شنبه، مهر ۲۱، ۱۳۹۷

ای آدمها

ثریاایرانمشن » لب پرچین « اسپانیا !
.............................................
(ای آدمها که این صفحه را فیلتر مغناطیسی کرده اید باز هم مینویسم )!!!! 

شعری از:  " فریدون مشیری ، زنده یاد "  که به همت نازنینی از راه دور برایم فرستاده است .

موج  می آمد  چون کوه به ساحل میخورد 

از دل تیره امواج بلند 
که غریقی را در خویش فرو میبرد  ،
و غریوش را با مشت به فرو میکشت ، 
نعره ای خسته .وخونین بشریت را به کمک میطلبید 

" آه ، ای آدمها  
ای آدم ها 
و... ما شنیدیم  وبه یاری نشتابیدیم 
 به خیالی که قضا 
 به گمانی که قدر بر سر آن خسته  ، گذاری بکند 

" دستی از غیب برون آید و کاری بکند "!

هیچ یک ، حتی از جای نجنبیدیم 
 آستین  هارا بالا نزدیم 
دست آن غرقه  در امواج  بلا را  ، نگرفتیم 

موج ، می آمد  چون کوه به ساحل میریخت 
با غریوی 
که به خاموشی می پیوست 
 با غریقی که در آن ورطه  به کف ها ، 
به هوا ، چنگ میزد  ، می آویخت 


ما نمی دانستیم 
 این که در چنبرگرداب گرفتار شده است 
 این منم 
 این تویی 
 آن همسایه 
آن انسان 
 واین مائیم 
 ما !
همان جمع پراکنده  ، 
همان تنها  
آن تنهاییم
  همه نشستیم وتماشا کردیم 
آن صد ا، اما خاموش نشد 
" ای آدمها  
ای آدمها 
 آن صدا هر گز خاموش نشد و نخواهد شد 
آن صدا در همه جا ، دائم  در پرواز است !

تا به دنیا ،  دلی  از هول ستم می لرزد 
 خاطری آشفته است 
دیده ای گریان است 
هرکجا دست نیاز  بشری هست دراز 
 آن صدا در همه آفاق  طنین انداز است 

آه ، اگر با دل وجان  ، گوش دهیم 
 آه ، اگر وسوسه نان را بیک لحظه 
فراموش کنیم 
 " آی آدمها " را 
 در همه جا  می شنویم 

در پی آن همه خون  ، که براین خاک چکید 
 ننگمان باد این جان ! 
شرممان باد ، این نان 
ما نشستیم و تماشا کردیم 

 در شب تا رجهان  
در گذرگاهی  ، تا این حد ظلمانی و توفانی ، 
در دل این همه اشوب  وپر یشانی 
از پای فرو می افند 
 این که بردار نگو.نسار شده است 
 این که با مرگ در افتاده است 
 این هزاران و هزاران  که فرو افتادند  ، 
این منم 
این تویی 
آن همسایه  ، آن انسان  واین مائیم  
همه ما ! 
همان جمع پراکنده ، همان تنها ، 
آن تنها مائیم 

اینهمه موج بلا  درهمه جا  می بینیم 
| آی آدمها | را می شنویم 
نیک میدانیم 
دستی از غیب  نخواهد آمد 
هیچ یک حتی یکبار نمیگوئیم 
 با ستمکاری  ،  نادانی  ، اینگونه مدارا  ، نکنیم 
 آستین ها را  بالا بزنیم 
دست دردست هم از پهنه  آفاق  برانیمش 
مهربانی  را ، دانایی را بر بلندای جهان 
بنشانیمش
 آی آدمها ، موج می آید .......
...........
 شادروان فریدون مشیری  / با سپاس از آن مهربان و نازنین دوست داشتنیم .
.......
روز گذشته دخترم  گریه کنان تلفن کرد وگفت مادرجان ! تو میدانی بی سر زمینی یعنی چی ! اما دیگران  نمیدانند .
به روز شده درتاریخ 13 /10/2018 میلادی  ؟!ثریاایرانمنش / اسپانیا  » لب پرچین « .