناله ای از سینه ای
بانگ یارب یارب شب زنده دارنرا چه شد؟...." صحبت لاری "

برهنگی چه سیاه است وچه زشت ونفرت انگیز . سیاه به رنگ شبهای تار ما  وخدا نکند شخص  ناگهان برهنه شود تو عریانی اورا ببینی که درزیر یک پوشش الوان پنهان است . درونی سیه تر از  شب تاریک شب نشینان .
من همیشه اینه دیدگاهم را بسوی روشنایی گشوده ام  وگاهی این اینه را جلوی آفتاب گرفته ام  تا جلوه آن بیشتز  شود اما از شدت تابش نور  آینه میشکند وسیاهی وعریانی هویدا میشود .
 روح  این برهنه گان برایم  هویداست بیهوده خودرا فریب میدادم که نه! این یکی  پایش لب گور است محال است خودفروش باشد خود فروشی  شاخ ودم ندارد تا هرسنی که تو بتوانی یکی از اعضای بدنت را به حرکت وا بداری میتوانی آنرا مانند یک دنبه  آبشده متعفن بفروشی ویا خودرا عریان کرده مانند دلقکان درسیرک امروزی به نمایش بگذاری .
بعضی ها قابل ترحمند ازاین خود فروشی واز این برهنگی  باید تنها به آنها بصورت یک حیوان بیمار نگریست نه یک انسان باشعور .
برهنه بودن  بسیار زشت وچندش آور آست  
تو شهامت پوشیدن لباسی در برابر گفته های من نداری  پس بهتر است که همان جل پاره ای را که بردوش میکشی محکم نگاه داری وبدینگونه خودرا خفیف و زار  درانظار نکنی .

من باغرورم زیسته ام واین توانایی را دارم که درتمام مدت سخن گقتن  از برهنگی خود جلو گیری کنم  . 
برهنه شدن مانند یک شاخه خشک بدون ثمر تنها بی ابرویی برایت خواهد آورد  بت پرستی تو تا مرز بی حرمتی به دیگران نیز رفته است  مگر آن  مرد چقدر توانایی دارد وخودرا به کدام قبیله فروخته که بدینگونه مورد ستایش است ؟خودرا سر زنش کردم واز خود پرسیدم :
ایا آن سفیررا فراموش کردی که سر انجام کانون تمدن او به ( بنیاد توحید)ونشستن درپای آن پیر جادوگر گره خورد  ؟!.
تو دستت را به هیچ آویزه ای آویزان نکرده ای تنها به قلابی که از از آسمان  ونامریی است دست خودرا آویخته ای درانتظار معجزه ازاین جماعت مباش  .

شب گذشته با هجوم لاتهای همیشه درصحنه  که مانند سگهای تربیت شده  درمواقع حساس با اشاره ارباب حمله خودرا آغاز میکنند  - ناظر هجوم این سگهای درنده با الفاظ کثیف بودم که دربهای حرمین را میشکستند حال یا بنام دین ویا بنام قدرتی نامرئی درپشت سر - وبهانه این بود که چرا آنهارا قرنطینه کرده اید ؟؟.
در میان آن حاکمین نیز  کسانی هستند مانند مافیای دیرین وپدر خوانده ها هرکدام دسته خودرا دارند واوباشان تربیت شده را که با پول ملتی  آنهارا بجان یکدیگر میاندازند .
دراین گوشه هم هستند کسانی که درحرمطهر آن اراذل اشک تمساح میریزند . 
بهتر نیست که دامن خودرا جمع کنی وپایت را ازاین سیاه پرورده ها بیرون بکشی ؟1.
روان آن مرد بزرگوار ( شجاع الدین شفا ) شاد که میگفت یک ملت را تنها روشنگری هاو آگاهی به ناریخ گذشتگان است که زنده نگاه میدارد / ما گذشته ای نداریم از گذشته با شکوه وپاکیزه ما  هزاران سال  سپری  شده است واین لجه هایی که بعنوان هموطن وهم زاد ما زندگی میکنند تنها جانورانی هستند که از زیر خاک کثیف وغیر طاهر بیرون آمده اند از نطفه های کثیف وفاسد .
مردان ده مردان ولایت باز مردانگی بیشتری دارند وزنانشان زنانی با کمال وبا شخصیت میباشند.
ما نباید از قشر " لوس انجلس نشینها" توقع انسانیت داشته باشیم آنها درون محلول افیون غرق شده اند حتا آنهاییکه درکشوهای بالاتر زندگی میکنند .
ملت واقعی ایران درون کومه هایش درصحرا ها وبیابانها ودشتهای لبریز از شقایق وکومه های گلی خشتی خود در میان کویر طاقت آورده اند مانند همان کویر پر طاقتند  سر بر سجده میگذا ند اما جایگاهشان مطهر وپاک است .
آنها فرزندان  راستی اهورا مزدا هستند نه فرزند شیطان .

