جمعه، اسفند ۲۳، ۱۳۹۸

فصلی دیگر

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
--------------------------------
 این آغاز فصلی دیگری است 
 وآغاز سالی دیگر ! 
بی آنکه دیده شود 
 درباغ  همه گلها دچار غم شده اند 
 باغبان پیر  احساس ناتوانی میکند 
این فصل دیگری است 

در طرح وحشت انگیز زمان
در میان پچ پچ های مردان 
 باغبان  درکنار گلهای پژمرده اش
 بر خاک مینشییند 
 وبرشیشه های پنجره  خانه اش
  آشوب  تاریخ نشسته است 
          ----------
این فصل دیگری است وسالی دیگری 
سنبل هایم به گل نشستند وخیلی زود گلهایشان  پژمرد آنها  هوای آلوده را بهتر  از من درک میکردند 
 اما سبزه ها آنچنان سبزند  گویی مشتی زمرد براق بر روی انها پاشیده شده است .
خانه خالی به دو ر از هیاهوی عید  وسال نو وهمه چشم به تابوتهایی  تاریکی که  روانه گورهای دسته جمعی میشوند در زیر آهک  وخاک آلوده تر .

باید با افتاب اشتی کرد پنجره هارا گشود تا هوای تازه به میان این اطاق مرطوب وارد شود  این فصل دیگری است که گرمایش  برایمان خوشحالی خواهد آورد وسر مایش برودت ومرگ .

سالی که بر من گذشت بسیار پر ماجرا وغم آنگیز بود  واین روزهای آخر  سال کهنه را در تب وتاب وهول وهراس دور اطاقهای خالی میگردم  تا هرچه زودتر تمام شود .

دیگر آن مسافر هر سال به دیدارم  نخواهد آمد ودیگر سفره ای پهن نخواهد شد همه بیمارند ویا ترسان ولرزان و هراسناک  همهرا بنوعی ازهم دورساختند  همه باید تک تک پرواز کنند  آشیانه ساختن بیفایده است 
 زیباترین وآخرین عیدی را که پشت سر گذاشتم  نوروز سال 1355 بود  ودیگر هیچگاه نوروز بهمراه گل بید مشگ وگلهای ازالیا وبنفشه واطلسی وگل نرگس به دیدارم نیامد  بجایش گلهای پلاستیکی ومقوایی وکاغذی درگلدانها نشستند .

 این فصل دیگری است  در رویاهای دیرین  باید غرق شد وخوابید  ودر میان رویاها زیبایها را که امروز از ما گرفته شده دریافت .
 یادش بخیر با آن هدیه های زیبایش وعطرهای گرانبهایش  که رنگ زمستانرا ازچهره ما میزدود وگل در سینه هایمان میکاشت .
خاموش / تنها  ودرخود نشسته همه  مرده اند وچیزهای درحال پوسیدند  باید فکری بحال این سینه تنگم کنم که هزاران  درد درونش نشسته است .ث
 ثریا ایرانمنش / 13 مارس 2020 میلادی  حمعه  اسپانیا .