ثریا ایرانمنش "لب پرچین "اسپانیا !
------------------------------
شهریاری گشت ویران شهریارانرا چه شد
سرنگون این تخت غیرت تاجداران ر ا چه شد
صحن میدان وفا خالیست از چوگان زنان
گوی عشق افتاد در میدان سواران را چه شد
بر نمیخیزد سحر ها ناله ای از سینه ای
بانگ یارب یارب شب زنده دارنرا چه شد؟...." صحبت لاری "
برهنگی چه سیاه است وچه زشت ونفرت انگیز . سیاه به رنگ شبهای تار ما وخدا نکند شخص ناگهان برهنه شود تو عریانی اورا ببینی که درزیر یک پوشش الوان پنهان است . درونی سیه تر از شب تاریک شب نشینان .
من همیشه اینه دیدگاهم را بسوی روشنایی گشوده ام وگاهی این اینه را جلوی آفتاب گرفته ام تا جلوه آن بیشتز شود اما از شدت تابش نور آینه میشکند وسیاهی وعریانی هویدا میشود .
روح این برهنه گان برایم هویداست بیهوده خودرا فریب میدادم که نه! این یکی پایش لب گور است محال است خودفروش باشد خود فروشی شاخ ودم ندارد تا هرسنی که تو بتوانی یکی از اعضای بدنت را به حرکت وا بداری میتوانی آنرا مانند یک دنبه آبشده متعفن بفروشی ویا خودرا عریان کرده مانند دلقکان درسیرک امروزی به نمایش بگذاری .
بعضی ها قابل ترحمند ازاین خود فروشی واز این برهنگی باید تنها به آنها بصورت یک حیوان بیمار نگریست نه یک انسان باشعور .
برهنه بودن بسیار زشت وچندش آور آست
تو شهامت پوشیدن لباسی در برابر گفته های من نداری پس بهتر است که همان جل پاره ای را که بردوش میکشی محکم نگاه داری وبدینگونه خودرا خفیف و زار درانظار نکنی .
من باغرورم زیسته ام واین توانایی را دارم که درتمام مدت سخن گقتن از برهنگی خود جلو گیری کنم .
برهنه شدن مانند یک شاخه خشک بدون ثمر تنها بی ابرویی برایت خواهد آورد بت پرستی تو تا مرز بی حرمتی به دیگران نیز رفته است مگر آن مرد چقدر توانایی دارد وخودرا به کدام قبیله فروخته که بدینگونه مورد ستایش است ؟خودرا سر زنش کردم واز خود پرسیدم :
ایا آن سفیررا فراموش کردی که سر انجام کانون تمدن او به ( بنیاد توحید)ونشستن درپای آن پیر جادوگر گره خورد ؟!.
تو دستت را به هیچ آویزه ای آویزان نکرده ای تنها به قلابی که از از آسمان ونامریی است دست خودرا آویخته ای درانتظار معجزه ازاین جماعت مباش .
شب گذشته با هجوم لاتهای همیشه درصحنه که مانند سگهای تربیت شده درمواقع حساس با اشاره ارباب حمله خودرا آغاز میکنند - ناظر هجوم این سگهای درنده با الفاظ کثیف بودم که دربهای حرمین را میشکستند حال یا بنام دین ویا بنام قدرتی نامرئی درپشت سر - وبهانه این بود که چرا آنهارا قرنطینه کرده اید ؟؟.
در میان آن حاکمین نیز کسانی هستند مانند مافیای دیرین وپدر خوانده ها هرکدام دسته خودرا دارند واوباشان تربیت شده را که با پول ملتی آنهارا بجان یکدیگر میاندازند .
دراین گوشه هم هستند کسانی که درحرمطهر آن اراذل اشک تمساح میریزند .
بهتر نیست که دامن خودرا جمع کنی وپایت را ازاین سیاه پرورده ها بیرون بکشی ؟1.
روان آن مرد بزرگوار ( شجاع الدین شفا ) شاد که میگفت یک ملت را تنها روشنگری هاو آگاهی به ناریخ گذشتگان است که زنده نگاه میدارد / ما گذشته ای نداریم از گذشته با شکوه وپاکیزه ما هزاران سال سپری شده است واین لجه هایی که بعنوان هموطن وهم زاد ما زندگی میکنند تنها جانورانی هستند که از زیر خاک کثیف وغیر طاهر بیرون آمده اند از نطفه های کثیف وفاسد .
مردان ده مردان ولایت باز مردانگی بیشتری دارند وزنانشان زنانی با کمال وبا شخصیت میباشند.
ما نباید از قشر " لوس انجلس نشینها" توقع انسانیت داشته باشیم آنها درون محلول افیون غرق شده اند حتا آنهاییکه درکشوهای بالاتر زندگی میکنند .
ملت واقعی ایران درون کومه هایش درصحرا ها وبیابانها ودشتهای لبریز از شقایق وکومه های گلی خشتی خود در میان کویر طاقت آورده اند مانند همان کویر پر طاقتند سر بر سجده میگذا ند اما جایگاهشان مطهر وپاک است .
آنها فرزندان راستی اهورا مزدا هستند نه فرزند شیطان .
امشب شب چهار شنبه اخر سال است تنها کاری که باید کرد این است که چند شمع روشن کنیم وبه شعله ها خیره شوییم کسی نیست همه ما تا روزی که معلوم نیست چه روزی است باید درقرنطینه ها باشیم بچه ها ازدرون خانه کار میکنند زیر دوربینهای نصب شده !وچشمان نا مریی ومن ؟ً ...ا زهمه بریدم دوباره سر به زیرلاک خود میبرم ومیل ندارم انچه را که اموخته ام امروز تکرار تهوع آورا آنرا با پرداخت سکه از دهان دیگران بشنوم . ث
بوسه خواهم بجای لعل لب یاری کجاست
حاجتی دارم بدل حاجت گذارانرا چه شد
پایان
ثریا ایرانمشن / اسپانیا / 17 مارس 2020 میلادی برابر با 27 اسفند 2578 شاهنشاهی .