دوشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۹

فیس تایم !

ثریا ایرانمنش " لب پرچین"اسپانیا !
===================
هر صبح  -  چون  پرنده ای  بی بال وپر -
از زهرنیش خوابهای پریشان 
 بر میخیزم برای روشن کردن یک شمع 

 پیله ای وحشتناک بنام ( فیس تایم)  همهرا درخود پیجیده است واگر کسی بتواند خودرا به ماهواره ای برساند وروی آن خودنمایی کند برای بینندگان بیچاره حق الزحمه وجهی میخواهد تا بنشیند خود لوطی شود وعنتزی را بیاورد برای بازی کردن ونمایش دادن .

 این بیماری همه گیر شده  دنیا ی مجازی تنها به دنبال ( فالاورند )  شاید از طریق آن نمایشات مسخره بتوانند  در دنیای مجازی نیز یک بیزنیس راه بیاندازند درعین حال وظیفه دارند که مغزهارا بنوعی شستشو دهند هریک در دکان بزازی دیگری کار میکند  همه دکانها نیز دونبشند !

از پیله خودم بیرون آمدم وبا سرز مینم برای ابد خدا حافظی  کردم حال شدم دختر آواره دنیا ! بی هیچ امیدی  با دردهای نهفته  در انتهای قلبم .
هر  ظهر مانند یک رباط چیزی را به درون شکم میریزم  مهم نیست چی باشد تنها بتوانم  بروم   دلم برای طعم گس یک لیوان شر اب لک زده  دیگر نمیتوانیم مانند گذشته در جایی بنشینم وشرابی ارزان قیمت سفارش دهیم وبا سر درد بخانه بر گردیم  دیگر نمیتوانیم  مانند گذشته  تنها دریک  کافی شاپ بنشینیم ویک شیرینی با یک تکه کیک فریزری با یک لیوان قهوه مصنوعی نوش جان کنیم وبا آنرژی دروغین بخانه برگردیم .
 هلیکوپتر ها دراسمانها با دوربینهای بزرگشان مشغولند  کاغذی به زیر درب خانه ها میاندازنده آهای عفلهای باغچه ات بلند است آنرا ببر تا از حریق جلو گیری شود اما درعین حال بما میگویند که برادر بزرگ همه جا ترا نگاه میکند تا دست از پا خطا نکنی .
خطا کاران بزرگند  وشما خیلی کوچک !

روز گذشته درانتطار دیدن فرزندانم بودم ساعتها روی باللکن خنک نشستم مرغان ماهی خوار بر فراز دودکش ها نشسته درانتظار امواج دریا بودند تا از ابهای گل ابود ماهی بگیرند نمیدانم چرا مررا بیاد  آنهاییکه روی فیس تایمها نشسته اند  انداخت آنهم مبارزه جویان  عالی وجان سپار وقوی پنجه  !!!چهل سال است دارند مبارزه میکنند تا سر زمین را بفروشند به چین ویا روسیده حال دوقسمت شد نیمی  روسی ونیم چینی  من چکاره ام؟ هیچ ؟ آن چفاد  دوره گرد بنام وزیر خارجه که تنها برای پا اندازی کنار قلعه ساخته شده با ان دندانهای گرگ نماییش سر انجام سر زمین ما را  فروخت .

وآن مردک علیل وواخورده زیر عبا با مغز تهی وانبوه بیماری در کنار بدل خود  چرت میزند این بدل اوست که گاهی سخن  مپیراند ودیگران رابگرد خود جمع میکند در دوردستها مینشیند که کمتر کسی بتواندبه چهره واققعی ا و پی ببرد نگاه کردن باو برای زنان حرام وبرای مردان مکروه است !

احساس میکنم او همچو کرمی پیر  درون پیله ای کثیف  تنیده بی هیچ ابریشمی از خیال  چه بسا از هوش هم رفته باشد ..
دیگر شوقی ندارم تا از خیال آن برخیزم  . امید ؟ یا خیال ؟  هیچکدام برایم کارساز نیستند  بین شب وروز فرقی نمیگذارم  بس روزها از این چهارراههای بی فایده گذر کرده ام .

