دوشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۷

باد پائیزی

ثریا ایران  منش » لب پرچین « اسپانیا !
.............................................

شاعر نیم و شعر ندانم چیست 
من مرثیه گوی دل دیوانه خویشم ؟

نثری کوتاه برای خودم !

با د پا ییزی  وزید  وهمه چیز را باخود برد ،  درختان با حقارت  شاخه های خود را  بر زمین ساییدند و خم شدند.
همچنانکه مردان ما با حقارت کمر خم کردند وخم شدند .
 بام ها از جا  کنده شدند  وبناهای  نیمه ساخته و ساخته فرو ریختند .
 به همراه  آنها  بسیار ی چیز های دیگری نیز  از میان رفتند  که هیچکس آنهارا ندید 
مانند کودکان سر زمین ما ،  هیچکس  به بودن آنها پی نبرد ، 
 آشیانه  پرندگان  که درمیان شاخه ها لانه بسته بودند  ، نا پدید شد .
ما نند خیلی از آشیانه ها ی ما که تازه آنهارا در میان درختان ساخته بودیم 

همه چیز گم شد ونا پیدا 
 باد سرد پائیزی  نیمه شب وزید  وخواب وارا مش  همه را بهم زد  ، صبح زود خورشید  سر بر آورد  ،
وبر این منظره  ودشتهای پهناور   که از این غارتگری باد  نیمه شب خسته ونیمه جان  بودند ، مینگریست  .
 همه جا خاموش بود ، همه چیز آرام بود وجنازه ها با تابوتهایشان روی آب روان بودند.
پرندگان گم شده بودند .
و...اما  بودند کودکانی که  هنوز از باد خبر میگرفتند تا بادبادکهای خود را به هوا بفرستند  بی خبر از دل مادران ویا پدران ویا پرندگان بی آشیان .

شب گذشته فاخته منهم نیامد ، تا آوازش را سر دهد ، او نیز به همراه باد پاییزی لانه اش را از دست داد وخود گم شد ، پرواز کرد به آسمانهای دوردست .
ومن به دنبالش هنوز درخیال  پروازم .
بال پروازم شکسته ، او همچنان میرود ، میرود تا آسمانهای دوردست/ .پایان 
ثریا / اسپانیا / دوشنبه 15/10/ 2018 میلادی بابر با 23 مهر ماه 1397 خورشیدی