دوشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۷

باد پائیزی

ثریا ایران  منش » لب پرچین « اسپانیا !
.............................................

شاعر نیم و شعر ندانم چیست 
من مرثیه گوی دل دیوانه خویشم ؟

نثری کوتاه برای خودم !

با د پا ییزی  وزید  وهمه چیز را باخود برد ،  درختان با حقارت  شاخه های خود را  بر زمین ساییدند و خم شدند.
همچنانکه مردان ما با حقارت کمر خم کردند وخم شدند .
 بام ها از جا  کنده شدند  وبناهای  نیمه ساخته و ساخته فرو ریختند .
 به همراه  آنها  بسیار ی چیز های دیگری نیز  از میان رفتند  که هیچکس آنهارا ندید 
مانند کودکان سر زمین ما ،  هیچکس  به بودن آنها پی نبرد ، 
 آشیانه  پرندگان  که درمیان شاخه ها لانه بسته بودند  ، نا پدید شد .
ما نند خیلی از آشیانه ها ی ما که تازه آنهارا در میان درختان ساخته بودیم 

همه چیز گم شد ونا پیدا 
 باد سرد پائیزی  نیمه شب وزید  وخواب وارا مش  همه را بهم زد  ، صبح زود خورشید  سر بر آورد  ،
وبر این منظره  ودشتهای پهناور   که از این غارتگری باد  نیمه شب خسته ونیمه جان  بودند ، مینگریست  .
 همه جا خاموش بود ، همه چیز آرام بود وجنازه ها با تابوتهایشان روی آب روان بودند.
پرندگان گم شده بودند .
و...اما  بودند کودکانی که  هنوز از باد خبر میگرفتند تا بادبادکهای خود را به هوا بفرستند  بی خبر از دل مادران ویا پدران ویا پرندگان بی آشیان .

شب گذشته فاخته منهم نیامد ، تا آوازش را سر دهد ، او نیز به همراه باد پاییزی لانه اش را از دست داد وخود گم شد ، پرواز کرد به آسمانهای دوردست .
ومن به دنبالش هنوز درخیال  پروازم .
بال پروازم شکسته ، او همچنان میرود ، میرود تا آسمانهای دوردست/ .پایان 
ثریا / اسپانیا / دوشنبه 15/10/ 2018 میلادی بابر با 23 مهر ماه 1397 خورشیدی




سایه درسایه

ثریا ایران منش ”لب پر چین”اسپانیا!

در این سرای بیکسی کسی به د رنمیزند 
به دشت پرملال ما پرنده پر نمیزند........هوشنگ ابتهاج ”سایه”

امروز روی سخنم با شماست جناب راسپوتین ویا به عبارتی تولستوی ایرانی  د رکتاب خاطرات خود  فرموده اید که تنها دو خواننده خوب ما در ایران داشتیم (بنان/وگوگوش)!!!
فهمیدم دیگر حسابی عقل   نداشته  خود را از دست داده اد ویا چنان د ر محفل رهبری واین حکومتی که به همت شما شاعران   نویسندگان شکل گرفت غرق شده ویا حل شده اید که بکلی منکر همه چیز میباشید این گفته شما مانند این است که سنگ پای قزوین  را با یک الماس در ون ترازو بگذارند در اینکه   ا استاد بنان خواننده خوب ما در زمان جوانی شما بود شکی نیست حال چرا ناگهان دوستی وپیوند چندین ساله خودرا با بز گترین خواننده سر زمین ما  جناب شجریان از یاد بردید واورا کنار گذاشتید وآن زن را بعنوان بهترین خواننده بر گزیدید
تا جایی که من بیاد دارم شما وهمپالگیهای چپ شما از بنان خوشتان نمی آمد  حال ناگهان خواب نما شدید وبه همراه قافله سالار این جماعت اظهار فضل فرموده اید ،
میدانید جناب سایه !من خانواده شما را خوب میشناسم قدمت جاسوسی وخود فووشی د رخانواده شما گویا مشروطه میباشد  شما با ابراهیم یزدی فرقی برای ما ندارید یکی دست به کشتار انسانها بیگناه زد شما هم دست به کشتار ادبیات وهنرمندان ما زده اید.