امشب شب چهار شنبه اخر سال است تنها کاری که باید کرد این است که چند شمع روشن کنیم وبه شعله ها خیره شوییم کسی نیست همه ما تا روزی که معلوم نیست چه روزی است باید درقرنطینه ها باشیم بچه ها ازدرون خانه کار میکنند زیر دوربینهای نصب شده !وچشمان نا مریی ومن ؟ً ...ا زهمه بریدم دوباره سر به زیرلاک خود میبرم ومیل ندارم انچه را که اموخته ام امروز تکرار تهوع آورا آنرا با پرداخت سکه از دهان دیگران بشنوم . ث

بوسه خواهم بجای لعل  لب یاری کجاست 
حاجتی  دارم  بدل  حاجت گذارانرا چه شد 
پایان 
 ثریا ایرانمشن / اسپانیا / 17 مارس 2020 میلادی برابر با 27 اسفند 2578 شاهنشاهی .

دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۹۸

سلام بر کرونا !

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
---------------------------------

آفتاب که غروب کرد شب میشود 
 درشب چراغها روشن میشوند !!!!!!

 آفتاب  در روی کره زمین غروب کرد وتنها چراغهای بیمارستانها روشن است وشمع های مزار !
گفتند که این ویروس لعنتی ساخت دست بشر نیست خود ش با ویروسی دیگر بغل خوابی کرده واین حرامزاده را به دنیا آورده است آنهم برای آدمهای بالای شصت بیماران قلبی  دیابتیک / ریوی/ سرطانی !!!!!!  کافی است که خود حدیث مفصل بخوان  از این  مجمل .
شب گذشته مردم روی بالکنهایشان آواز میخواندند میرقصیدند واز این بالکن به آن بالکن  دومینو بازی میکردند !!! من خیلی زود به رختخواب رفتم  وخیلی دیر بخواب !!!
نگران قافله هستم که همچنان دارند میروند وبا چه سرعتی این راه را طی میکنند  تنها هر صبح ارقام جلوی چشمانم میرقصند !
" آیا این ویروس درگرما خواهد مرد ؟ " نه !  باید درانتظار  واکسن ودارویش باشیم ( البته دارو را دارند !!! منتظرند تعداد بیشتری از این پیر وپاتالها وبیماران  علییل عطای جهانرا به لقایش ببخشند بعد دارو را برای جوانان میفرستند تا آنها تندرست باشند برای ....... فضولی موقوف !

همه جا ساکت است بچه ها ازخانه کار میکنند و بیماران درخانه هایشان بستریند ویا اگر درهتلی بوده درهمان هتل خواهند ماند ویا خدای ناکرده خواهند  مرد . 
درسرزمین  پرکرشمه ما دیوان سالاران دستور حکو.مت نظامی داده اند وفرموده اند که چیزی بنام قرنطینه نداریم !!! ماشین های زره پوش تانگها واتومبیلها وسربازان با تفنگهای پر درخیابانها پاسداری !!!! میکنند . 
لباس خوابمرا پشت رو پوشیده بودم میگویند دراین وقت هر آرزوی داری بر زبان بیاورد !!!! 
آروزها گم شده اند تنها  گفتم امیدوارم این بهار برای همه تندرستی وشادابی بیاورد برای جهان هرچند بهار خود یک فصل بیماری زاست وافراد مسن وبیمار درهمین  فصل میمیرند  وهرچیزی که زنده میشود واز زمین میروید چیز دیگری خواهد مرد  باید تا پایان فصلها به همین نوع زندگی نکبتی ادامه دهیم تا وقتی که جهان بزرگان تمیز وپاک وآنها اسوده خاطر که دیگر برای مسن ترها مخارجی را نباید متحمل شوند واین است پایان راهی که آنهم با سختی ها پیمودیم  .