ما همه مرده ایم  ود رخون خود خوابیده ایم  کودکانمان به پیری رسیدند موهایشان سپید شد وما تنها یک سایه درکنارشان راه میرویم  کلام ما نیز قادر نیست رنج را ارزوی شانه های آنها بردارد .
دخترم فریاد میزند : 
مگ دراین دنیا قانونی نیست ؟ حقوق بشری نیست ؟ تا جلوی اینهمه جنایاترا بگیرد چگونه بر پیکر دختری شلاق میزنند؟  چیزی ندارم درجوابش بگویم قانون حقوق بشر تنها زمانی کار کرد که میل داشتند  سر زمین مارابه نابودی بکشند وموفق هم شدند دیگر بشری نیست تا حقوقی داشته باشد میان حیوانات داریم زندگی میکنم وگاهی از ترس  مانند یک مییون چالاک به بالای درختی میپریم تا دست شکارچی بما نرسد بالای درخت هم باز از دست مارهای زهر آگین درامان نیستیم !

دیگر هیچگاه من نخواهم توانست چکمه هایمرا بپوشم وبه میان برفها بدوم وقهقه خنده دیگرانرا بشنوم .یا در بالای کوه توچال عدسی وچای نعنا بخورم ! 

امروز در میان وحوش ودر دنیای وحشی بسر میبرم در ابی کثیف  از خاطرات تلخ غوطه میخورم  واز درون سینه ام فریادی میکشم که هیچکس صدایش را نمیشنود  واز هیچ امیدی به شوق نمی ایم .
اینجا تنها دوراه دارم سوی زندگی ومرگ   یکی تنگ ودیگری  تاریک وبد نام  . پایان 
ثریا ایرانمنش / ششم ژولای 2020 میلادی / اسپانیا !

یکشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۹

مرگ مرغابی

دلنوشته / یکشنبه -5/07/ 2020 میلادی .
---------------------------------
جوان بود وا زاهالی امروز بود  اما روحش  . رفتارش . کردارش دیروزی بود لباس او رفتار او همه متعلق به گذشته بود.
مانند یک شب روشن بر من سایه افکند  وپر سیاوشان  بر افشانده  درفضا  مانند قطرات  باران پراکنده بود .
ا زدیر باز اور ا میشناختم خیلی دیر تر از آنکه بتوان تصورش را کرد او اشنا بود چهره اش رفتارش گفتارش / مانند عطر اقاقیا بر همه جا عطر میافشاند کسی را یارای بوییدن این عطر نبود  عده ای رو  برمیگرداندند پر قوی بود  وپر تیز وتند .

امروز چراغها خاموشند  وساق عریان سیمن بران دیگر اورا به وجد نمیاورد  دیگر  هیچ حوری برهنه ای برای او خدایی نمیکند . من در دور دستها  طرح قامت اورا  درهوای اطاقم  میریختم  آخر خیلی با من اشنا بود  اشناتر ازهمه اشنایان وناشناسان .

پشت پرده های ضخیم اطاقم اورا میدیدم پرده را بسوی میافکندم  تا پیکر اوا ببینم محو میشد  با پنجه های وحشی خود همه جارا پنجه میزدم  ...او نبود تنها خیال او بود .

گاهی از حرارتی که در پیکر م میپیجید اورا درکنارم احسا س میکردم  او درمیان بازوانم  بود  ومن در فروغ خنده های او  اشک میریختم  زندگی کمان  شادی وغمرا با هم درمیامیخت .

امروز دیگر نه آتشی  است ونه خیالی  ونه داغی  ونه سوزشی  فریاد من دردلم  خاک میشود  دیگر حتی زمان برای گریستن هم ندارم  تنها گاه اشکی پنهانی با یک اشاره بمن میگوید " 
فراموشش کن  او مرده  . دیگر نیست /

اما میدانم که مردگان روزی دوباره زنده خواهند شد  آنروز دیگر پیری رسیده  ودرختان خمیده اند  ومرغان شب بیاد عمر رفته  غمنامه میخوانند .

امروز ابادی از این جهان رخت بربسته  ویرانه ها نیز به ماتم نشسته اند -  ومن ؟ 
بر آن بهار زنده میگریم  اما کسی به گریه های من اهمتی نمیدهد  جز بوته تیز خود روی باغچه  وگلهای بی نشاط  وتک دانه  های  بی معنی که ازدرختان  بی حاصل بر زمین ریخته اند .

امروز دیگر سبوی عشق من شکسته  و دیگر زمان خنده ومستی  نیز گذشته  وشادی  از دل من پر کشیده است  اندوه خودرا با قسمت دیگر دلم تقسیم میکنم .

