شنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۸

دنیای خیال

دلنوشته: ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا!
-------------------------------------------------------
هر شنبه ویکشنبه ما مجازیم که یک ساعت موسیقی ضبط شده را روی صفحه تلویزیون ببینیم امروز گویا این برنامه درمادرید ضبط شده بود درمیدان بزرگ شهر وفیلم آنرا ما  تماشا کردیم مطابق معمول  بیشتر از کنسرتوی خیمه آراگئون  استفاده میشد ودرمیان پرده نیز تکه ای از اپرای پوچینی !  روزهای یکشنبه در کاتدرالهای بزرگ به مناسبتهای مختلف  سرود ستایش  سنفنونی نهم بتهون را نیز  به اجرا ونمایش میگذارند .
چیزی که من دراین ارکستر سنفونیک دیدم  بیشتر از سازهای بادی وطبل ودهل استفاده میشود شیپورها میدمند وطبال ها گویی ارتش را هدایت میکنند بسوی جنگ ! 
خوب این روزها از موسیقی ونوشتن درباره آن خبری نیست واجراهای آن  ،یشتر مزاجشان با سکس وپهلوانی  وبازی با گاوها  ورقص درجلوی مجسمه مریم مقدس  و سکس و تجاوز واجرا خیابانی  دگر جنسها عریان وخال کوبیده حال بیشتری باین  مردم خفته میدهد .

من باید با موسیقی ازدواج میکردم وباید درقرن نوزدهم همان قرن غولها به دنیا می آمدم گویی هنوز روحم دراین دنیا سرگردان است وچیزی را نتوانسته ام به درستی هضم کنم  گویی تنها یک روح  روی زمین راه میروم بی تفاوت به همه چیزها  ، همه متعلقات واز هفت دنیا آزادم ! چیزی نیست که مرا بخود بخواند ویا مشغول کند تنها شبها به موسیقی پناه میبرم ودر میان امواج آن بخواب میروم خوشبختانه هنوز کیبورد تابلت من این قدرت را دارد که همه موسیقی های جهانرا برایم تهیه ببیند ! 

هفته پیش بانویی را دیدم از سر زمین مجار  یک پیانیست وسولیست  لباسی که پوشیده بود تنها نوک پستانهای اورا نگاه داشته بود ومن هر آن نگران بودم که با حرکات موزونی که ایشان درحال اجرای برنامه هستند کشیده نشود وهمه سینه عریان نگردد! آنچنان سری به عقب وجلو کج وراست میکردند وبا هر نت روی یک دکمه گویی ضرباتی به سینه عریان ایشان وارد میشد  باخود گفتم : بیچاره شوپن !!!

نه ! نمیتوان با مردم کنار آمد عده ای چنان مذهبی واز خود بیخودند وچنان کرم این مذهب دررگ وجانشان رخنه کرده که دیگر جدایی آنها ممکن نیست بنا براین همیشه هم موسیقی آنها بوی محراب را میدهد .
حد اقل توانستند موسیقی را به کلیسا ببرند وخودرا نجات دهند در سر زمین ما گفتن از موسیقی نیز جرم است تنها درخلوت رهبری میتوان مطربان مخصوص ساز بزنند  و شاعرای دربار اشعاری را بخوانند آنهم  سازهای سنتی  وکم صدا ! یکی ار مطربان درگاهاشان چندی پیش بسرای باقی شتافت حال نمیدانم  خودشان ساز را به دست میگیرندودراطاق مخصوص منقل مینوازند وبا خدای خودشان ذکر میکنند ویا دیگری چون ایشان ظاهرا یک دست بیشتر ندارند وآنهم در خم زلف پرچین یار است ! یعنی وافور .

بهر روی زندگی ما در یکنوع بیماری وبی ثباتی میگذرد وخود نمیدانیم کی هستیم ، ازکجا آمده ایم وبه کجا خواهیم رفت .
یک روز شنبه داغ / برکه های خشک شده / اسپانیا ! ثریا ایرانمنش .۶. آپریل ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۷ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی.


