دلنوشته / یکشنبه -5/07/ 2020 میلادی .
---------------------------------
جوان بود وا زاهالی امروز بود اما روحش . رفتارش . کردارش دیروزی بود لباس او رفتار او همه متعلق به گذشته بود.
مانند یک شب روشن بر من سایه افکند وپر سیاوشان بر افشانده درفضا مانند قطرات باران پراکنده بود .
ا زدیر باز اور ا میشناختم خیلی دیر تر از آنکه بتوان تصورش را کرد او اشنا بود چهره اش رفتارش گفتارش / مانند عطر اقاقیا بر همه جا عطر میافشاند کسی را یارای بوییدن این عطر نبود عده ای رو برمیگرداندند پر قوی بود وپر تیز وتند .
امروز چراغها خاموشند وساق عریان سیمن بران دیگر اورا به وجد نمیاورد دیگر هیچ حوری برهنه ای برای او خدایی نمیکند . من در دور دستها طرح قامت اورا درهوای اطاقم میریختم آخر خیلی با من اشنا بود اشناتر ازهمه اشنایان وناشناسان .
پشت پرده های ضخیم اطاقم اورا میدیدم پرده را بسوی میافکندم تا پیکر اوا ببینم محو میشد با پنجه های وحشی خود همه جارا پنجه میزدم ...او نبود تنها خیال او بود .
گاهی از حرارتی که در پیکر م میپیجید اورا درکنارم احسا س میکردم او درمیان بازوانم بود ومن در فروغ خنده های او اشک میریختم زندگی کمان شادی وغمرا با هم درمیامیخت .
امروز دیگر نه آتشی است ونه خیالی ونه داغی ونه سوزشی فریاد من دردلم خاک میشود دیگر حتی زمان برای گریستن هم ندارم تنها گاه اشکی پنهانی با یک اشاره بمن میگوید "
فراموشش کن او مرده . دیگر نیست /
اما میدانم که مردگان روزی دوباره زنده خواهند شد آنروز دیگر پیری رسیده ودرختان خمیده اند ومرغان شب بیاد عمر رفته غمنامه میخوانند .
امروز ابادی از این جهان رخت بربسته ویرانه ها نیز به ماتم نشسته اند - ومن ؟
بر آن بهار زنده میگریم اما کسی به گریه های من اهمتی نمیدهد جز بوته تیز خود روی باغچه وگلهای بی نشاط وتک دانه های بی معنی که ازدرختان بی حاصل بر زمین ریخته اند .
امروز دیگر سبوی عشق من شکسته و دیگر زمان خنده ومستی نیز گذشته وشادی از دل من پر کشیده است اندوه خودرا با قسمت دیگر دلم تقسیم میکنم .
اندوهی که باز بسوی لانه خویش بر گشته است .
بگذار که چون ابر بهاران بگریم بر سوگ دل
بگذار تا غبار غم را درهوا پراکنده سازم
بگذار چون شبنمی از یک گل نو جوان فرو ریزم
بگذار خورشید را به حسرت نیز وا بدارم .
پایان
ثریا ایرانمش / 05 /-7/2020 میلادی. اسپانیا .