اندوهی که باز بسوی لانه خویش بر  گشته است .
بگذار که چون ابر بهاران بگریم بر سوگ دل  
بگذار تا غبار غم را درهوا  پراکنده سازم 
 بگذار چون شبنمی  از یک گل نو جوان فرو ریزم 
بگذار خورشید را به حسرت نیز وا بدارم .
پایان 
 ثریا ایرانمش / 05 /-7/2020 میلادی. اسپانیا .

شنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۹

چین وچینی

دردنامه روز شنبه 04 ژولای 2020 . اسپانیا .
-------------------------------------------
شادروان نادر نادرپور 
 درردیباچه دومین یاسومین کتاب  اشعار خود نوشت :
از همه سراغ گرفتم  وهمه نشانی دادند ! در آخر ---- کوچه آخر  انتهای بن بست و.......
اورفت وبه انتها که رسید برگشت همه شاعران توده بودند و درافیون توده ها غرق راهی فرانسه شد  شعر را کنار گذاشت مدتی در سوربون تدریس کرد بخاطر مادر دوباره به وطن برگشت اما دیگر خبری نبود همه آنچنان شیفته وواله دوران جدیدبودند که کسی نه اورا دید وونه شناخت.

اگر امروز زنده بود واین وضعیت را میدید ومیدانست که شاعران ونویسندگان احزاب کمونیست "ایران کهنسال"   اورا به ثمن بخش یا مفتی به چین واگذار کرده اند جه بسا دوباره سکته میکرد .

امروز فیلمی دیدم   در خلیج فارس تیرا اندازی چینی هارا به ماهیگران ایرانی تا  مغز استخوانم  فریاد کشیدم لعنت برتو ای جواد منفور ودزد ومادر به خطا ای حرامزاده  وفورا قیچی را برداشتم هر چه لباس که از بوتیکها خریده ونوشته بود ساخت چین همه را قیچی کردم وراحت شدم  به بچه ها گفتم حق ندارید وارد هیج مغازه چینی شوید واشغالهای آنهارا بخرید  با اسپانیا نیز همین کاررا کرده اند /
 ازهر ده مغازه درخیابانها نه  تای آن چینی است وگویی ارث پدرشان است . 

 این اژدهای زرد خواب  بلعیدن دنیارا میبیند وما؟ اهه  ! هنوز داریم تاریخ را ورق میزنیم از یزدگر د سوم میگوییم از روایتهای پیامبران دروغین درکتاب آسمانی حرف میزنیم وغسل نجاست  وهیز بجا میاوریم وزنان دیگر نباید نوار بهداشتی مصرف کنند حتما مادر بزرگ وزات بهداشت نوار بهتری از چین برایشان آورده است ازهمان نوع نواری که حضرت بی بی فاطمه مصرف میکرده است .

همکلاسی داشتم که سری بمن زد وسچس به المان وفرانسه وچین میرفت  همه خانواده او اهل بخیه بودن یعنی کمو نیست چپی صنف خیاط صنف بقال صنف فاحشه خانه های شهر به اینجا  امد دیدخبری نیست   رفت ودیگر نشانی از او ندارم به چین سفر کرده بود حسابی پذیرایی شده بود برادران چینی خوب خدمت اورا کرده بودند دیداینجا  آه نیست که باناله سودا کند رفت نمیدانم درازای این خدمتگذاری چه بهایی دریافت کرد  خودرا فروخت  به حزب با داشتن تصدیق کلای نهم منشی یک دانشگاه شده بود !!!

آه جه خوب شد ناد رپور نازنین از این جهان رفتی درغیر اینصورت الان مانند من اشکهایت روی دکمه های تابلت میریخت ونمیدانستی دست به کجا بیاویزی واز چه کسی کمک  بگیری که اهای سر زمینم بر باد رفت !

