شنبه، آذر ۱۰، ۱۳۹۷

شفاف نیست !

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !

پستان خشک شام سیه  بارور نشد 
جوی رگش گذرگه شیر سحر نشد 

پلک افق نهانگر خورشد آرزوست 
.ان مردمک به مرد میان  جلوه گر نشد 
------
باورم نمیشد ُ او مرا بیاد سهراب  همسر دوستم میانداخت گویی کپیه او بود \پارچه ای سفید برسر میبست عبایی میپوشید ویک تنتبان تا زیر گردنش بپا میکرد تلفنش هم اکثرا درون\پاچه شلوارش یافت میشد  با این هیبت جلوی دوربین حاضر میشد و« شفاف سازی» میکرد ! به هیچ حزب ودسته ای هم وابسته نبود در آلمان بود سپس به فرانسه رفت ودر یک اطاق کار گری روی زمین ویک کاناپه رنگ وروفته زندگی را میگذارند نه قلم خود ونه کلامش را در ترازوی خرید وفروش نگذاشت او نیر مانند آن هنر مند گرامی وبزرگوار که با کمر جلوی او خم میشوم ( پرویز صیاد ) راه خود فروشی را به روی خود بسته بود ودستمال ابریشمی را دردست نگرفته مرتب ....پاک کند ! ناگهان دردو خط تنها دوخط نوشتند که علیرضا سکته کرد ومرد ! تمام شد آبی نبود که چرخهای آسیاب را بگرداند . مادر پیر واز کار افتاده اش تنها گفت : 
خواهش دارم موقع دفن او بمن بگویید اورا در گورستان معمولی شهر دفن کردند بیصدا حال تازه عده ای به صرافت افتاده اند  تا ازاین خوراک نیز لقمه ای بخورند ما سکوت همچنان ادامه دارد چه شد که او ناگهانی رفت هنوز جوان بود بیشتر از پنجاه  وچند سال نداشت .

شب گذشته پرزیدنت سابق امریکا جناب ؛ بوش؛ پدر در سن نود وهفت سالگی جوانمرگ شدند !! تمام خبر گذاریها بکار افتادند  حال یک هفته ای نمایشی دراین زمینه داریم .
بعضی از مرگها خاموشند وبیصدا .

من آن چهره غمگین وآن سبیبلهای سیاه پر پشت  وسیمای لبریز از غم اورا ازیاد نبرده ام  او هم مانند  چند نفری  که میشناسم  نتوانست انگور هار از آسمان  بچنیند وبهم بفشارد  او نتوانست اشک انگوررا به هرسو پرتا ب کند  خود او در  نقش  یک خمره شراب بود  در میان کرباس ها وتیره گیها  ومانند شمع در باد خاموش شد .

روز ششم این ماه روز ( قانون اساسی ) این کشور است همه جا تعطیل وشاه وخانواده به مجلس میروند واین روزرا پاس میدارند  قانونوی بلبشو که از نو نوشته وتنظیم گردید وقانون قانون شد نه دستخط رهبری را قانون بشمارند ! دراین روز باز باید اشک ما سرازیر شود سر زمین ما ومردم چیزی را بنام قانون نمیشناسند قلدری - گردن کلفتی وزد وخوردها  نامش قانون است قانون زور حال صد هزار صفحه قانون نوشته شود ثبت شود حتی با طلای مذاب ٌ بیفایده است  قانون همان قانون باغ وحش است آنک زورش بیشتر است ضعیف را میخورد .

دیگر بفکر سر زدن خورشید از مشرق نیستم  ودیگر بر اسب بالدار بسوی افق ها پرواز نمیکنم  تنها باید از اشتباهاتم پند بگیرم .هر کاری کردم حسابش را پس دادم  وحال فغان دارم که چرا دل به همه سپردم .

امروز احساس کردم  شخصی که   همیشه با من است چه درصفحه اینستا گرام وچه درتوئیتر ! حساب اورا درتوئیتر بسته اند وایشان درکنار من آهسته آهسته راه میایند بی آنکه من بدانم خوب اینهم یکنوع عشقبازی است !ث
بر پای عشق دست امیدم هر آنچه بست 
زنجیر  اهنینی شد وخلخال  زر نشد 

مرداب دل - چو آئینه  چشم مردگان 
از جنب  وجوش زنده دلان باخبر نشد 

در شوره زار  سینه من  - دانه امید 
پوسید  ومایه بخش نهالی دگر نشد 
پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین «!
اسپانیا 
اول دسامبر ۲۰۱۸ میلادی /
------------------------------
اشعار متن از بانوی بزرگوار سیمین !