آخرین کتاب جدید  اشعار شما زیر عنوان ”تاسیان”که همان تازیان باشد  هدیه دوستی در قفسه کتابهای من خاک میخورد رغبت ندارم حتی خاک روی آنرا پاک کنم .
امروز عده ای جوان تازه بالغ  نادان  با آرایش ها نوظهور گرد شما جمع شده اند  اما نمیدانند شما وآن غول شاعر شاملو چه آتشی را روشن کردید و مارا به دامن ا رباب بزرگتان در دشتهای

 سرد وبرفهای سیبریه انداختید همه ما میدانیم که امروز مستعنره روسیه وانگلستان هستیم این را هر شاگرد کلاس ابتدایی نیز درک میکند واین را به همت شما شاعران !!! داریم  .
جناب استاد شجریان  مانند یک ستاره درخشان  تابناک بر چهره هنر ایران میدرخشد احتیاجی ندارد که خورده پاهایی مانند شما از او تعریف ویا تجلیل کنند شما بهر روی نوکر شاه  میباشید نه نوکر بادمجان.همان گوگوش لایق شماست 
شاعر وترانه سرای بزرگ وسالارسخن ما ترجیح بندی بلند در وصف رهبر ایران سرودند وخود  شدند شاه شاهان ادب ایران حال شما هم اشعاری در مدح رهبر حاضر بسرایید تا لقب ملک الشعرایی را صله بگیرید .
تا خود فروشان ادیبی مانند شما در ایران باشند در بر روی همین پاشنه میچرخد .
بهر روی شما هم نوعی مداح ومدیحه سرا میباشید از نوع ادبی آن .

عمرتان طولانی وخط محاسن مبارک طولانی تر باد .
ثریا /اسپانیا /اکتبر ۲۰۱۸ میلادی  برابر با ۲۳مهرماه۹۷ خورشیدی !
؟


یکشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۹۷

خشت مالان

ثریا / اسپانیا » لب پرچین « !

دلتنگیها !.......

آوخ  که این شهرت ومال  لعنتی  چه فرومایگی دارد  درتمام  این ایام  آنرا تحمل کردم ، چهل سال تمام ،  خودرا قانع کرده بودم که اشتباه کرده ام  دربرابر بدبختی ها ایستادگی کردم  خودا قانع کرده بودم که عمر من بمویی بسته است  وروحی که از من جدا میشود دلم برای فرو ریختن جوانی جوانها میسوخت که یک یک یا به تیر غیب گرفتار میشدند ویا درخارج بسرعت برق به مرز پیری میرسیدند .

و...... آن باز مانده گان  که عده ای دل به گروی آنها بسته و دلخوش بودند که سر انجام وطن ازاد میشود وبر میگردند امروز دیدند که چهل سال این خانم ها وآقایان کارشان مشغول کردن  ایرانیان  خارج از کشور بوده است . 

چه قر بانیها دادیم که ، نه برایاشان مهم نیست  من کسی هستم که با بیرحمی وگستاخی حرف خودرا میزنم  دیگر خسته ام  از اینهمه خیانت و دورویی  حال تنها یک یا دو بلند گو ودو بوق حمام است که همیشه وهرروز بصدا در میایند ،   شرافت همه را به زیر پا برده اند عده ای برای خود یک جارچی  ! هم دارند که برایشان  مرتب بوق بزند ، دیگر برای ما لازم نیست درد دل کنیم ، نسلی فنا شد وماهم به دنبال نسلمان از بین رفتیم  تنها نشخوار کردیم ،  روح های دردناکی که به هم پیوستند  و آنها بما گفتند  به زودی ، هرچه زودتر سر زمینمان آزاد خواند شد !!! خودشان درپارتیهای شبانه مافیای بزرگ پرقدرت صاحبان کارخانه های شراب سازی وعطر  ومدلینگن  همه صاحب امتیاز بودند  به هم امتیاز میدادند ، خوب به خراسان رفتند ،   سپس به کربلا ویک حج عمره همه گناهانشان پاک شد حال قدیس شده اند  .
آه چه بر سر ما آمد  با اینهمه دروغ وخطا کاری  .
حال خایه مالان  ورمالان وخشت مالان دیواری را ساخته اند واین مجسمه مومیایی ا درونش جای داده واورا درردیف قدیسان گذاشته اند از این روزها باید مانند حضرت مریم باو نیز تعظیم کرد واورا پرستید .
چه کارهایی برای ما انجام داد ؟ کارهایی که درونش چیزی نمی ماسید رها میکردند !  وآنچهزرا که انجام دادند با دستور دیگران بود بچه هارا از کودکی شستشوی مغزی دادند شاعران توده را  با خود همراه  کرده پست های مهمی به آنها دادند بر ای فلان شاعر که درتختخوابش  با کمر درد افتاده بود گل میفرستادند اما در حلبی اباد که من  هرماه خود به آنجا میرفتم وبرای آنها غذا ولباس میبردم  بچه ها خاک میخوردند زنهای جوان  با مشتی بچه  ویک شوهر بیکار  درون یک گودال زندگی میکردند  ، حلبی آباد صدا نداشت  پایین شهر بود آنها با پایین شهری ها کاری نداشتند هرچه بود درکولوپهای  های بزرگ بالای  شهر بود  مانند الان که یک جابجایی بزرگ صورت گرفته بچه های حلبی آباد در جای بزرگان نشسته اند  وآنکه همیشه قربانی میشود طبقه متوسط است . 
بلی گلهای فراوانی از  راست وچپ به همراه  تلگرامها و بوق زدن در نای بوقهای سر حمام  زاد روز فرخنده را تهنیت میگویند !!!!شاید چیزکی بماسد وآنها هم در زمره  حامیان حرم دربیایند ؟
ایشان درپناه وارث بزرگ  بی خبر از دلهای  خون شده مادران دا غ دیده وپسر ان جوان ودختران بر دار کشیده ویا زندانی  در زیر دست وپاهای متجاوزین بیرحم   تنها به پیامی  بسنده میکنند ،  سیگاری روشن میکنند و ودرفکر آرامگاه خویشند که باید حتی از مقبره ناپلئون وژوفین هم بزرگتر وبا شکوه تر باشد ، هرچه باشد شهربانوی خاردارند . و من خواب دیدم ،  پایان

