دردنامه روز شنبه 04 ژولای 2020 . اسپانیا .
-------------------------------------------
شادروان نادر نادرپور
درردیباچه دومین یاسومین کتاب اشعار خود نوشت :
از همه سراغ گرفتم وهمه نشانی دادند ! در آخر ---- کوچه آخر انتهای بن بست و.......
اورفت وبه انتها که رسید برگشت همه شاعران توده بودند و درافیون توده ها غرق راهی فرانسه شد شعر را کنار گذاشت مدتی در سوربون تدریس کرد بخاطر مادر دوباره به وطن برگشت اما دیگر خبری نبود همه آنچنان شیفته وواله دوران جدیدبودند که کسی نه اورا دید وونه شناخت.
اگر امروز زنده بود واین وضعیت را میدید ومیدانست که شاعران ونویسندگان احزاب کمونیست "ایران کهنسال" اورا به ثمن بخش یا مفتی به چین واگذار کرده اند جه بسا دوباره سکته میکرد .
امروز فیلمی دیدم در خلیج فارس تیرا اندازی چینی هارا به ماهیگران ایرانی تا مغز استخوانم فریاد کشیدم لعنت برتو ای جواد منفور ودزد ومادر به خطا ای حرامزاده وفورا قیچی را برداشتم هر چه لباس که از بوتیکها خریده ونوشته بود ساخت چین همه را قیچی کردم وراحت شدم به بچه ها گفتم حق ندارید وارد هیج مغازه چینی شوید واشغالهای آنهارا بخرید با اسپانیا نیز همین کاررا کرده اند /
ازهر ده مغازه درخیابانها نه تای آن چینی است وگویی ارث پدرشان است .
این اژدهای زرد خواب بلعیدن دنیارا میبیند وما؟ اهه ! هنوز داریم تاریخ را ورق میزنیم از یزدگر د سوم میگوییم از روایتهای پیامبران دروغین درکتاب آسمانی حرف میزنیم وغسل نجاست وهیز بجا میاوریم وزنان دیگر نباید نوار بهداشتی مصرف کنند حتما مادر بزرگ وزات بهداشت نوار بهتری از چین برایشان آورده است ازهمان نوع نواری که حضرت بی بی فاطمه مصرف میکرده است .
همکلاسی داشتم که سری بمن زد وسچس به المان وفرانسه وچین میرفت همه خانواده او اهل بخیه بودن یعنی کمو نیست چپی صنف خیاط صنف بقال صنف فاحشه خانه های شهر به اینجا امد دیدخبری نیست رفت ودیگر نشانی از او ندارم به چین سفر کرده بود حسابی پذیرایی شده بود برادران چینی خوب خدمت اورا کرده بودند دیداینجا آه نیست که باناله سودا کند رفت نمیدانم درازای این خدمتگذاری چه بهایی دریافت کرد خودرا فروخت به حزب با داشتن تصدیق کلای نهم منشی یک دانشگاه شده بود !!!
آه جه خوب شد ناد رپور نازنین از این جهان رفتی درغیر اینصورت الان مانند من اشکهایت روی دکمه های تابلت میریخت ونمیدانستی دست به کجا بیاویزی واز چه کسی کمک بگیری که اهای سر زمینم بر باد رفت !
حال با مشتی نخ وپشم وآشغال قیچی شده روی زمین نشسته ام تا سر فرصت آنهارا درون سطل زباله بریزم مهم نیست عریان راه میروم هوا گرم است تنها لباسهای زمستانیم ساخت چین نیستند !
کفش هایمرا به یک کفاشی ا زطریق ان لاین سفارش دادم بقیه را که میدانستم کار ودوخت چین است بیرون خواهم ریختت وهمه کیفهای دستی ام را اوف بالا آوردم ......
اگر سر شت هر کس سرنوشت او باشد سرنوشت من دردکشیدن برای سر زمینم میباشد کمکی ندارم بچه ها خیلی کوچک بودند که آنها را به غربت کشاندم چیزی یادشان نیست تنها میدانند که ننه داشتند بیبی سیتر داشتند شف داشتند راننده داشتند خیاط مخصوص داشتند وحالا باید لباس چینی بپوشند وغدای چینی بخورند ! /
مهم نیست نمی ارزید همه آنچه که بنظر انها مهم بود برای من تنها یک بازی بود من خودم نبودم درمیان آنها مبایست خودم را میافتم و....یافتم .یک ایرانی که برای وطنش در غربت ودر پنهانی اشک میریزد .
پایان
ثریا / شنبه چهارم ژولای 2020 روز ازادی امریکا !!!!!!!