جمعه، آذر ۰۹، ۱۳۹۷

مردم فریبی !

ثریا ایرانمنش « لب پرچین »!

 من نمیدانم که این مرحوم محمد رضا شاه  شاهنشاه قبلی ایران چه هیزم سوخته ای به ماتحت این آقایان فرو برده که با آن دستمال پیچازی چندش آورشان میکروفونهارا اشغال کرد واوارا میکوبند  یعنی آنکه نصب واصل خودرا با و نسبت میدهند :
حالم بهم میخورد حتی جمله را بنویسم ُ تنها میدانم که شاه ُ ایرانرا میپرستید  او میخواست  به جهانیان  ایران وایرانی  را همراه با گذشته شکوهمندش بشناساند وبلند آوازه سازد .

خوب معلوم میشود که هنوز سر تا \پای آن آدمهای کوچک که امروز بزرگ شده اند کینه ونفرت است وچیزی بنام انسانیت دروجودشان نیست .
او اکثرا درسخن رانی های بیرون از مرز خود اظهار میداشت  :
هنگامی که  بفکر ایران مترقی هستیم  نه ایران قرون وسطی  قابل قبول نیست  که  در مملکت تنها عده ی کار کنند  - قابل قبول نیست  که نیمی  از جمعیت  ایران برودودرکنج خانه \پنهان شود  - همه مردم باید در تولیدات داخلی سهیم باشند  وهر کس باید کاری انجام دهد  که برای خودش وبرای جامعه فایده دارد .
چطور میشود نیم مرم ایران یعنی زنان را نادیده گرفت  اگر نصف جمعیت  مملکت  از جامعه بیرون رود  وخودرا بپوشاند  آیا ما به هدفهای ملی خود خواهیم رسید ؟.
درهمان زمان  سیمین دانشور  استاد دانشگاه !  همسر کمونیست  دو آتشه  جلال آل احمد  میان استادان ودانشجویان  با فریاد گفت :
« اگر بنا ست که با لچک کردن من ودیگران  شاه از ایران برود  من لچک بسر میکنم  وبه خیابان میروم »  وهمین استاد دانشکده ادبیات ! با آمدن آن اهریمن  با چاد رولچک  سیاه به نزد او رفت  دو زانو  همچو بردگان در برابرش نشست  ودری وری هایی و.........
گفتنی هایی که حتی یک آدم بیسواد رانیز شگفت زده میکرد  گویی همین الان از دل قرن تازیان  وهزارو چهارصد سال قبل برخاسته است .

امروز ایرانیانی با نقاب  مانند گذشته در میان سیل تظارهر کنند دیده میشوند ُ اینها چه کسانی هستند ؟
روزی یکی از کمونیستهای بسیار معروف  گفت : 
ما کاری خواهیم کرد که دین ومذهب بکلی از میان شما مردم کوته فکر برود ودیگر برای ادای شهادت قسم به فاطمه زهرا نحورید !-

وحال کم وبیش به مراد خود رسیده اند واین مردان کله پوکی که پشت تریبونها تسبیح ریا را به دست میگیرند ویا آن آخوندی که تازه پشت لبش سبز شده وهنوز شاگر پادوی فیضه میباشد برایمان حدیث وقصه میگوید  باید روزی بروند به زباله دانی وریسایکل شوند وسپس باقیمانده را درتوالتها دفن کرد .