حال با مشتی  نخ وپشم وآشغال قیچی شده روی زمین  نشسته ام تا سر فرصت آنهارا درون سطل زباله بریزم مهم نیست عریان راه میروم  هوا گرم است  تنها لباسهای زمستانیم  ساخت چین نیستند !
کفش هایمرا به یک کفاشی  ا زطریق ان لاین سفارش دادم  بقیه را که میدانستم کار ودوخت چین است بیرون خواهم ریختت وهمه کیفهای دستی ام را  اوف بالا آوردم ......
اگر سر شت هر کس سرنوشت  او باشد سرنوشت من دردکشیدن برای سر زمینم میباشد کمکی ندارم بچه ها خیلی کوچک بودند که آنها را به غربت کشاندم چیزی یادشان نیست تنها میدانند که ننه داشتند بیبی سیتر داشتند شف داشتند راننده داشتند خیاط مخصوص داشتند وحالا باید لباس چینی بپوشند وغدای چینی بخورند ! /

مهم نیست نمی ارزید  همه آنچه که بنظر انها مهم بود برای من  تنها یک بازی بود من خودم نبودم درمیان آنها  مبایست خودم را میافتم  و....یافتم .یک ایرانی  که برای وطنش در غربت ودر  پنهانی اشک میریزد .
پایان 
 ثریا / شنبه  چهارم ژولای 2020 روز ازادی امریکا !!!!!!!
  

جمعه، تیر ۱۳، ۱۳۹۹

کشتار تاریخ

ثریا ایرانمنش " لب پرجین " اسپانیا 
-----------------------------------
دل عاشق  به پیغامی بسازد 
بیاد  نامه یا نامی بسازد 

مرا کیفیت چشم  تو کافیست 
 ریاضت کش  به بادامی بسازد....." طالب آملی "
---------
تاریخ همین تصاویر است  ! تاریخ همین روزهاست ودیروزی دیگر وجود نخواهد داشت تاریخ نابود میشود وفرزندان ونواده های ما از دیروز خود بیخبر خواهند ماند  آنها نخواهند دانست قوم مغول چه کسانی بودندوحمله وشورش اعراب بدوی  یعنی چه  وسر زمین کجاست ونام سر زمین  یعنی چی آنها در بازی های کامپیوتری خود غرق و  دنیای آنها همانجا شروع وتمام خواهدشد .

بانوی معروف واز رده رنگین پوستان  باداشتن ثروتی هنگفت  امتیاز فیلم (برباد رفته )را خرید  ومیل داردآنرا نابود  سازد ونمایش آن درهمه جا ممنوع است ! واما خانم باربارا استرایسند دختر آن جناب فلوید قهرمان پوشالی بازی گر فیلمهای پورنو را سهامدار شر کت بزرگ والت دیسنی کرد وبرایش یک  کمک هزینه تحصیلی تا آخر عمر باو جایزه داد !!! ایکاش منهم به وضع شنیعی میمردم تا این کمک هزینه تحصیلی به پسرم میرسید تا تحصیلات خودرا در کمپانی  ! ام آی تی ! ادامه میدا د تا پای  امتحان رفت  بی پولی جلوی مارا گرفت !!! فرق ملتها این است در سرزمین من درمیان آن قوم نازنین پوشالی گرسنگان کنار کوچه از بیماری وفقر وگرسنگی میمیرند ودختر فلان مولای ده  سوار بر اتومبیل آخرین سیستم خود از کنارش میگذرد بی آنکه بداند  ویا بخواهد بداند که این خرمراد از شیره جان   آن افتاده بر خاک زیر پای اوست .

در زیر این طاق نیلی اسمان که کم کم میرود تا زرد وغبار آلوده شود ونفس هارا در سینه حبس کره است  ما هنوز در  دشتها قدیم خود پراکنده ایم  واز دریچه اطاق کوچکمان باغ سر سبز ودشتهای خرم آن زمانرا میبینیم  که امروز تبدیل به جاده شده اند جاده ای باز با  خودروهای مخصوص حمل ونقل جنازها ویا سایرمواد !
 پل زدن میان امروز ودیروز کار هر صبح وشام ماست  وبیاد آن معلم پیز هندسه بر روی صفحه سفید برای خود مثلث ومربع میکشیم  واز نقطه به نقطه ای دیگر میرویم با یک خط صاف بین دو نقطه !
امروز اما راها کوتاهتر شده اند  بین اطاق خوابمان وتوالت واطاق نشیمن  وهمه چیرا دراطاقمان چیده ایم مانند یک انبار بزرگ وخود روی آن تمرگیده ایم  داریم علم مصرف میکنیم وتجربه ها را  خرج میکنیم  ودیگر ازان خط مستقیم بین دو نقطه خبری نیست  خطوط زاویه دارند ودر هر زاویه چشمی نا مریی پنهان است  دیکر نقطه ولادت  تو گم شده  باید به یک خط منکسر  بسازی  آنرا ترسیم کنی تا به اخر برسی .
تاریخ را اازما گرفتند دنیارا وارونه کردند  وما باز ماندگان تاریخ در زیر الوارهای ویران شده هنوز نفس نفس میزینم بلکه آنهارا کنار زده از نو خانه ای بسازیم وفرزندانمانرا درآن خانه جای بدهیم نامش خانه پدریست .

