ثریا ایرانمنش «لب پرچین» !
این روزها درکنار اخبار دردناک وگاهی وحشت آور اخبار خنده داری را نیز میخوانم مانند عکسی نقاشی شده از عیسی مسیح دریک غار واخیر پیدا شدن بقایای کشتی نوح !!! آنهم درایران ؟! .......بماند
کشتی بر اب و در دریاست ومن
منتظر تا باد دریا کی جهد
گر نباشد باد کج از پیش وپس
و ه که این کشتی با هامون جهد
کشتی هر کس از این دریای ژرف
هیچکس را جست ؟ تا اکنون جهد
کی بود آخر که بادی دررسد
دل ز دست صد بلا بیرون جهد
خوب اگر آن کشتی یافته شده میتوان خودرا نجات داد همانند یک شناگر ماهری واز خطرات احتمالی خودرا جدا ساخت ! خیر وشر راه روش معینی دارد وهمه جا را فرا گرفته است .
گویا آن ملت میل ندارد خودرا نجات دهد نه از دریا چیزی میداند ونه دردریای جهل خطری را احساس میکند ونمیداند که خود و یک خطر است برای جان دیگران وسر زمین که میرود تا برای همیشه از روی نقشه جغرافیا محو شود.
نه نوشته های من / نه گفته های دیگران چیزی را عوض نکرده ونخواهد کرد چهل سال ات که در روی همان پاشنه میچرخد وجناب رهبر نان وپنیر خووخیار خودرا با نان تست و خاویار عوض کرده اند ! همین !
همه ما جمع اضدادیم وبگرد خود میچرخیم وخودرا ستایش میکنیم .
من بگرد آن نقطه ُ دائما چون پرگارم
بسکه همچو پر گاری گرد پا وسر گشتم
امروز برایم روز بدی است تمام شب گریستم وعجب آنکه دستمال گردن هایی را که سالها پیش خریده بودم کتانی واعلا حال دستمالی شده اند که اشکهای مرا پاک میکنند .!
دل به قایق خوش رنگ ونگاری بسته ایم حال تا چه حد برایمان راهی را باز کند نمیدانم / برای من تمام شده است زندگیم با بچه هایم وهستی ام همه پایمال این نوکیسه گان ونو رسیده ها شدیم !
دوش چشم خود زخون دریای گوهر یافتم
درمیان هر گوهری دریای دیگر یافتم
این چنین دریا که گرد من آمد از سرشک
گرد کشتی بقا گرداب منکر یافتم
در چنین بحری نیارم کرد عزم اشنا
زانکه من این بحر را نه پا و نه سر یافتم
همچنان باید درمیان این دریای بزرگ گم شد واز خود بیرون . دیگر باید رشته را برید شانه ها را بالا انداخت وراه خود را رفت / درحال حاضر من باید دراین سر زمین وعضو حزبی باشم وبه آن رای بدهم نان آنهارا میخورم در خیابنهای انها راه میروم وکار برای آنها انجام داده ام حال در سنین بازنشستگی باید خودرا بنوعی سرگرم کنم یا کار دستی وگلدوزی یا بافتنی وبرای آنکه مادرم را برد وپدرم را کشت نقش بازی کنم / نه دیگر بس است فریب کافیست همان بهتر که دردریای بی انتهای ؛ عطار؛ گم شوم که خود او قطره ایست از یک دریا .
هر که در راه عشق ذره نشد
پیش خورشیدپای کوبان نیست
ذره میشود هوای جانان را
که بجانان رسیدن آسان نیست
پایان.
ثریا ایرانمنش «لب پرچین» !
اسپانیا
28-11-2018 میلادی .
--------
اشعار متن از : عطار نیشابوری