گر  کا ر فلک  به عدل  سنجیده بدی 
احوال  فلک  جمله پسندیده بدی 
ور عدل بدی  به کارها در گردون 
کی خاطر  اهل فضل  رنجیده بدی 

گر بر فلکم دست بدی چون یزدان 
برداشتمی  این فلک را ز میان 
و زنو فلک دگر چنان ساختمی 
کازاده  به کام دل رسید ی آسان ......"عمر خیام نیشابوری "

پایان  / همان روز یکشنبه ×22 مه ماه !

در نوازش های باد

ثریا ایرانمنش » لب پرچین  « اسپانیا !

...... حیران نشسته در دل شبهای بی سحر
گریان دویده در پی فردای بی امید  

کام از عطش گداخته ، آبش ز سر گذشته 
عمرش بسر نیامده  ، جانش به لب رسید ....".ف. مشیری "

خوب ، زمان ، زمان خوبی است ! بما وعده های خوبی داده اند ، پاییزی دلپذیر  ، همه با هم یکی شده اند ! وخدا کند این یکی شدن به زمستانی سرد منتهی نشود .
مردان کت و شلواری به صف  در آن سو  و زنا ن و مردان با لباسهای ارزان قیمت موهای آشفته دراین سود ، جدالی بس نا امید کننده است .

اخبار دنیا ، مهمترین خبرها که تمام صفحات را پر کرده است وجایی برای خبرهای دیگر نمیگذارد ، گم شدن و یا تکه تکه شدن خبرنگار عربی میباشد مهم نیست کدام صفحه را باز کنی ، همه جا او ترا دنبال میکند ، خیلی مهم است ! ساعت اپل او همه چیز را ضبط کرده !! خوب پس چرا دنبال قاتل نمیروید ومارا خلاص نمیکنید ؟ دومین خبر  مبارک و میمون  عروسی نوه پسری ملکه بریتانیا ست  او همه تمام صفحه ها را پر کرده است . دیگ خبری تازه ای نیست  بجز سلامتی شما ! 

سر انجام نمیدانیم گوگل پلاس هم که راه فیس بوک را گرفته بود از میان رفت ویاهنوز  با آن رنگ قرمزش خود نمایی میکند خوشبختانه من خلاصم  اخبار دنیارا هم باید روی توییت ها خواند که بسرعت برق از جلوی چشمان تو عبور میکنند !

بما گفتند طوفانی دیگر درراه است واز پرتغال عبور کرده بما خواهد رسید ، صبح سحر  روی بالکن رفتم  هوا مانند ابریشم نرمی به ریه هایم رسید ،  خبری نه از بار ان بود و نه  از باد.
من به هوا وخاک آلرژی دارم با عوض شدن هوا عطسه ها ی من شروع میشوند واگر  دستم به خاک برسد نفس تنگی شدیدی عارضم میشود واز همه بدتر به بو های بد ومتعفن !  دکتر  معالجم میگفت ترا باید درون یک ویترین گذاشت !!! بهر روی تما م شب عطسه ها مرا بیدار نگاه داشتند وحال درانتظار توفانیم .