روز گذشته ایملی داشتم  برایم ناشناس بود معمولا من دستم روی دلیلت است وهمهرا بایک نگاه به درون سطل زباله میفرستم اما این یکی تازه بود ! با یک عکس تمام قد رعنا وزیبا گویی حضرت یوسف  افسانه ای ناگهان روی صفحه ظاهر شد ! 
خوب حال شما خوب است ؟ 
بلی  ! 
من بیست وهشت سال دارم وعاشق شما شده ام ........ هه هه هه هه چه بازی بامره ای را دراین حبس خانگی ودروان غم انگیز شروع کرده ای پسر جان  من همه زندگیم را باید از سوراخ الک بگذارانم تا شاید چیز برای تو بماند چیزی ندارم / در ایمیل دیگر عکس خانوادگی را فرستاد سه نسلشان هنوز زنده بودند وهمه زیبا رعنا  وخودش درخارج به دنیا آمده بود .
نوشتم ! گویا تو هم درحبس خانگی  دچار جنون ادواری شده ای پسر جان من پسر کوچکم از تو بزرگتر است ! 
گفت : مهم نیست ! 
من عکس ترا با موهای سپیدت دیدم ودانستم چند ساله هستی  مهم نیست ! من عاشق تو هستم !!!!
 ای فرشته رحمت  مرا حمایت کن  حوصله این بچه بازی ها را ندارم  از رشته تحصیلیش گفت واز خانواده اش آه مادر مقدس به دادم برس این بچه دیروز  !!!! 
همه را دلیلت کردم وتمام شب دراین فکر بودم که خوب !!!! 
تا توانستم ندانستم چه بود 
چونکه دانستم توانستم نبود
حال دریک تصور  ویک خیال در یک قاب خالی  باید درسکوت بنشینم وجریان بادرا بخاطر بسپارم  وعشق را که خواهر مرگ است  وجاودانگیش  را ورازش را بخاطر بسپارم !.
من ازاین نوع عاشقان زیاد داشتم  سر انجام یا طلب پول میکردندویا میل داشتند که به جایی پناه ببرند ! اما این یکی به هیچ یک محتاج نیست .شاید رنجی  باشد  وابسته به آن سر چشمه خونبار  گنح نخواهد بود  منهم خاک نیستم که مرا درتملک خود بگیرد  بنا براین حتما یک ( رنج ) بزرگ است . 
دفتر رابستم  وصبح امروز مشغول ضد عفونی خانه بانمک وسرکه شدم . پایان 
ثریا ایرانمنش / 16 مارس 202 میلادی برابر با 26 اسفند 2578 شاهنشاهی !و...98 تازی !




یکشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۹۸

حبس خانگی

ثریا ایرانمنش "لب پرچین" اسپانیا 

 یک درددل دیگر !
 امروز ننگین ترین وکثیف ترین  برنامه ای که ممکن است روی  دسکتاب بیفتد ناگهان روی موبایل من  روشن شد  ! خوب پسری بود که نقش زن را بازی  میکرد  نه ترانس بودونه ....تنها یک پسر زیبای پناهنده بود که به ترکیه رفته وحال دیگر بقول خودش آب از سرش گذشته بود و کارش از کار گذشته درصف " گی ها"  درآمده بود  مهم نیست که او گی بود ویا هست مهم این گفته ونقشها وبی حیایی که امروز جامعه مارا فرا گرفته است  من کاری به زندگی خصوصی او ندارم هر کسی مختار است به هرگونه که میل دارد زندگیش را ادامه دهد واگر کسی بدین گونه زاده شده  ویا بقول خود پسرک خداوند اورا اینگونه آفریده مقصر نه اوست ونه دیگران  اما چیزی که دراین میان مرا  سخت دچار حیرت کرد گفته های خارج از محدوده وادب او بود مانند یک زن بدکاره  حرفه ای راحت از همه چیز نام میبرد وجواب سئوالاتی که از او میشد گاهی با فحاشی وزمانی با تشریح  حرکات آن حال مرا بهم زد .