هنوز آن جویبار کنار دهکده زادگاه من در روحم جریان دارد  وهنوز  آن کوچه های خاکی  زیر نور کمرنگ لامپ های زرد  که نم بارانرا میچشیدند  در لابلای درختان سر بفلک کشییده  وانبوه  ماسه ها وخاکها  مرا دربر گرفته اند چه خندان وچالاک میدویدم   ونسیم باد بهاری  !... اوف پر به  بیراهه رفتم نسیم باد وحشتناک کولر  یا پنکه برقی مرابخود میاورد  برخیز ! دیراست ! برای اندیشیدن هم دیر است حهان درحال مرگ است ودارد جان میکند سیل مواد وشراب وسکس روان است  تو ؟  ....  هنوز به دنبال سرابی ؟ .

آن روز که آن  نماد  فروهر من افتاد وشکست دانستم که همه چیز خواهد شکست حتی رابطه ها نیز تاریک خواهند بود .
اگر مرد است دوران   بار دیگر 
 بدین  نا پختگی خامی بسازد 
ندارم ظرف می   - دل را بگویید
 سفالی بشکند - جامی بسازد 
پایان 
ثریا ایرانمش /03 ژولای 2020میلادی - 

پنجشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۹

سخنی جدا گانه

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !
-------------------------------
با درود بر شما حوانندگان خوب خودم  ! نه دزدان !


هر چه فکر کردم  بندی   از اشعاری را دراینجا بیاورم دیدم بیفایده است ودل نمیکشد چرا که دل شکسته وغم ویرانم ساخته  درعزای وطن از  دست رفته باید سیاه پوش شوم/

بلی خواهران وبرادران  عزیز ونازنین دیگر نیمتوان این کلام را بر زبان آورد  حتی این خط هم کم کم بمدد انقلاب دوم وسوم چینی از میان خواهد رفت وهمین چند کلمه درحلقوم ما گیر کرده مارا خفه خودهد ساخت .
 این آتش بازی ها یا انفجارها طبیعی نیستند دستی یا دستانی درکارند تا بیشتر مردم سر زمین ایران ومرز وبوم مارا بکشند مردان  فرهیخته وزنان دانارا یا فراری داده یا درزندانها زیر شکنجه ویا بر سر دار کنند چرا که باید جا برای تشر یف فرمایی قاان بزرگ آق قولی خان چینی باز باشد که با کپ کپه ودم دمده خواهد آمد  ما مستعمره شدیم راحت با کمک ممد  جججججواد ضخیم وسایرین دهان رهبر را بستند 
 عصایش را به دستش دادند وگفتند درحرم بنشین وبر دهان دیگران پوزه بند بستند تا راحت کارشانرا ابکنند حال عده ای یا با مرض کورنا از دنیا میروند ویا بیماری خوکئ جدید را که چین ساخته وآماده در استین دارد .
بلی ! به همین راحتی ما سر زمین خودرا تقدیم چینی های چشم بادامی کردیم اول از آنها ملا وآخوند ساختیم برای آدمهای درون طویله دین مبین اسلام وشیعه اثنی اعشار ی  وبعد  سربازانرا وارد خواهند کرد وسپس دیگر ایرانی  میشود برده به همانگونه که درخلیج فارش ماهیگرانررا کشتند ودرروی زمین انفجار بیماراستانرا درست کردند وتنها نخبه گان پزشکان وپر ستان کسته شدند از بیماران تنها دو نفر  سراسیمه به ان دنیا رفتند .

داشتم زبان فرانسه را یاد میگرفتم حال باید چینی یاد بگیرم  در آتیه فیس بوک  چینی وواس آپ چینی 
غذایمان سوپ مار / خورش سوک وعقرب و سگ پلو با زعفران رنگ شده خواهد بود !