توفانی از نوع  آنچه بر فلوریدا گذشت  ، آب  از آبی  تکان نخورد ، آنچنان درگیر شمارش پولها وپنهان کردنشان مباشند که دیگر به هوا و زمین توجهی ندارند تنها ندا درمیدهند که آهای : آسوده بخوابید شهر درامن وامان است ، نه بمبی دررفته ونه اسیدی بصورت  کسی پاشیده شده ونه جوانی بر بالای دار در حال رقص است . 
مشتی دیوانه ، معتاد ، وغیره ! بر دنیا حاکمند ومردم بیچاره زیر ذلت وبدبختی وگرسنگی وهرروز هم بدتر میشود . خوب تقصیر ما نیست باید گلخانه هارا ویران کرد وگل گرفت  اینهمه اتومبیل درخیابانها وعده ای بدبخت تازه به دوران رسیده کلکسیون اتو مبیل دارند  همه ااینها باهم در یک خیابان بسوی مقصدی نا معلوم میروند .

در گذشته  درآن زمانی که ما تازه وارد سر زمین اروپا شده بودیم وانگلستان برایمان یک سر زمین نمونه وبهشت بود ، در متروها همه مردان وزنان سرشان روی یک روزنامه بود دراتو بوسها هم ، همه متین مودب راهرا برای دیگری باز میکردند  جای خود را  به اشخاص مسن میدادند ویا کمک میکردند ، امروز در متروها وحشت میکنی از هجوم مردم که از روی سرهم رد میشوند اتوبوسها درحال حرکت باید خودرا برسانی ، آسمان خراشها ناگهان بالا رفتند  به شکل آلت تناسلی مردان !!!  ونامش را خیار گذاشتند !> مسابقه  آسمان خراش دردنیا شروع شد ، آسمان آبی گم شد خورشید زیر دود ها پنهان شد فصلها راهشانرا گم کردند وحال دوفصل بیشتر نداریم یک تابستان گرم و طولانی ویک پاییز طوفانی به همراه  سیلابها  و ویران کننده ، دیگر نمیتوانی برگ خشکی را از روی زمین برداری واورا تماشا کنی وبر جوانی از دست رفته وخزانش شعری بخوانی .
نه ! همه چیز تمام شد ،  امروز ما مانند دلقکان رو صحنه ، به تماشای " موبت " ها نشسته ایم  کاری هم از دستمان ساخته نیست ، حرف ، بی حرف ، زبانترا از پشت گردنت بیرون میکشند . 
نه ! دیگر خبری نیست  . باید در انتظار توفان بود .

ای رهنورد خسته ، چه نالی  ز سرنوشت 
دیگر ترا به منزل راحت   رسانده است !

دروازه طلایی آن را نگاه کن !! 
تا شهر مرگ ، راه درازی نمانده است 

به روز شده : یکشنبه 14/10/2018 میلادی  برابر با 22 مهر  ماه 1397 خورشیدی .
ثریا ایرانمنش  » لب پرچین « اسپانیا !



شنبه، مهر ۲۱، ۱۳۹۷

ای آدمها

ثریاایرانمشن » لب پرچین « اسپانیا !
.............................................
(ای آدمها که این صفحه را فیلتر مغناطیسی کرده اید باز هم مینویسم )!!!! 

شعری از:  " فریدون مشیری ، زنده یاد "  که به همت نازنینی از راه دور برایم فرستاده است .

موج  می آمد  چون کوه به ساحل میخورد 

از دل تیره امواج بلند 
که غریقی را در خویش فرو میبرد  ،
و غریوش را با مشت به فرو میکشت ، 
نعره ای خسته .وخونین بشریت را به کمک میطلبید 

" آه ، ای آدمها  
ای آدم ها 
و... ما شنیدیم  وبه یاری نشتابیدیم 
 به خیالی که قضا 
 به گمانی که قدر بر سر آن خسته  ، گذاری بکند 

" دستی از غیب برون آید و کاری بکند "!