پسری بود زیبا بلند قد  پناهنده بود در ترکیه وکارش بدینگونه شروع شد حال با افتحار میگوید  من با سه نفر رابطه دارم یک عرب / یک ترک ویکی هم ایرانی /  وتختخوابی را که درپست سرش بود نشان میداد وهمه جریاناتی که روی تختخواب بین آن مردان صورت گرفته بود بوضوح تعریف میکرد با موهای بلند که مرتب آنهارا پشت سرش گوله میکرد با ابروان تمیزشده  .چشمانی براق که آنهار اراسته بود دستهای کشیده وبلند وهیکلی متناسب داشت . خوب با خود فکر میکردم ایا این جوان نمیتوانست مردی مثمر ثمر واقع شود وکارش را پنهانی انجام دهد مانند همه سیاستمداران امروزی که چون به خلوت میروند آن کا ردیگر میکنند؟ اعم از کشیش وملا ووزیرو سفیر وهنرمند وهنرپیشه ؟!وایا لازم بود او با این وقاحت همه کثافتی را که از اوتراوش میکرد تعریف کند ؟ .....
 ملای ده گفت " 
ما شمارا به مقام انسانیت میرسانیم !
 ما شما را انسان میسازیم !
گویی ما مشتی حیوان بودیم واین ملای بیسواد دهاتی آمده بود مارا آد م کند گورستانهایمان را   لبریز از جنازه کرد جوانان ما را  باین صورت آواره ساخت وزنان ومردان را راهی حبس های خانگی  ویا امنیتی کرد  ا کثر زنان ودختران  فاحشه رسمی ویا غیر رسمی شده اند وبا پا درمیانی سپاه  مثلا پاسداران که  بکار ترافیک دختر وپسر ومواد مشغولند  هنوز هم دست بردار نیستند .
این جوان با چند مرد دیگر با کمک سپاه به ترکیه پناهنده شده است وهمه جوانان پناهنده  باید زیر اطاعت آن ارباب باشند همان نقش پدر بزرگشان را  که درشهر نو باج گیری میکردند وزنانرا به حریف میدادند شغل پد ررا  پیشه کرده اند ودرلبا س دین وانگشتری نقره وعقیق ویک تسبیح  و راه انداختن دسته های سینه زنی وروضه خوانی ودادن  غذا به خودیها !!! بعنوان نذری وغیره که همه باخبرند .و....بکار دگری مشغولند بکار ساختن فاحشه های دوجنسی  وتک جنسی  . 
سرم درد گرفت  هفته هاست که درخانه مانده ام ودراین حبس خانگی  میکربی کاری ندارم تا این آشغالهارا  ببینم ویا بخوانم . پر خسته ام وان  کلیپ نمیدانم چگونه ناگهان روی گوشی من سبز شد اول خیال کردم پسر جوانی است که میل دارد تغییر جنسیت بدهد وزن شود بینهایت زیبا بود وشبیه زنان وحتی باید بگویم ارتیستهای قدیم سینما وبعد ...... حال تهوع گرفتم البته به معلومات سکسی منهم اضافه شد  دیگر فاعل / مفعول نامشان عوض شده ونامهای دیگر ی دارند این کلمات کهنه وقدیمی شده اند !
بلی و  بدینگونه ما ایرانیان محترم تکیه به تاریخ اجدامان به مقام آ دمیت رسیدیم .پایان/ ثریا / اسپانیا / یکشنبه 15 مارس 2020 میلادی ........