شا ه اشتباهات زیادی  هم کرد ! به انگلستان باج داد کارخانه های ورشکسته آنهارا خرید درآنجا خانه  داشت اسب داشت واتو مبیل همه نصیب دزدان شد .
حال یک بچه آخوند پیزوری که پدرش روزی روضه خان  درحرم بود با جلال وجبروت وخدم وهشم وارد انگلستان میشود  ویکماه یک هتل را دراختیار میگیرد تا تحفه اش به دنیا بیاید !!!!  صد البته دولت فخیمه از شاه استفاده های زیادی برد وبا آوردن این موجودات قرون وسطی با همدستی برادر بزرگش رسید به آتچه که میخواهد برسد مشتی آدمهای نیمه دیوانه ُ معتاد ُ بی خیال  واز همه مهمتر بیسواد در جامعه بجای گذاشت وحال در فکر آن است که خطوط مرزی را ایجاد کند بین خود وبرادر بزرگ .
زنانی که شاه روی آنها حساب میکرد امروز غیر از ماتیک ولب ها قلوه ای وصیغه شدن وتریاک کشیدن کار دیگر ی انجام نمیدهند با برادران قدیس خود همخوابگی میکنند مهم نیست دم غنیمت است وآن بالایی هم از زنانی بود که با پولهای ما تحصیل کرد وکشوررا به دست دشمن داد. 
دیگر شعار ما همه یکی هستیم همه برادر وبرابر رنگ باخته است مردی هم نیست تا برخیزد باز باید دست به دامن یک سرزمین خارجی شد تا منافع خودش را در خطر نبیند هیچ کمکی نخواهد کرد مردم ا ایران یک پارچگی  را نمیدانند چیست هرکسی اول خودش / دوم خودش / سوم هم خودش / گاهی برای نمایش وخودنمایی دستی بسوی اسمان بلند میکنند اما سر تا پا  ریا - تزویر دروغ ومن حیران مانده ام که ذات این مردم از چه نوع خاکی ساخته شده است ؟ طبیعی است حملات بزرگی که تنها تاریخ معرف آ>نهاست قومی بوجود آورد که نه ایرانید نه از ذات وقبیله خود چیزی میدانند یکی روی به قبله حسین دارد  دیگری سر بر دامن مسیح میگذارد سومی پا درآستانه قوم ترکمن ومغول  وسرانجام ؟ هیچ در هیچ / بیخود درخود مپیچ / پایان
نور یزدان همه جامیتابد 
لیکن  اندر دل یک سنگ سیاه 
اهرمن  یافت پناه 

پایگاهش  دل این سنگ بود 
سنگ او قبله نیرنگ بود 
تیره دل  مردم آزرده روان 
گرد این سنگ پرستانند
اهرمن یارانند 
------
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !
اسپانیا 
۳۰ نوامبر ۲۰۱۸ میلادی !
تصویر بالا  شاهنشاه ایران به همراه  ملکه الیزابت اول در زمانی که هنوز مورد خشم نبود!

پنجشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۹۷

جهان گمشده

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !

چنان گمشده ام وز خویش  رفته 
که گویی عمر جز یک دم ندارم 

ندارم  دل پی جستی   دلی باز 
وگر دارم  از این عالم ندارم 

عشق ورزیدن - دوست داشتن  از مرز فردیت گذشتن است  ما باید از مرز وپیله خود  بیرون بیاییم  وبگذریم تا زمانیکه در ون پیله  هستیم نمیتوانیم دم از  دوست داشتن خود ویا فرد دیگری  یا موجودی حرف زد .
ما هنوز یکی یک در پیله های خود سر گردان وگم هستیم  برای یافتن  خود باید اول  آن پیله را  ازهم بدریم  .آن « منم »  را کناری بگذاریم  درغیر اینصورت همه تنها هستیم .
اگر آن پیله پاره نشود وما بیرون نیاییم  درغیر اینصورت مانند همان کرم  پروانه میشویم ـ معلق میان زمین وآسمان  دریک پرواز بیهودگی خود را  از دست بدهیم  ویا باخود ودیگران بیگانه شویم هر  یک پروانه .
 ناچیز .
 احساس از خود بیرون آمدن آن نیست  که خودرا بیرون بکشیم . جستجو  دردی است که همیشه درپی درمان میگردد .  درمان این درد باز هم دردی است  این دردها با دردهای موضعی ومحلی  ومحدود کاری ندارد  بلکه بادردی همراه  است  که کل وجو دانسان را درخود گرفته وگره خورده است .

یک اجتماع  وقتی به حالت یک « انقلاب»  میرسد  که دیگر  نمیتوان دردهای موضعی  محلی آنرا محدود ومعالجه کرد او   از درد که کل وجود  اجتماع را گرفته  فریا دمیکشد .