هیچ یک ، حتی از جای نجنبیدیم 
 آستین  هارا بالا نزدیم 
دست آن غرقه  در امواج  بلا را  ، نگرفتیم 

موج ، می آمد  چون کوه به ساحل میریخت 
با غریوی 
که به خاموشی می پیوست 
 با غریقی که در آن ورطه  به کف ها ، 
به هوا ، چنگ میزد  ، می آویخت 


ما نمی دانستیم 
 این که در چنبرگرداب گرفتار شده است 
 این منم 
 این تویی 
 آن همسایه 
آن انسان 
 واین مائیم 
 ما !
همان جمع پراکنده  ، 
همان تنها  
آن تنهاییم
  همه نشستیم وتماشا کردیم 
آن صد ا، اما خاموش نشد 
" ای آدمها  
ای آدمها 
 آن صدا هر گز خاموش نشد و نخواهد شد 
آن صدا در همه جا ، دائم  در پرواز است !

تا به دنیا ،  دلی  از هول ستم می لرزد 
 خاطری آشفته است 
دیده ای گریان است 
هرکجا دست نیاز  بشری هست دراز 
 آن صدا در همه آفاق  طنین انداز است 

آه ، اگر با دل وجان  ، گوش دهیم 
 آه ، اگر وسوسه نان را بیک لحظه 
فراموش کنیم 
 " آی آدمها " را 
 در همه جا  می شنویم 

در پی آن همه خون  ، که براین خاک چکید 
 ننگمان باد این جان ! 
شرممان باد ، این نان 
ما نشستیم و تماشا کردیم 

 در شب تا رجهان  
در گذرگاهی  ، تا این حد ظلمانی و توفانی ، 
در دل این همه اشوب  وپر یشانی 
از پای فرو می افند 
 این که بردار نگو.نسار شده است 
 این که با مرگ در افتاده است 
 این هزاران و هزاران  که فرو افتادند  ، 
این منم 
این تویی 
آن همسایه  ، آن انسان  واین مائیم  
همه ما ! 
همان جمع پراکنده ، همان تنها ، 
آن تنها مائیم 

اینهمه موج بلا  درهمه جا  می بینیم 
| آی آدمها | را می شنویم 
نیک میدانیم 
دستی از غیب  نخواهد آمد 
هیچ یک حتی یکبار نمیگوئیم 
 با ستمکاری  ،  نادانی  ، اینگونه مدارا  ، نکنیم 
 آستین ها را  بالا بزنیم 
دست دردست هم از پهنه  آفاق  برانیمش 
مهربانی  را ، دانایی را بر بلندای جهان 
بنشانیمش
 آی آدمها ، موج می آید .......
...........
 شادروان فریدون مشیری  / با سپاس از آن مهربان و نازنین دوست داشتنیم .
.......
روز گذشته دخترم  گریه کنان تلفن کرد وگفت مادرجان ! تو میدانی بی سر زمینی یعنی چی ! اما دیگران  نمیدانند .
به روز شده درتاریخ 13 /10/2018 میلادی  ؟!ثریاایرانمنش / اسپانیا  » لب پرچین « .

جمعه، مهر ۲۰، ۱۳۹۷

نسل کشی

ثریا ایرانمنش » لب پرچین « اسپانیا !

.............................................
مرا زور و پیروزی  از داور است 
نه از پادشاه و نه ا زلشگر است 


سر نیزه از تیغ رخشان کنم 
 به آورد گه  ، بر سر افشان کنم 

که آزاده زادم نه من بنده ام 
یکی بنده  آفریننده ام 

سوی تخت شاهی  نکردم نگاه 
نگه داشتم رسم و آیین و راه ........فردوسی بزرگ 
........
و.... ما میخواهیم زنده بمانیم  نه اینکه  نامی بر صفحه روزگار  و یا درخاک فراموشی  بسر بریم  ، و شما چون باد سام بر ما گذر کنید و همه را بسوی مرگ روانه سازید ، 
" راهیان نور" یکی از این قتلگاهای شماست ،  ما باید همچو خداوند بر همه نظر داشته باشیم ، خدای خودرا داریم  ما از خاک روئیدیم  وشکفتیم   حال دنیا به رشک وحساسدت افتاده  زیبایی ما بیش از ازاندازه بود تا جاییکه اسکندر  سرداران خودرا مامور ساخت با زنان ایرانی در  آمیزند ونسل یونانیان را تغییر دهند وخون تازه ای به آنها تزریق شود .
وسلوکیان همان باز ماندگان اسکندر میباشند .
 مارا تماشا کنید ما یگانه هستیم وزنده خواهیم ماند  وروزی سرود حقیقت را بگوش همه عالم خواهیم خواند .