زندگی یعنی این !

ثریا ایرانمنش / اسپانیا /
یک دلنوشته !
----------------------
هوا بس نا جوانمردانه  گند وبو دار است !
 حناب تزاریان قرن بیستم میخ را تا سال 2036 کوبیدند با تعویض قانون اساسی  یعنی ایشان تا آخر عمر گرانبها یشان همچنان در کاخ های طلایی میان آجرهای ساخته شده از طلا وتوالت طلایشان در رفت وامدند ومشغول معاملات بمب های  اسباب بازی خواهند بود تا بر طلاهایشان افزوده شود ودست آخر مانند آن افسانه  کلاسیک دست به هرچه میزنند طلا میشود وسپس درمیان طلاها ازگرسنگی جان خواهند داد   درآن سوی قاره  هم آن ارتیست درجه اول جانرا به جانان خواهد سپرد ویک بانوی مامانی درپشت میز خواهند نشست ودستورات حضرت ابراهیم واسمعیل را با هم اجرا خواهند نمود و....

در سر زمین بلا زده ما همچنان سگهای درنده مشغول پاره کردن وتکه تکه نمودن مردم وسپس   خاک خواهند بود واگر این حکومت میل داشته باشد همچنان با زور اسلحه وبمب  وادمکشی بر تخت رهبری تکیه دهد  در طی یک قرن خواهد بود چهل ویکسال رفته دیگر تا پایان قرن چیزی تمانده دست روی دلمان  بگذاریم  وچشم بهم بزنیم همه شوت شدیم وبه هوا رفته ایم میماند خانواده بزرگ وپر برکت اقا مجتبی !!!
حال امیر خان / حسن حان / داریوش خان / هوشنگ خان ها با یک سوتی سر مارا  گرم میکنند نمایشی میدهند میروند تا به حسابهایشان برسند  چقدر دیگر از عمر شریفتان باقی مانده؟  چقدر دارایی دارید ؟ ایا کفاف  تا آخر عمر را میدهد ؟  ویا با پول های صندوقخانه سازمان ملل که آنهم دارد نه  میکشد باید تکه نانی ویک بطر پپسی نوش جان کنند . 

ملت همیشه درصحنه ما  هم  "بابا ولش کن کی حال داره مشغول  تار  زدن ورقصیدن وحال کردن ها هستند "عمر چند روزی بیش نیست وبیا دم را غننمیت شمار  خلاصه دنیای خر تو خری است ومتاسفانه درحا ل حاضر ما هم حضور داریم اما درقرنطینه خانگی !!!!  عید هم بی عید هفت سین وهشت سین هم مالیده هوا هم چندان بهاری ودلپذیر نیست نه هوای بیرون ونه هوای داخل ! تنها به سبزه ها نگاه میکنم که دارند قد میکشند وچند روز بعد میروند درون باغچه  سه شنبه شب هم یک شمع روی بالکن  روشن میکنم ومثل پروانه از روی آن میپرم میگویم تا چشمت کور شود !!!!  
یعد هم مینشینم کاسه شیر برنجم را جلو میکشم با نانهای بیاتی که درون یخچال وفریز انبار کرده ام برای روز قحطی میخورم ومیگویم زنده باد آزاد..........دی ......!
خوب گاهی هم دردها سیخکی میزنند  میگویم ولش کن باد بود !!!! 

زندگی شستن یک لیوان  قهوه است 
زندگی رفتن بین اطاق خواب وتوالت است 
.گاهی هم در میان سفره اشپزخانه !
زندگی همان  فشی است که گوشی موبایل بر میخیزد 
پیامی از واتس آپ آمده 
 زندگی یعنی واتس آپ و یوتیوپ !
زندگی یافتن یک برگ خشک در میان کتابهایم  
بیاد دوران مستی وخوشی 

ابدا میل ندارم واژه هایم را بشویم 
 ابدا میل ندارم زیر باران بدوم 
چون سردم میشود وسرما میخورم 
ابدا میل ندارم زیر باران عشقبازی کنم 
مگر تختخواب را ازمن گرفته اند ؟