امروز این بیماری در سر زمین ماعود کرده است اما هنوز همه درپیله های جداگانه بفکر بالا رفتن از نردبان سروری میباشند - ما ار دینی  هر ایده ولوژیواز هر فلسفه ای  تاری بگردن خود میبندیم  ودردرون این تار گرد خود  خودرا گم میکنیم باید بدانیم که سراسر هستی  خود سایه ای ازوجود ماست .  

در فرهنگ ایران زمین  نیاز به پرورنده  ورویاننده  برترین نیاز بود  از این رو خدا وحکومت ار دریک قالب ریختند  محلوق ناچیز - بی اراد ه -تنها سر به آسمان دارد  چه بسا خالق ما درزیر زمین باشد چرا که ما از خاک برخاستیم  جان  گرفتیم  وشکل گرفتیم  ایران در پیله خود ماندگار شد ونشست به نشخوار گذشته ها  ایرانی هم روح داشت هم جسمی قوی  دم  ومنشی داشت که درسایر سر زمین ها دیده نمیشد  حال آن سر زمین ومردمش دیگر وجود ندارد   حال همه نیازمند خدایی هستند که نه اورا دیده ونه اورا میشناسند  وباز گشتند به درون  همان پیله تا روز مرگشان و با زهم درانتظار یک ناجی .

یک جهود  ومسلمان  نزاع میکردند 
چنان خنده گرفت از حدیث ایشانم

بطیره گفت مسلمان  گر این قباله من 
درست نیست  خو د را   جهود مید انم 

جهود گفت  بتورات  میخورم سوگند 
ور خلاف میکنم همچو تو مسلمانم !!!

واین همان  پیله  ایست که ما  درونش رفته وخزیده حودرا درامان میدانیم .

هر چه هست ا.وست هرکه  هست تویی 
او تویی وتویی اوست نیست دویی

در حقیقت  چو اوست جمله تو هیچ 
نو مجازی  چه ببینی  وچه بشنوی 

نرسی دروصال خود هرگز
که تو پیوسته  در فراق تویی

ما همیشه مانند گربه به دنبال دم خود میگردیم تا اورا یافته  وگاز بگیریم.
پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین »!
اسپانیا 
۲۹ /نوامبر ۲۰۱۸ میلادی 
اشعار : شیخ فرید الدین عطار 



چهارشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۹۷

به جنایتم چه بینی؟

ثریا ایرانمنش «لب پرچین» !


این روزها درکنار اخبار دردناک وگاهی وحشت آور اخبار خنده داری را نیز میخوانم  مانند عکسی نقاشی شده از عیسی مسیح دریک غار واخیر پیدا شدن بقایای کشتی نوح !!! آنهم درایران ؟!  .......بماند 
کشتی بر اب و در دریاست ومن 
منتظر تا باد دریا کی جهد 
گر نباشد باد کج از پیش وپس 
و ه که  این کشتی با هامون جهد 

کشتی هر کس از این دریای ژرف 
هیچکس را جست ؟ تا اکنون جهد 
کی بود آخر  که بادی دررسد 
دل ز دست صد بلا بیرون جهد 

خوب اگر آن کشتی یافته شده  میتوان خودرا نجات داد  همانند یک شناگر ماهری  واز خطرات احتمالی  خودرا جدا ساخت !  خیر وشر  راه روش معینی دارد وهمه جا را فرا گرفته است  .
گویا آن ملت میل ندارد خودرا نجات دهد  نه از دریا چیزی میداند  ونه دردریای جهل خطری را احساس میکند  ونمیداند که خود و یک خطر است برای جان دیگران وسر زمین که میرود تا برای همیشه از روی نقشه جغرافیا محو شود.
نه نوشته های من / نه گفته  های دیگران  چیزی را عوض نکرده ونخواهد کرد  چهل سال ات که در روی همان پاشنه  میچرخد وجناب رهبر نان وپنیر خووخیار خودرا با نان تست و خاویار عوض کرده اند ! همین ! 
همه ما جمع اضدادیم وبگرد خود میچرخیم وخودرا ستایش میکنیم .

من بگرد  آن نقطه  ُ دائما چون پرگارم 
بسکه  همچو پر گاری  گرد پا وسر گشتم 

امروز برایم روز بدی است تمام شب گریستم وعجب آنکه دستمال گردن هایی را که سالها پیش خریده بودم کتانی واعلا حال دستمالی شده اند که اشکهای مرا پاک میکنند .! 
دل به قایق خوش رنگ ونگاری بسته ایم حال تا چه حد  برایمان راهی را باز کند نمیدانم / برای من تمام شده است زندگیم با بچه هایم وهستی ام همه پایمال این نوکیسه گان ونو رسیده ها شدیم !