جمعه، تیر ۱۴، ۱۳۹۸

جامعه بیمار

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
-------------------------------------------
نیمه شب گذشته به بحثی  میان دونفر یکی از ایران ویکی در خارج گوش فرا میدادم وچقدر تاسف خوردم آنکه درایران بود با آنکه جوان بود ومعلوم بود که از معلومات برجسته ای برخوردار است  درباره مردم ایران ووضع حاضر توضیحاتی میداد  نا امید کننده ، میگفت که مردم در حال سر گردانی بسر میبرند ودولت هر چه بیشتر دارد خودرا قوی میسازد ودر یکی از نشریه های دیدم کم کم به یک افغانستان دوم تبدیل شده ایم مزرعه کشت خشخاش ! درآ مدی پر سود وخوب دیگر .....هیچ 

امروز متاسفانه  در جامعه ما وسایر جوامع غیرا ز  مجلات زرد وقرمز وروزنامه های مجانی  از  کتاب  وغیره خبری نیست  ونه روزنامه ای  شاید درکشورهای دیگر هنوز روزنامه های یومیه  با اخبار صحیح به چاپ برسند اما درایران  تنها یک یا چند روز نامه که متعلق به همان مافیای حاکم بر سر زمین  ماست به دست مردم میرسد واخبار جهانرا بصورت آگراندیسمان وبزرگ جلوه میدهند اما خبرهای بزرگ خودشانرا کوچک  ، درباره کتابها هم چیزی نباید گفت واز فیلمهای توقیف شده  بنا براین  دیگر نباید درانتظار ظهور یک منتقد واقعی باشیم  ودیگر نمیتوان  ستونی یافت که درآن هرچه دل تنگت میخواهد بگو ! بیابیم .
 سینمایی نیست / موسیقی نیست / تاتری نیست نمایشی نیست  میمون است وعنترش ! 
روزگاری نه چندان دور  در مجلات وروزنامه ها  اگر چه چندان خواندنی نبودند  اما گاه گاهی  درمیان  آنها  منتقدانی  پیدا میشدند که درباره همه چیز نقدی مینوشتند  چیزی مینوشتند  احترام این دسته  از هنرمندان نیز بیشتر بود  وهر روز بر تعدا د آنها افزوده میشد تا جاییکه بصورت یک اپیدمی درآ|مد وکم کم احزاب نو پا ونو خاسته ودیر پا نیز از همین مردان سوء استفاده کردند  .

امروز حرف زدن ویا نوشتن درباره هر چیزی جرم وگناه محسوب میشود  تنها میتوان درچهار دیواری اطاق گچی خود  بنویسی با آمدن اسباب بازیهای جدید وتکنو لوژی ها  بازار روزنامه نگاران نیز کساد شد حال صفحه ای بر صفحات روی تابلتها اضافه شده که تنها خلاصه خبرها وفوت فلان شخصیت چاپ میشود .
باین نوشته ها وعکسها وخبرهای  روزانه با تیتر درشت سبز و\ابی وقرمز نیز نمیتوان اعتمادی داشت هر کس بمیل  خود چیزی را تعبیر کرده  وروی صفحه میگدارد وروزی فرا خواهد رسید که خودشان نیز 
 بخنده بیفتند .
امروز اگر آوازه خوانی روی صحنه عریان شود وبه همراه  سازهای پرسر وصدای الکترونیکی مشتی مزخرف را سر هم کرده وبخورد ملت بدهند همه شادی  را ازحد میگذارنند  وتو نمیتوانی انتقاد کنی  هنزمندان مردمی هستند با هجوم جمعیت وجایگزین شدن ماشین بجای دستهای کارگران همه تقریبا بیکار واکثرا به دنبال خوانندگی ورقص میروند ! نامش هر چه میخواهد باشد اما هنر نیست .
امروز قلم ها کمتر سخن میگویند  ومردان سخنگو سعی دارند گفته هایشان را  درلفافه بیان کنند  ومن احساس میکنم  که یکنوع سستی  هر ج ومرج  بی هیچ جنبشی  بر دنیا حاکم است  امروز رسانه ها  فرمان میدهند  ( اطاق ) فرمان  ساکن است  تو تنها باید تماشاچی باشی  حال اگر  چه گمراه شوی  دهانترا باید ببندی  باد را آنها درگلو میاندازند همان تاجران / مالکین زمین خوارها  وبرده فروشان نوین  باید از انها وگفته های انان اطاعت کنی  همه چیز حتی مواد غذایی را نیز در انحصار خود گرفته اند وتو اجازه نداری سیب زمینی درباغچه ات بکاری ! گل کاکتوس برایت کافی است !.
امروز تنها شماره ها هستند که نشان بزرگی را میرسانند  وتعداد بازدیدکنندگان  به فرمان ارقام   باین بت پرستی  تسلط میبابی وخود بت پرست میشوی .  