زندگی لباسهای چرکی است درون ماشین 
ومن باید روی پاکتهارا بخوانم 
کدام را اول بریزم وکدام را بعد 
زندگی رفتن زیر دوش است وبه به گفتن 
که خوب ! هنوز اب داغ هست 
اگر چه بوی کلر و ضد عفونی میدهد 

آه ... که صبح نان وپنیر هم نمیتوانم بخورم 
کره هم برایم ضرر دارد 
کمی نان سوخته با مربا !
 آن آردی هم  که درون پاکتها ست 
بنام _( بنکیک ) برایم مضر است 
مرغی هم نیست که من پشت سرش قدقد کنم 
تنها میپرسم :
عاقبت من با آخر زمان گره خورده اسست ؟
-----------------------------------------
ثریا 
 به تقلید از مرحوم سهراب سپهری !
اسپانیا  15 مارس 2020 میلادی  بقیه اش بماند ....




شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۹۸

حکومت نظامی

ثریا ایرانمنش / " لب پرچین"اسپانیا !
---------------------------------

شب است وبیشه ها غمگین وخاموشند 
چراغ لاله ها  از غم سیه پوشند 

کبوترهای  زخمی از سموم گل 
به دار شاخه ها مبهوت وخاموشند 

پرنده ها دراین شبهای طولانی 
میان بیشه ها  - ارام وخاموشند ........؟

عکس بانوی مقدس روی میزم بودپرسیدم " سینورا -  پس کجایی ؟ اینهمه  برایت  مقام ومنزلت وطلا ونقره وصندوق خیریه  ساختند  وامروز سر نوشت ما این است؟  هر یک درکنجی  تنها واز ترس بخود بلرزیم ؟ باید پرسید سینورا !  آن خدایی که برای ما ساخته اند چرا اینهمه بد کردار وشکمو وتاجر است ؟ تنها باید باو پول داد / نذریه داد/ خیرات داد/ تا مارا  مجازات نکند  ! به کدام جرم این بلارا بر سر ما آورد ؟ حال به کجا رو بکنیم ؟ به دیورا ندبه ؟ً آنرا هم بستند تنها سر بازان حکومتی با اسلحه درشهر ها وکوچه ها دور هم میگردند  چه خبر است چه خوابی برای ما دیده اند ؟ وایا دربالای آن تپه بلند  صخره های مدیترانه   زیر ساختمانهای پنهانی وکازینونوها وهتلهای  از این خبرها هست ؟ نه گمان نکنم آنها  خدارا در گوشه ا ی پنهان کرده وهر لحظه با ژتونی قرمز یا ابی ویا سبز به خالی کردن جیب دیگران میپردازند   اقتصاد روی تپه هنوز  بر قرا است . 
همه خانه شده لبریز از موا دغذایی ؟ً! مگر جنگی درپیش است ؟ همه ما درتنهایی خود بیاد دیگری  اشک میریزیم . 
زن افغان راحت نشسته برای عید سمنو میپزد  زن هندی دارد گوش فیل درست میکند  وزن روسی دارد بما بافتنی یاد میدهد !!!وعید ما ؟ آنرا هم باین ترتیب از ما گرفتند تا عید دیگری را جانشین آن کنند ! 

دنیای زیبایی است لبریز از ارامش  خیابانها همه گویی مرده اند صدا ازکسی بر نمیخیزد هیچ اتومبیلی دررفت وامد نیست همه دکانها  ودکه ها بسته اند تنها چند سیگار فروشی / داروخانه / نانوایی آنهم بمدت چند ساعت اجازه دارند باز کنند این حکم وفرمان ناگهانی به همه دنیا صادر شد !
(خوب شاید بد نباشد ملتی بیکار درخانه هایشان چرندیات مرا هم میخوانند ) چون چیز دیگری دردسترس ندارند نه روزنامه نه مجله نه کتاب وخبرها تنها از درون  پرده شیشه ای اعلام مردگان ودفتن شدنگان وبیمارانرا میدهد  کنسرت امروز  ما نیز مبدل به یک آواز مذهبی وبرای روح رفتگان است . 
سازها آهسته مینوازند ! عجب آنکه این کنسرت قبلا ضبط شده است !!!! حتما میدانستند که چنین روزی درپیش است تنها طبلها میکوبند .......
بهار است  ظبیعت راه خودش را میرود ودست بشر است که کار طبیعت را خراب کرد  درختان هنوز ترا بسوی خود میخوانند  در زیر شاخه های  آنها  خوش فراغتی است  وما با باران اشک خود  غمگینانه  زهر زندگی را فرو میدهیم .