امروز ایا اثری از آشوریان ، یا بابلیان ویا کلدانیان دردنیا هست ؟! جایشانرا به قزافی ها وصدام حسین ها وغیره دادند ، مصریان دیگر مصری نیستند اصالتی در وجودشان نیست آدمهای تازه ای هستند که مسلمانند مصری مسلمان !

ما ایرانی هستیم وایران و پا رس را نگاه خواهیم داشت  شما نمیتوانید نسل مارا نابود سازید .  ما به شمارهای آدم هایی که از دست داده ایم  بر گورهایشان بوسه خواهیم زد  سپس گورهای شمارا ویران خواهیم نمود .

شما نمیتوانید ما را زنده بگور کنید  زبان مارا نمیتوانید ببرید هرکجا یک ایرانی هست ایرانی بزرگ وجود دارد   وآنهاییکه میل دارند در زمره شما وزیر پرچم الهیات گام بردارند  همه تبدیل به یک  به گور  شده اند .
ما میرویم تا در آستانه نوینی گام برداریم  ما ازاین پس خدایی دیگر دار یم خدایی مهربان ، سازگا ر و پوشنده  خدایی که از بودنش اکراه ندارد  خدایی که میبخشد وزیاد ازحد هم میبخشد .
شما تا آخرین سکه هارا بردید وتا آخرین قطره های آب را خشک کردید ، اما بارانی دیگر خواهد بارید غیر از این سیل آبها ، سیلا بها شماررا باخود خواهد برد .

ما فرزندان رستم نوه های زال و زاده سیمرغ هستیم  و رستم به خداوند آموخت  که بی اندازه  در قدرت بودن ، کمال معر فت نیست ..
شما مشتی بیسواد ، بیشعور چند تخمه و مخلوطی از چند نطفه  بر سر زمین ما یورش آورده اید تا نسل مارا از میان بردارید آنهم بکمک اربابانتان وأن خود فروشانی که درهمه جای ارویا یک تریبون ویک تلویزیون دارند از خون ما تغذیه میکنند واز پولهای باد آورده شما باد در غب غب میاندازند ، آنها زباله هایی بیش نیستند که بسرعت برق انها را به درون  زباله دانی تاریخ خواهیم ریخت .

ما میاندیشیم ، پس وجود داریم و هستیم  تنها باید یک " تی پای " بزرگ بر باسن آن خفته گان بزنیم ،  که : هی برخیزید نسلتان رو به فنا میرود وروزی دیگر یک ایرانی  در دنیا باقی نخواهد ماند  به همت حضرت والای بی بی سکینه  و دوستانش که هنوز چشم به  بقیه سر زمین ما دارند  . 

برای شناختن ویافتن باید دوید ،  آن روز  فرا خواهد رسید که  فریاد  وخیزش کاوه در برار ضحاک  بلند میشود  آنگاه شما میتوانید شیهه بکشید  وفریاد بردارید والهه  خودرا بخواهید ما منصور حلاج  را داشتیم  که تا آخرین دقیقه فریاد انا الحق را از گلویش بیرون  فرستاد تا طناب دار حلقوم اورا پاره کر د  شما رسوایان عام ، دروغگویان فتنه گر که هنوز  واؤه آهنگ را نمیشناسید  معنا درگلویتان خشک میشود  شما برای راه رفتن احتیاج به عصای کوران دارید  وفانوسی تا جلوی پای خودرا بینید .

ومن ! سرودی هستم  که آهنگ ومعنا را در خود یکجا جمع کرده است ، آتشی هستم که در نیزار افتاده  هستی من از انسانیت و ترکیبی از معنا و آهنگ  وسرود میباشد .
و شما ای ایرانیان خفته  نشسته در کنار قصر  خور شید بیدار شوید  نسل کشی ما شروع شده است از دختر بچه های چها ر وپنج ساله تازنانیکه درزندانها بص.رت اسیر به دیوارها میخکوب شده اند ، بیدار شوید غیرت شما کجاست ؟  وشما ای بلبلان خوش الحان که نشسته اید و گذشته های شیرین وبی ثمر خودرا مزه مزه میکنید  بلند شوید آن باسن گنده را از روی صندلی بردارید ویکی شوید نه چند نفر در یکی  همه یگانه شوید نه بیگانه درهم . پایان 
به روز شده :
جمعه 12/10/2018 میلادی برابر با 20 مهرماه 1397 خورشیدی ......