یک دموکراسی کاسبکارانه  مردان گذشته را نیز دچار رخوت وخواب آلودگی  کرده است  نویسندگان  گذشته فسیلهای  بیکار  ویا ازکار افتاده  با هجوم به خاطراتشان  به چرت فرو میروند  وبیدار کردنشان مشگل  است .
آن مرد دانشمند  شب گذشته میگفت در آلمان یک نفر هفت صفحه روزنامه میخواند ویک تر ک سه صفحه اما درایران  هر ده نفر یک صفحه روزنامه را میخوانند اما کدام روزی نامه ؟!  اخبار از هزار فیلتر ردشده ؟! .
بهر روی اگر  کسی جرئت  آنراندارد  به همانگونه  که می اندیشد  بنویسد  ونمیتواند   پارویی به دست 
گرفته این بیماران شهرت طلب را بروبد  وپارو کند  وبیرون بریزد دنیاهر روزبیمار تر وغیر قابل علاج میشود  درحال حاضر دنیا نه یک بیمارستان بلکه یک تیمارستان بزرگ است  با بسترهای |الوده  همه جا همه باهم شریکند  ویگدیگر ا  خوب میشناسند  تو نباید مستقل بیاندیشی  ومستقل  به اندیشه هایت پرو وبال دهی  روزی محکوم خواهی شد  بگذار فاتحان برخیزند  با نیروی ابتکار دورغینشان  در اندیشه های تخمیر شده  وبوی موادی که به دهان ومغزشان هجوم اورده است دنیارا دردست بگیرند وسر نوشتها را .
دیگر کسی به شهامت ومردانگی احتیاجی ندارد  ووای به روزی که من بخواهم همه حقایق را عریان کنم  وعده ای  را لخت جلوی دوربینها بنشانم .
زمانی که ملتی پیر میشود  ارداه خودرا  ایمان خودرا  وهمه انگیزه های  زندگی را ازدست میدهد  وتنها مردان خودرا به دست یک لذت زنانگی میسپارند  واین زنانند که مردانرا میافرینند وزنانی که از آفریدگار خود دشنه میخورند نمیتوانند آنقدر قدرت یابند وخود را نیز بیافریند .
این روزها باید به عقاید  سیاسی  معامله  گران  کاسبکاران  / دلالان  وآنهاییکه مشغول تخریب  یکدیگرند  گوش فرا داد  وساکت نشست .
آنچنان  درباره یکدیگر فحاشی میکنند و یکدیگر بخاک میمالند  گویی  دارند  یک شراب اعلارا مزه مزه میکنند  کلمات را درگلویشان غرغره کرده به روی ما تف میکنند ! پایان 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . ۵ جولای ۲۰۱۹ میلادی برابر با  ۱۴ تیر ۱۳۹۸ خورشیدی !

پنجشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۹۸

زخم روی نمک!

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش ، اسپانیا .

