ثریا / اسپانیا » لب پرچین « !
دلتنگیها !.......
آوخ که این شهرت ومال لعنتی چه فرومایگی دارد درتمام این ایام آنرا تحمل کردم ، چهل سال تمام ، خودرا قانع کرده بودم که اشتباه کرده ام دربرابر بدبختی ها ایستادگی کردم خودا قانع کرده بودم که عمر من بمویی بسته است وروحی که از من جدا میشود دلم برای فرو ریختن جوانی جوانها میسوخت که یک یک یا به تیر غیب گرفتار میشدند ویا درخارج بسرعت برق به مرز پیری میرسیدند .
و...... آن باز مانده گان که عده ای دل به گروی آنها بسته و دلخوش بودند که سر انجام وطن ازاد میشود وبر میگردند امروز دیدند که چهل سال این خانم ها وآقایان کارشان مشغول کردن ایرانیان خارج از کشور بوده است .
چه قر بانیها دادیم که ، نه برایاشان مهم نیست من کسی هستم که با بیرحمی وگستاخی حرف خودرا میزنم دیگر خسته ام از اینهمه خیانت و دورویی حال تنها یک یا دو بلند گو ودو بوق حمام است که همیشه وهرروز بصدا در میایند ، شرافت همه را به زیر پا برده اند عده ای برای خود یک جارچی ! هم دارند که برایشان مرتب بوق بزند ، دیگر برای ما لازم نیست درد دل کنیم ، نسلی فنا شد وماهم به دنبال نسلمان از بین رفتیم تنها نشخوار کردیم ، روح های دردناکی که به هم پیوستند و آنها بما گفتند به زودی ، هرچه زودتر سر زمینمان آزاد خواند شد !!! خودشان درپارتیهای شبانه مافیای بزرگ پرقدرت صاحبان کارخانه های شراب سازی وعطر ومدلینگن همه صاحب امتیاز بودند به هم امتیاز میدادند ، خوب به خراسان رفتند ، سپس به کربلا ویک حج عمره همه گناهانشان پاک شد حال قدیس شده اند .
آه چه بر سر ما آمد با اینهمه دروغ وخطا کاری .
حال خایه مالان ورمالان وخشت مالان دیواری را ساخته اند واین مجسمه مومیایی ا درونش جای داده واورا درردیف قدیسان گذاشته اند از این روزها باید مانند حضرت مریم باو نیز تعظیم کرد واورا پرستید .
چه کارهایی برای ما انجام داد ؟ کارهایی که درونش چیزی نمی ماسید رها میکردند ! وآنچهزرا که انجام دادند با دستور دیگران بود بچه هارا از کودکی شستشوی مغزی دادند شاعران توده را با خود همراه کرده پست های مهمی به آنها دادند بر ای فلان شاعر که درتختخوابش با کمر درد افتاده بود گل میفرستادند اما در حلبی اباد که من هرماه خود به آنجا میرفتم وبرای آنها غذا ولباس میبردم بچه ها خاک میخوردند زنهای جوان با مشتی بچه ویک شوهر بیکار درون یک گودال زندگی میکردند ، حلبی آباد صدا نداشت پایین شهر بود آنها با پایین شهری ها کاری نداشتند هرچه بود درکولوپهای های بزرگ بالای شهر بود مانند الان که یک جابجایی بزرگ صورت گرفته بچه های حلبی آباد در جای بزرگان نشسته اند وآنکه همیشه قربانی میشود طبقه متوسط است .
بلی گلهای فراوانی از راست وچپ به همراه تلگرامها و بوق زدن در نای بوقهای سر حمام زاد روز فرخنده را تهنیت میگویند !!!!شاید چیزکی بماسد وآنها هم در زمره حامیان حرم دربیایند ؟
ایشان درپناه وارث بزرگ بی خبر از دلهای خون شده مادران دا غ دیده وپسر ان جوان ودختران بر دار کشیده ویا زندانی در زیر دست وپاهای متجاوزین بیرحم تنها به پیامی بسنده میکنند ، سیگاری روشن میکنند و ودرفکر آرامگاه خویشند که باید حتی از مقبره ناپلئون وژوفین هم بزرگتر وبا شکوه تر باشد ، هرچه باشد شهربانوی خاردارند . و من خواب دیدم ، پایان
گر کا ر فلک به عدل سنجیده بدی
احوال فلک جمله پسندیده بدی
ور عدل بدی به کارها در گردون
کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی این فلک را ز میان
و زنو فلک دگر چنان ساختمی
کازاده به کام دل رسید ی آسان ......"عمر خیام نیشابوری "
پایان / همان روز یکشنبه ×22 مه ماه !