دوش چشم خود زخون دریای گوهر یافتم 
درمیان   هر گوهری  دریای   دیگر یافتم 

این چنین دریا  که گرد من  آمد از سرشک 
گرد کشتی بقا  گرداب منکر یافتم 

در چنین بحری  نیارم کرد عزم اشنا 
زانکه  من این بحر را نه پا و نه سر یافتم 

همچنان باید درمیان این دریای بزرگ گم شد واز خود بیرون . دیگر باید رشته را برید  شانه ها را بالا انداخت وراه خود را رفت / درحال حاضر من باید دراین سر زمین وعضو حزبی باشم وبه آن رای بدهم نان آنهارا میخورم در خیابنهای انها راه میروم وکار برای آنها انجام داده ام حال در سنین بازنشستگی باید خودرا بنوعی سرگرم کنم یا کار دستی وگلدوزی یا بافتنی وبرای آنکه مادرم را برد وپدرم را کشت نقش بازی کنم / نه دیگر بس است فریب کافیست  همان بهتر که دردریای بی انتهای ؛ عطار؛ گم شوم  که خود او قطره ایست از یک دریا  .
هر که در راه عشق ذره نشد 
پیش خورشیدپای کوبان  نیست 
ذره میشود هوای جانان را 
که بجانان رسیدن آسان نیست 
پایان.
ثریا ایرانمنش «لب پرچین» ! 
اسپانیا 
28-11-2018  میلادی .
--------
اشعار متن از : عطار نیشابوری 

سه‌شنبه، آذر ۰۶، ۱۳۹۷

دلم گرفته .....

ثریا ایرانمنش « لب پرچین »!

این آسمان من است وآن خانه بالای تپه را من اشغال کرده ام  ُ با اینهمه دلم گرفته ُ  خوب ! الهی شکر که اولین ماشین فضا پیما سرانجام به مریخ رسید وروی آن نشست حال درون پر آتش آن کره را نیز مانند زمین معصوم  ما بکنند سالها طول میشکد . وخدا را شکر رکه دیروز حقوق  مارا دوبرابر دادند تا برای کریسمس خرج کنیم  وهمه خرج شد برای چند بسته موز و چند تکه کلم وهویچ و کدو ! همه چیز دربسته بندیها و آماده پخت !!! برای خودم یک \پالتوی کرم خریدم  ؟ آنرا درکنار  بقیه آویزان کردم با تگ هایش !!!  .

تودرچشم من همچو موجی 
خروشنده و سرکش وناشکیبا 
که هر لحظه ات میکشاند بسویی
 نسیم هزار آرزوی فریبا 

تو موجی ÷
تو موجی  ودریای حسرت  مکانت 
پریشان رنگین افقها ی فردا 
نگاه مه آ لود دیدگانت 

مرتب  با خود در جدالم وجنگ مرغی دور افتاده از پرواز ونشسته درقفس درحالیکه هنوز بالهایش قدرت پرواز را دارند  خیلی زود پرهایم را جمع کردم وخودم را مانند مرغ کرچی درون قفس جای دادم 

سکوتم را نشکستم  اما بر آشفته هم نشدم . نه ! نومیدی در دلم خانه وجایی ندارد امید همیشه مرا نگاه داشته است !  رفتم تا یک تالت جدیدی بخرم  همه \ول آنرا صرف خریداری غیر روری کردم وحال دوباره روی مبلم گاهی دستی به گلدوزهایم میزنم وزمانی بافتنی را برمیدارم . وچشم به دردوخته ام که چه کسی از در خواهد آمد تا اورا بربایم وپنهان کنم ؟ .

روز گذشته با عصبانیت روی پیام گیر با پسرم حرف زدم سپس پشیمان شدم  بیچاره تازه در فرودگاه  یکی از کشورهای خاور دور پیاده شده بود سه هفته است که از کره به چین واز چین به ژاپن  واز ژاپن به سنگاپور میرود  ماههاست اورا وبچه هایش را ندیده ام . به آرامی نوشت میدانم حالت خوب نیست به زودی بر میگردم !!! من شرمنده  از این احوا ل بی آنکه خستگی روحی وجسمی اورا درک کنم  فریاد کشیدم این چه شغلی است که تو بر گزیده ای ؟ تا کی؟ سئوالم بیجواب ماند .