گوش کن  پند   ای پسر وزبهر دنیا غم مخور 
گفتمن چون  در حدیثی گر توانی  داشت هوش 

یز بساط نکته دانان  خود فروشی شرط نیست 
 یا سخن  دانسته گوی ای مر د عاقل یا خموش 

تصادفا این  ابیات بیادم آمد داشتم به سخنان گهر بار ریاست جمهور ایران که مانند یک سگ پیر تنها جلوی خانه اش پارس میکند ، افاقه میفرمود که ما نباید  با گفتارمان ، کردارمان ، رفتارمان  وقلمان  بر نمک مردم زخم بپاشیم !!!  این اولین بار بود که من این درافشانی را میشنیدم چند بار تکرار شد بر نمک  مردم زخم بپاشیم !!! همه چیز دنیا وارنه شده است و نمک وزخم هم جای خودرا عوض کرده اند  ، 
 با این زندگی امروزی که  دنیا دچار سر درگمی است و مردان کم کم مردانگی خودرا ازدست داده وتبدیل به یک موجود دوگانه  شده اند وزنان بی پناه وتنها  که همه پشتیبانی مردی را آرزو داشتند کم کم نومید  شدند وخود پای بر صحنه گذاشتند .
این زندگی بسبک ا( استایل  مدرن )   تنها ثروتمندان  را میپسندد  همه چیز براق ،  رنگهای زنده  واما تهوع آور  ولگردان  پاریسی و روشنفکرانی گم شده آلمانی  وماجرا جویان ایتالیایی  ووووناگهان همه مسلمان شدند  وآن جهان واقعی  وجهان وطنی را که میرفت نابود شود از نو زنده ساختند  ودر لباس حیله گری  ووجدان گمشده  خودرا  بکلی فراموش کرده ویا سکوت اختیار کردند باید همرنگ جماعت شد  پس آن ( روح باستانی ) کجا رفت ؟  با ازدست دان روح خویش  دیگر چیزی از شما باقی نمیماند  وبرای آنکه خودی به نمایش بگذارند  وکارها نامربوطشانرا جنبه قانونی ببخشند  وبه آنها ارزشی بدهند  احتیاجی زیادی  به سر مایه دارند واین سرمایه تنها درکنار دوستان نا مربوط  برایشان فراهم میشود  واکثرا دردزدی ها وبردن وخوردن اموال دیگران حرفه ای شده اند  همه چیز را  درمیان احساسات   مدرن  ارزیابی میکنند  وبا همه چیز میسازند  در میان احساسات آبکی  ورقیق شده  مدرنیزم  شاعر ونویسنده  وهنر مند  بسرعت برق رنگ عوض میکنند  وهمه به دنبال چشم هم چشمی  یکدیگرند  اکثرا نیرومندی خودرا ازدست داده اند  مردان پیر وخوش گذران در آ|غوش دختران جوان وپسران جوانتر وزنان پای به سن گذاشته درا\غوش مردان جوان  وهرزگی  را همچنان ادامه میدهند و وابدا این کار هم پشیمان نیستند .
باید وارد محافل بزرگان شد  محافل ثروتمندان  روزهایشان را با حرفهای فریبنده  درکنایه  ها ولفافه  سیاست میگذرانند  ودریک زبان درهم جوش  که خود بوجود آورده اند وتنها خودشان معنای آنرا میفهمند  از آن کلما ت بهره میبرند  بهر روی در برابر  روشنایی خورشید میدرخشند  منظور هم همین است  سرگرمی ونمایش  احساساتشانرا رام کرده اند خبرهای کوچک را بزرگ جلوه داده وخبرهای بزرگ وجنایتهارا کوچک وگاهی بسرعت از کنارش رد میشوند .
امرور دوران خوش گذرانیهاست  باید از ( پولها) بهره مند شد  پولهای دزدی  ومردان وزنان بی فضیلت  وبی عفت  که تصویر ساز شده اند  دیگر کسی به نفس گرم بیابان  وبازار پر رونق شرق  وتابش خیره کننده  آفتاب آن اعتنایی ندارد  همه پرخاشجو  وناسزا گویان از کنارت میگذرند .
گمان بردم که هنوز نیروی جوانی هست  اما باخبرهایی که میرسد باید بینی خودرا بگیری واز بوی تعفن ریا ودوروئی دور شوی  ودیگر چیز تازه ای نیست که به امید آن  زنده باشیم ویا دلخوش .
( اینجا تهران است ، صدای ایران ) !  این صدا گم شد واین شعار برای همیشه خاموش گردید همه به انکار یکدیگر برخاسته اند  وترجیح میدهند همچنان درخانه های مجلل خود  وبابازی دادن مردم هم خود وهم دیگرانرا سرگرم سازند .
وعجب آ\نکه تماشا گران این صحنه های نمایش از خود بازیگران شادترند  ودرانتظار دروغی دیگر نشسته اند .
و... حال تو دراین گوشه نشسته ای  ومیل داری  تقوی ونجابت ویکرنگی را تماشا کنی  این فضاحت است  وهمیشه پیروز ی از ان کسی است  که بیشتر فریاد میکشد وصدایش رسا تر است .
چگونه باید کالاهای  خودرا فروخت  دزر زیر چادر  عفت ؟! یا رسوایی  ودوستان ؟ دوستانی که بتو خیانت کردند   \انها نیز  روسپیان عفیفی بودند  با تقوا  اما میدانستند  چگونه کالای وارداتی وصادارتی خودرا بفروشند وبه چه قیمتی  ! 
وجدان ؟  وظیفه ؟  اینها دیگر کهنه وفرسوده شده اند باید درون خمره سرکه انداخت تا برای روزگار قحطی ترشی شوند . پایان 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . ۱۳ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی برابر با چهارم جولای  ۲۰۱۹ میلادی !

چهارشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۸

اعلام استقلال !

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش  . اسپانیا !
------------------------------------------------
در خبر ها خواندم که :
خواننده مطرح به ایران برمیگردد !!! ودر انتهای خبر معلوم شد نوه  جناب طالب برای جشن استقلال کردستان به سر زمین پدری واجدایشان بر میگردند وجال بآنکه دو خاطره هم تعریف کردند که درجشن های هنر سراهای رژیم گذشته از ایشان دعوت بعمل آ|مده بود ودربین ؛ ایرانیان ؛ وجشنهای ایرانیان ایشان  ؟!!!! مقام اول را از دست شهربانوی گرامی وهنر پرور  دریافت کردند ؟! درهمان زمان هم کردها خودرا از همه بالاتر میدانستند وزبانشان غیر از زبان کردی لحجه را نیز نگاهداشتند ودر شروع انقلاب بیشتر کردها  لباس سربازی وافسری پدرانشانرا پوشیدند وبه سپاه ملحق شدند  وسرانجام کردها  کردستان بزرگ را تشکیل دادند حال مانده \آذربایجان ! وسایر استانها هریک قسمتی را برای خود برمیدارد وشاهی میکند وجنگهای قبیله ای راه میافند وما هنوز درخم گیسوی وزلف یار گرفتاریم وبه شعارهای تو خالی که درون مطبخ خانه شان به بیرون میفرستند دلخو ش داشته ایم گلهای معطر باغ ما خشکید وبجایش گلهای کاغذی وپلاستیکی  روانه بازار شدند   دیگر زمان عشق ومستی ونو آوری تمام شد  این سیل ها بودند که مرزهارا تعیین کردند واین زلزله ها بود که دیوارهارا  ویران ساخت .

