ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
--------------------------------
اغلب دراندیشه ام ونمیدانم درکدام اندیشه !
سرنوشت این نوشتارها به کجا میرسد ؟ وچه کسی یا کسانی انهارا میخوانند ؟ درحال حاضر از دسترس عموم خارج است ودر یک منبع گرد آوری شده است /
عضو هیچ منبعی وهیچ حزبی وهیچ گرد هم ایی نیستم مانند آن دوست از دست رفته که تنها حامی او مدیر سایت او بود کتابهایش را باخرج خودش به چاپ رسانید وهمهرا اباو پس دادند ودرقفسه خانه اش ماند وبه صورت پی دی اف مجانی دردسترس عموم قرارداد دوستانش اوا فراموش کردند در گمنانی جان سپرد .
امرو ز نمیدانم ایم نوشته ها دردست چه کسی است وایا بنام خود از انها بهره برداری میکند وسایتش را پر مینماید نام من از ویکی پدیا و گوگل پاک شده است بجای من کس دیگری گذاشته شده وجه بهتر که ناشنانس بمانم از هیاهو وهوچی گری ها بیزارم .
شاید بهترباشد به فردای نیامده بیاندیشم باشد بجای زندگی کردن دررویاها
شب گذشته مرگ را بخواب دیدم داشت درو میکرد وامروز دیدیم در سر زمین من بیمارستانهارا با بیماران آتش میزنند نگاهداری این بیماران به صرفه ان غولان اقتصاد نیست اصولا عده ای باید جا خالی کنند تا برای تازه رسیده ها جا باشد دیگر نمیتوان نانهارا با مواد باد کنند بدون آرد !! عرضه کرد خوب کیک میخوریم !
آهای دوستان شتاب کنید وانچه را که آن مردان بنام ( توده وحمایت از زحمتکشان وبیچارگان ) مینامیدند به انها بسپارید عجله دارند تا سوراخی امن را بیابند همه نوکر یکنفر خواهند شد ودستورات اورا اجرا میکنند مو بمو دیگر نامی از انسان وانسانیت درمیان نخواهد بود عده ای جوان که کار گر باشند وبچه های کوچک که هوسهایشانرا بخوابانند و دیگران زیادیند دیگر نامی از گرد همایی فامیل وبزرگ فامیل وننه بزرگ وبابا بزرگ نخواهدبود گورهای دسته جمعی نیز صاف میشوند وبر فراز آنها ساختمانها وکارخانه ها بنا خواهدشد .
همین روزها کمبود مواد غذایی را به چشم میبینم وآفتاب داغی که تنها مغز استخوانرا برشته میکند از ما بهتران در پناهگاهایشان پنهانند کار گران کوچک ما برای یک لقمه نان تنها یک لقمه نان با پوزه بند باید جاده هارا بپیمایند .
دکتر ها با تلفن ترا معاینه میکنند ودارو میفرستند وتو با شک وتردید آن دارو را به حلق خود میاندازی .
این هیاهوی دیوانه وار تا کی ادامه خواهد داشت ؟ وتا کی اینهمه غرش وفریاد بنام " وطن" وطنی درکار نیست همه جهان وطنیم ..
تنها زبان شما مردان وزنان پیر وباز نشسته وفسیل ویا جوانانی که فورا پیر شدند مانند پیر زنان غرغرو مرتب صفحاترا پر میکنند سرمان گرم است خورشید وماه و اسمان گم شده اند خورشید دشمن ما شد واسمان نیز دشمنی دیگر با ترس وخوف به ان مینگریم .
فدا کاری وجان دادن درراه وطن تنها یک سرود ملی ومذهبی است یکی برا ی ایمانش نوحه میخواند ودیگی برای وطن نداشته در رویا اینهمه فریاد برای جمع آوری سکه های طلاست ودلار های درشت .
آه ......که شما چقدر نابینایید چیزی را نمیبیند عوامفریبی دیگر از حد گذشته است تنها فریب خوردگان کور ونابینا به پای منبر شما مینشیند شما لاف وگراف میزنید با هیاهو آنهارا وادار به سکوت میکنید من درمیان آنها نیستم .
تها برایت یک تخته پاره بیادگار مانده که ترا کشان کشان بسوی یک ساحل نا امن میکشاندوتودر کشا کش امواج دست وپا میزنی تا غرق نشوی . خوب بگونه ای دیگر ترا خواهند کشت . با سرنگ حاوی سم بنام واکسن !!.پایان
ثریا ایرانمنش . اول جولای 2020 میلادی . اسپانیا .