خاظر تو  از مسیر لحظه های من جدا شد
  بی تو اما  - لحظه های نوبهار ما عزا شد
            --------- ناشناس 
پایان 
 ثریا ایرانمنش / شنبه 14 مارس 2020 میلادی برابر با 24 اسفند 2578 شاهنشاهی ما !

جمعه، اسفند ۲۳، ۱۳۹۸

فصلی دیگر

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
--------------------------------
 این آغاز فصلی دیگری است 
 وآغاز سالی دیگر ! 
بی آنکه دیده شود 
 درباغ  همه گلها دچار غم شده اند 
 باغبان پیر  احساس ناتوانی میکند 
این فصل دیگری است 

در طرح وحشت انگیز زمان
در میان پچ پچ های مردان 
 باغبان  درکنار گلهای پژمرده اش
 بر خاک مینشییند 
 وبرشیشه های پنجره  خانه اش
  آشوب  تاریخ نشسته است 
          ----------
این فصل دیگری است وسالی دیگری 
سنبل هایم به گل نشستند وخیلی زود گلهایشان  پژمرد آنها  هوای آلوده را بهتر  از من درک میکردند 
 اما سبزه ها آنچنان سبزند  گویی مشتی زمرد براق بر روی انها پاشیده شده است .
خانه خالی به دو ر از هیاهوی عید  وسال نو وهمه چشم به تابوتهایی  تاریکی که  روانه گورهای دسته جمعی میشوند در زیر آهک  وخاک آلوده تر .

باید با افتاب اشتی کرد پنجره هارا گشود تا هوای تازه به میان این اطاق مرطوب وارد شود  این فصل دیگری است که گرمایش  برایمان خوشحالی خواهد آورد وسر مایش برودت ومرگ .

سالی که بر من گذشت بسیار پر ماجرا وغم آنگیز بود  واین روزهای آخر  سال کهنه را در تب وتاب وهول وهراس دور اطاقهای خالی میگردم  تا هرچه زودتر تمام شود .

دیگر آن مسافر هر سال به دیدارم  نخواهد آمد ودیگر سفره ای پهن نخواهد شد همه بیمارند ویا ترسان ولرزان و هراسناک  همهرا بنوعی ازهم دورساختند  همه باید تک تک پرواز کنند  آشیانه ساختن بیفایده است 
 زیباترین وآخرین عیدی را که پشت سر گذاشتم  نوروز سال 1355 بود  ودیگر هیچگاه نوروز بهمراه گل بید مشگ وگلهای ازالیا وبنفشه واطلسی وگل نرگس به دیدارم نیامد  بجایش گلهای پلاستیکی ومقوایی وکاغذی درگلدانها نشستند .

 این فصل دیگری است  در رویاهای دیرین  باید غرق شد وخوابید  ودر میان رویاها زیبایها را که امروز از ما گرفته شده دریافت .
 یادش بخیر با آن هدیه های زیبایش وعطرهای گرانبهایش  که رنگ زمستانرا ازچهره ما میزدود وگل در سینه هایمان میکاشت .
خاموش / تنها  ودرخود نشسته همه  مرده اند وچیزهای درحال پوسیدند  باید فکری بحال این سینه تنگم کنم که هزاران  درد درونش نشسته است .ث
 ثریا ایرانمنش / 13 مارس 2020 میلادی  حمعه  اسپانیا .