چهل سال کارا این ارذل واوباش  مردم راسر گرم نگاه داشتند بیحالشان کردند معتاد کردند دیگر رمقی درجان مردان باقی نماند حال ایران عشرتکه مردان عراقی شده نظیر تایلند وسپس  اژدهای زرد حمله خواهد کرد وحال شما  گوش بفرمان حضرت آیت الله بی بی سی بنشینید برای اقای  ابی کف بزنید واواز داریوش را بشنوید وبگریید . آقای تاریخ نگار شیره ای هنوز دفتر ودستکش براه است وتاریخ را ورق زده و میخواند و شهرام شارلاتان دارد افسانه میگوید تا سرش گرم شده وسرطانش را فراموش کند !
پادوهایش مرتب  صحنه را  پر میکنند  واورا به عرعش الهی میرسانند کارش خوب بود بسیار هم خوب بود .
از ما گذشت . امروز نگدهی به  پرچم ایران که بر بالای سرم درون قابی نشسته ائداختم وگفتم :
تا روزی من زنده ام تو اینجا هستی روزیکه بمیرم تنهاترا باخود خواهم برد کسی ترا دراهتزاز نخواهد دید  عکسی از مریم مقدس روی میزم که دوستی بمن هدیه داده است  گذاشته ام بجای عکس مادرم !هر صبح با او بگفتگویم امروز زانو زدم وگفتم مادر  مقدس سر زمین مرا نجات بده تاروزیکه من زنده هستم ازادی آن سر زمینرا ببینم تا بردگی مردمانم راهر چند مردمان ما به بردگی عادت کرده اند چنانکه هزارو چهار صد سال همین دین احمقانه  بی بنیاد وکثیف را  ستایش میکنند ودروغهایش را باور دارند . 
امروز شکل وشمایل مردان وزنان وگفتارشان عوض شده است دیگر من آنهارا نمیشناسم اـن ظرافت زنانه وزیبایی اصیل ایرانی تنها درمیان زنان ایلیاتی هنوز بر جای مانده ومردانی که ابر مرد بودند گم شدن دمردانمان امروزهمه عقیمند   .
شب گذشته پسرم گفت خط فارسی این دستگاهرا عوض کن وخط بهتری بگذار باید برایش  بنویسم که باید چینی بگذارم جون تمام کیبورها همه خط هارا دارند غیر از خط فارسی  در کامپیوتر دیگر من  کییبوردی مخلوط ار خطوط هندی وافغانی در میانش باید چند کلمه را صد بار پاک کنم تا یک کلمه فارسی به دست بیاورم کیبودرهای زبان فارسی در اختیار دستگاهی است که آنها را برای قیمیت سرسام اوری میفروشند  .
نه باید کیبورد چینی را بگذارم وخط چینی وزبان چینی را ازفروشگاه چینی نزدیک خانه فرا بگیرم وبعد هم زیرنظر یک قانون محکم نمیتوانم هر چه دلم میخواهند بنویسم از اشعار فارسی هم باید حذر کنم مگر اشعار توده ها باشد !!!!
آه که شب گذشته چقدر گریستم .
بانویی که حکم ریاست شرکتی را دارد که دخترم درآنجا کار میکند روز گذشته یک بسته بزرگ شکلات برایم فرستاده بود با یک یادداشت به دخترم گفته بود مبادا آنهارا درراه بخوری !!!! عکسی با شکلاتها گرفتم وبرایش فرستادم گاهی برایم دعایی هم میفرستد  باید باو بگویم دعایی هم برای سر زمینم بفرست تا قبل از اینکه مدفون شود. .........اینبود غمنامنه امروز 

شما راحت باشید هر دولتی وهرملیتی ایرانرا دربغل بگیرد برای شما فرقی نمیکند در قایقهای بزرگ خود نشسته روی اقیانوسها  سفر میکنید زمینرا دیگر نمیخواهید درون شیشه ها گل میکارید ودرون ظروف پلاستیک ساخت چین سبزیکاری میکنید ولباسهایتان همه دوخت وساخت چین با مارک عالی فلان  مزن معروف است نگران نباشید شما درامانید تا زمانیکه پولهایتانرا باد نبرده است .پایان 
ثریا ایرانمش / 2 ژون 2020 مییلادی ! اسپانیا !

چهارشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۹۹

این یک ترانه نیست

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
--------------------------------
اغلب دراندیشه ام  ونمیدانم درکدام اندیشه !
سرنوشت این نوشتارها به کجا میرسد ؟ وچه کسی یا کسانی انهارا میخوانند ؟ درحال حاضر از دسترس عموم  خارج است ودر یک منبع گرد آوری شده است /
عضو هیچ منبعی وهیچ حزبی وهیچ گرد هم ایی نیستم مانند آن دوست از دست رفته که تنها حامی او مدیر سایت او بود کتابهایش را باخرج خودش به چاپ رسانید وهمهرا اباو پس دادند ودرقفسه خانه اش ماند وبه صورت پی دی اف مجانی دردسترس عموم قرارداد دوستانش اوا فراموش کردند در گمنانی جان سپرد .
امرو ز نمیدانم ایم نوشته ها دردست چه کسی است وایا بنام خود از انها بهره برداری میکند وسایتش را پر مینماید نام من از ویکی پدیا و گوگل پاک شده است بجای من کس دیگری گذاشته شده وجه بهتر که ناشنانس بمانم از هیاهو وهوچی گری ها بیزارم .

شاید بهترباشد به فردای نیامده بیاندیشم  باشد بجای زندگی کردن دررویاها 
شب گذشته مرگ را بخواب دیدم داشت درو میکرد  وامروز دیدیم در سر زمین من بیمارستانهارا با بیماران آتش میزنند  نگاهداری این بیماران به صرفه ان غولان اقتصاد نیست  اصولا عده ای باید جا خالی کنند تا برای تازه رسیده ها جا باشد دیگر نمیتوان نانهارا با مواد باد کنند بدون آرد !! عرضه کرد  خوب کیک میخوریم ! 

آهای دوستان شتاب کنید وانچه را که آن مردان بنام ( توده وحمایت از زحمتکشان وبیچارگان ) مینامیدند به انها بسپارید عجله دارند تا سوراخی  امن را بیابند  همه نوکر یکنفر خواهند شد ودستورات اورا اجرا میکنند مو بمو دیگر نامی از انسان وانسانیت  درمیان نخواهد بود عده ای جوان که کار گر باشند وبچه های کوچک که هوسهایشانرا بخوابانند و دیگران زیادیند  دیگر نامی از گرد همایی فامیل وبزرگ فامیل وننه بزرگ وبابا بزرگ نخواهدبود  گورهای دسته جمعی  نیز صاف میشوند  وبر فراز آنها ساختمانها وکارخانه ها بنا خواهدشد .
همین روزها کمبود مواد غذایی را به چشم میبینم  وآفتاب داغی که تنها  مغز  استخوانرا برشته میکند از ما بهتران در پناهگاهایشان  پنهانند کار گران کوچک ما برای یک لقمه نان تنها یک لقمه نان با پوزه بند باید جاده هارا بپیمایند .
دکتر ها با تلفن ترا معاینه میکنند ودارو میفرستند وتو با شک وتردید آن دارو را به حلق خود میاندازی .
این هیاهوی  دیوانه وار تا کی ادامه خواهد داشت ؟  وتا کی اینهمه غرش  وفریاد بنام " وطن" وطنی درکار نیست همه جهان وطنیم ..

تنها زبان شما مردان  وزنان پیر وباز نشسته وفسیل ویا جوانانی که فورا پیر شدند مانند پیر  زنان  غرغرو مرتب صفحاترا پر میکنند  سرمان گرم است  خورشید وماه و اسمان  گم شده اند خورشید دشمن ما شد واسمان نیز دشمنی دیگر  با ترس  وخوف به ان مینگریم .

فدا کاری وجان دادن درراه وطن تنها یک سرود ملی ومذهبی است یکی برا ی ایمانش نوحه میخواند ودیگی برای وطن نداشته در رویا اینهمه فریاد برای جمع آوری سکه های طلاست ودلار های درشت .

آه ......که شما چقدر نابینایید  چیزی را نمیبیند  عوامفریبی دیگر از حد گذشته است  تنها فریب خوردگان کور ونابینا به پای منبر شما مینشیند  شما لاف وگراف میزنید  با هیاهو آنهارا وادار به سکوت میکنید  من درمیان آنها نیستم .
تها برایت یک تخته پاره بیادگار مانده  که ترا کشان کشان بسوی یک ساحل نا امن میکشاندوتودر کشا کش امواج دست وپا میزنی تا غرق نشوی . خوب بگونه ای دیگر ترا خواهند کشت . با سرنگ حاوی سم بنام واکسن !!.پایان 
ثریا ایرانمنش . اول جولای 2020 میلادی . اسپانیا .