من از اینجا  آزاد وبیخیال 
دیده میدوزم به دنیایی که چشم تو 
راههایش را  به چشم من تیره میسازد 
دیده میدوزم به دنیایی که چشمان نگران تو 
 همچنان  درظلمتهای پر رمز وراز آن 
گرد من دیوار میسازد 
نه امروز بیقرارم 
 بیقرار 
و... بیقرار تر از هر زمانی دیگر .
-------
هوا عالی / آفتابی درخشان بر همه جا تابیده ومردان تبر به دست مشغول تبرزدن واره کردن درختان شاه بلوط میباشند تا آنهارا به .کار خانه ها ببرند برای آ رد کردن وچوب پنبه درب بطریهای ؛ شامپاین ؛ !
میوه هایش را سر هر چهارراه درون آتش سوزانده ومیفروشند هر درختی که بر زمین میافتد مرا بیاد قامت انسانی میاندازد . بیرحمها !
در این ماه واین فصل من غمگین میشوم علت آنرا نمیدانم با پوزش بسیار .
 ثریا 
اسپانیا « لب پرچین » ! 
چهار شنبه . نوامبر /۲۷  - دوهزار وهیجده میلادی !

دوشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۹۷

نمایش ساواک

ثریا / « لب پرچین »


اخیرا چند عکس در فضای مجازی  ساخته وپرداخته اند وبعنوان  شکنجه گاه ساواک به مردم معرفی کرده اند  \پرچم خودشانرا  دمرو گذاشته اند ودر بعضی جاها \پرچم شیرو خورشید را آتچنان \پهن نشان داده اند وچند عکس هم از فرح وشاه جدا جدا روی دیوار ها گذاشته اند هنرپیشه ها معلوم است گریم کرد ه با سبیلهای  شاه عباسی وکراواتی که برگردن زده اند ناشیانه از همه مهمتر صندلیها و فرشهایی که در نمایش دیده میشود ابدا درآن زمان وجود نداشت ! 
درهیچ اداره ای عکسهای فرح نبود  مگر به دلخواه صاحب اداره به مناسبتی  تنها عکس شاهنشاه بالا سر ریاست بود ! وگاهی هم عکس ولیعهد در کنارش  ُ فرشهاییکه  زیر زندانیان پهن شده بیشتر گلیم هایی هستند که درمساجد پهن میشودندویادشان رفته که صندلی مدل امروزی را از زیرپای عکاس بردارند شکنجه گر در همه صحنه ها یکنفر است وبعضی جاها هم از عبدی هنرپیشه چاقالوی کمدی استفاده کرده اند خاک بر سرتان مردم را اینقدر ساده لوح فرض کرده اید ؟ لباسهای زندانیان آن زمان این رنگی نبود   یا برا ی عده ای قابل قبول فهم نیست یا عده ای که مرده اند ویا برای عده ای بی تفاوت است /
خوب زلزله به کمکتان آمد یعنی ترکاندن یک بمب دیگر درمرز عراق مردم را سرگرم زلزله کردید خوب هر کاری میل دارید بکنید   نرون هم کرد هیتلر هم کرد  سلطان عثمانی هم کرد پینوچه هم کرد خوب که چی ؟ چه چیزی را میخواهید ثابت کنید شما شکنجه نمیدهید صاف طرف ر امیکشید اعدام  ! وراحت اگر هم طرف از خودتان باشد ظاهرا اعدام  میشود اما درزیر زمین فورا طنابها با زمیشوند طرف را فراری میدهند وجنازه بدبخت دیگر ی را  به گورستان میبرند اخیراهم که جنازه ایراپس نمیدهید لابد از گوشت آنها غذا درست میکنید وبخورد بقیه زندانیان میدهید از شما هرچه بگویند بر میاید. مردم را الاغ ونفهم  فرض نکنید وبه شعور بالای خیلی ها هم جسارت وتوهین ننمایید هرچند خودتان بی شعوریدوبی عقل  /\پایان 
همان روز دوشنبه