ثریا ایرانمنش / " لب پرچین"اسپانیا !
---------------------------------
شب است وبیشه ها غمگین وخاموشند
چراغ لاله ها از غم سیه پوشند
کبوترهای زخمی از سموم گل
به دار شاخه ها مبهوت وخاموشند
پرنده ها دراین شبهای طولانی
میان بیشه ها - ارام وخاموشند ........؟
عکس بانوی مقدس روی میزم بودپرسیدم " سینورا - پس کجایی ؟ اینهمه برایت مقام ومنزلت وطلا ونقره وصندوق خیریه ساختند وامروز سر نوشت ما این است؟ هر یک درکنجی تنها واز ترس بخود بلرزیم ؟ باید پرسید سینورا ! آن خدایی که برای ما ساخته اند چرا اینهمه بد کردار وشکمو وتاجر است ؟ تنها باید باو پول داد / نذریه داد/ خیرات داد/ تا مارا مجازات نکند ! به کدام جرم این بلارا بر سر ما آورد ؟ حال به کجا رو بکنیم ؟ به دیورا ندبه ؟ً آنرا هم بستند تنها سر بازان حکومتی با اسلحه درشهر ها وکوچه ها دور هم میگردند چه خبر است چه خوابی برای ما دیده اند ؟ وایا دربالای آن تپه بلند صخره های مدیترانه زیر ساختمانهای پنهانی وکازینونوها وهتلهای از این خبرها هست ؟ نه گمان نکنم آنها خدارا در گوشه ا ی پنهان کرده وهر لحظه با ژتونی قرمز یا ابی ویا سبز به خالی کردن جیب دیگران میپردازند اقتصاد روی تپه هنوز بر قرا است .
همه خانه شده لبریز از موا دغذایی ؟ً! مگر جنگی درپیش است ؟ همه ما درتنهایی خود بیاد دیگری اشک میریزیم .
زن افغان راحت نشسته برای عید سمنو میپزد زن هندی دارد گوش فیل درست میکند وزن روسی دارد بما بافتنی یاد میدهد !!!وعید ما ؟ آنرا هم باین ترتیب از ما گرفتند تا عید دیگری را جانشین آن کنند !
دنیای زیبایی است لبریز از ارامش خیابانها همه گویی مرده اند صدا ازکسی بر نمیخیزد هیچ اتومبیلی دررفت وامد نیست همه دکانها ودکه ها بسته اند تنها چند سیگار فروشی / داروخانه / نانوایی آنهم بمدت چند ساعت اجازه دارند باز کنند این حکم وفرمان ناگهانی به همه دنیا صادر شد !
(خوب شاید بد نباشد ملتی بیکار درخانه هایشان چرندیات مرا هم میخوانند ) چون چیز دیگری دردسترس ندارند نه روزنامه نه مجله نه کتاب وخبرها تنها از درون پرده شیشه ای اعلام مردگان ودفتن شدنگان وبیمارانرا میدهد کنسرت امروز ما نیز مبدل به یک آواز مذهبی وبرای روح رفتگان است .
سازها آهسته مینوازند ! عجب آنکه این کنسرت قبلا ضبط شده است !!!! حتما میدانستند که چنین روزی درپیش است تنها طبلها میکوبند .......
بهار است ظبیعت راه خودش را میرود ودست بشر است که کار طبیعت را خراب کرد درختان هنوز ترا بسوی خود میخوانند در زیر شاخه های آنها خوش فراغتی است وما با باران اشک خود غمگینانه زهر زندگی را فرو میدهیم .
خاظر تو از مسیر لحظه های من جدا شد
بی تو اما - لحظه های نوبهار ما عزا شد
--------- ناشناس
پایان
ثریا ایرانمنش / شنبه 14 مارس 2020 میلادی برابر با 24 اسفند 2578 شاهنشاهی ما !