حال من باید نگران این سر زمین باشم ونگران آتش سوزیها ونگران توطئه هایی که برای نخست وزیر انتخابی ما چیده شده است  حزبی به کمک مجاهدین خلق وزیر نظر |گاد فادر| یا پدرخوانده !  شکل گرفته است وخیال دارد همان دوران فسیلان گذشته را رواج دهد مردانه وزنانه !   زمان دردها ست  وخستگی ها  وگرسنگی  وآتش سوزیهای به ظاهر طبیعی وسر شاخ شدن با میخ طویله های عصر هجر  وگاوهای اخته شده  درون طویله  که تنها به نمایش گذاشته شده اند صحنه ها ازهر هنری خالی است  گستاخی وبی بند وباری   ومردم دلخوشند که اسان پرپر میشوند .
فرنسه تاریخ خودرادازانقلاب  بنا نهاده است وکره از زمان حکومت پدر بزرگش وتاریخ به زیرخاک فرو میرود  امروز در وجود هر یک از ما یک شیطان ویا یک ابلیس خفته است  وهمیشه هم باید با خون جاده هارا صاف کرد .
امروز سر زمین من صاحب چند صد نماز خانه است  وهر نماز خانه  برای خود  یک مسجد کوچک به حساب میرود  که پرروش دهند شعور انسانهای کوچک است تا دربزرگی همچنان بار بری را فرا بگیرند وهمچنان برده وارمانند گوسفند حرکت کنند  وهمه آنها داری یک پیشوای بزرگ هستند او دستور میدهد  دستور آتش ودستور ایستادگی .
گاهی دست درون کیسه های مارگیری میکنند وماری را بیرون آورده بر صندلی ریاست مینشانند  همه چیز زیر یک سایه مه وتاریکی محو شده است  گاهی برقی میدرخشد وزود خاموش میشود  رنگ وفریب وریا هرروز پررنگترمیشود  گویی نقاش زبر دستی با پرگار وگونیا  همه چیز را با خطوط  مخصوصی رسم کرده است  وچه رسوا گرانه است این عصر  واین جماعت  عده ای تنها فانوس جلوی درخانه خودرا روشن کرده اند  وتنها جلوی پای خودشانرا میبنند  عده ای ازدرون مطبخ  خانه شان مبارزه میکنند برای پیشبردمقاصد خودشان  آنها مانند  یک کرم شب تاب تنها درتاریکی درخشش دارند  از افتاب درخشان گریزانند . 
خداوندگارما شاه ایران قبل از رفتن  اظهار داشت که « مگذارید ایران ایرانستان شود »! او دشمنرا درون جیب خود همه جاهمراه داشت وخودش نمیدانست . پایان .
 ثریا ایرانمنش . اسپانیا . چهار شنبه سوم ماه جولال ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۲ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی!

سه‌شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۹۸

شهر دعا !

« لب پرچین» ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
---------------------------------------------
شهرتو شهر  فرنگ ، آدماش ترمه قبا 
شهر من شهر دعا ، همه گنبداش طلا !!!!!

پس چرا دران  شهر دعا نماندید وهمه سوراخی  دردیار ترمه پوشان  یافتید ومانند موش د رآن آنها پنهان  شدید ؟ چرا به دعای نیمه شب بیدار نشدید تا زندا نی را به پای چوبه دار ببرید ؟! شما که خوب آواز میخواندید .
بعضی از اوقات  انسان ترجیح میدهد  که نابینا  باشد  وبرخی از مردم  پست وبعضی از چیزهای ناگواررا  نبیند  .
دنیا رو به زشتی وپلیدی میرود  وهر روزهم بدتر میشود  آنچهرا که امروز میبینم  واحساس میکنم  نمیتوانم  نامش را  زندگی بگذارم  درون قفسی  مانند حیوانی که به زور اورا  نگاه داشته اند  واگر پای از قفس بیرون بگذارد تیر های خصمانه ای بسویش پرتاب میشود  ترجیح میدهد درب قفس را محکمتر کند .
کم وبیش اکثر دوستانم را از دست داده ام  وآنچه  که برمن سنگینی میکند  نه دشمنی انهاست  ونه دوستی ظاهری انها  بلکه سرشت  بی مایه وتنگ عقلیشان  وشعور  بی عملیشان  که از پذیرفتن  هر اندیشه ای  خودرا  رها میسازند  همه چیز باید برایشان  سهل وآسان باشد  همه خودرا  مانند  تلی از خاک  ساخته اند که به اندکی فشار ی فرو میریزند .
این مردم نه دوستند ونه دشمن  نه برای ایمان نه  بی ایمانی ساخته نشده اند  ومیل  دارند  بین  آنچه که امروز  از نو بوجود  آمده است با سنت های دیرین بهم بیامیزند  گاهی جنگها برایشان یک ایده آل است  یک سرگرمی  .
زمانی سر زمینی با قدرت داشتیم  با مردمی که میرفت  تا دامنه شعور خودرا وسعت بخشد  امروز غیر از  تحقیر و  بی ایمانی  چیزی نداریم  .
تحمل همه چیز مشگل است  احترام وتکریم  درمقابل زور  وهیجان وترس دربرابر قدرت اسلحه !
چه بسا قرنها  بدین گونه  بوده است  هجوم اقوام  مختلف  شورش ها  وجنگها  وچه بسا انسانهایی نظیرما  نیز در همین وضع بسر برده اند  میان مرگ وزندگی  وغرش قرن ها .
انسانهای خستگی نا پذیری هستند  که درونشان خدایی خانه دارد  اما گمنامند  چرا که درسر زمین  من  روشنی  به خاموشی  رفته وعده ای  که تنها بر ما شورش \اوده اند  تمدن مارا تهدید میکنند  اما میدانم در سینه پهناور \ان سر زمین  گنجینه هایی نهفته است  ونیروی هایی خشم  وخستگی نا پذیر سخت گمنام اما دلیر  و ایستاده وتسخیرنا پذیر  وچه کسانی بخاطر یک موقعیت   زود گذر  وتهوع آور  در یک سعادت گمشده  وکمرنگ  به سرنوشت ملتی خیانت  کرده ومیکنند  من باین  گونه ادمها کینه دارم  .
مبازرات دروغین  بر ضد ملت خودشان  میباشد  همچنانکه  من روزی نسبت  به امریکا کینه داشتم  وآنرا باعث بدبختی های خودمان  میدانم اما رفیق روسیه هم نشدم  امروز در صد دفاع  از \انها نیستم  با کسی مرافعه ندارم  تنها باخودم  درستیزم  کارهای اقوام گوناگون بمن ارتباطی ندراد .
نه! نگو درکاری دخالت میکنم که بمن ارتباطی ندارد   اما درمورد  سر زمینم  میدانم که دیگر هیچگاه ری انرا نخواهم دید  لکن حاضر نیستم  بسوی کسانی  برگردم  که برایم مرده اند  میل ندارم  به زیارت گورستانها بروم  باکسی دعوا ندارم  به کسی دلبستگی ندارم   از محیط واز جنس آنها نیستم  هر گز  وبه هیچ وجه  داخل دسته بندی ها ی آنها نشده ام  هم آوازشان نشدم  چیزی ندارم  ودرنهایت .... سکوت  به همدستان خود مینگرم  مرا « بیگانه» مخوان ! پایان 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . سه شنبه دومم جولای ۲۰۱۹ برابر با ۱۱ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی. 





دوشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۹۸

بازار خود فروشان

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
-----------------------------------------------
زندگی زیباست ! زیباتر از همه دورانی که ماداشتیم ! امروزتنها چیزی که درایران اسلامی کم بود خود فروشی ( مردان ودادن سرویس سکس ) به زنان بیوه / پولدار  با صیغه یک ساعته یا چند ساعته گاهی هم   با پورشه درخیابانها  وپارکها با دادن میلونها تومان  خودرا برای یکساعت یا چند ساعت در اختیار زنان ثروتمند میگذارند ! این خبری بود که امروز من در تیتر خبرها خواند م !
وخیلی هم از طریق  پیامها واینرنت مشغول این کار پر زحمت وملال آور هستند ! 
ودراین مورد نیز بیشرفت ما بر غرب  پیشی گرفت تنها غنی کردن اورانیوم وحجاب نیست دراین کار نیز برد با ماست وبه خود کفایی رسیدیم هم در تولید اونبو ه سازی ( آخوند ) وهم درهزاران مورد نظیر نمونه بالا .
مهم نیست پسرکی که پای مصنوعی میخواهد وخاتوداه اش قدرت مالی ندارند مهم این است که زنان نو کیسه وتازه به دوران رسیده ونواده های قلعه شهر نو هنوز خون مادرانشان وپدرانشان در رگهایشان میجوشد وحال با صرف هزینه  حتی سکه های پنج  وده پهلوی سکس را دربازار آزاد میخرند !وما؟ کجانشسنه ایم ؟ وبه چه میاندیشیم درزمان گذشته از این خبرها نبود اگر هم بود چنان پنهانی بود که گوش تا بینی خبردار نمیشد !
واین نتیجه اسلامی ناب محمدی است که حضرت فیل برایمان آوردند .
همه جای دنیا همین است من کمی امل وعقب افتاده هستم  مگر درلابی هتلهای بزرگ لندن کم زنان مسن ومردان جوان درانتظا رمشتری نشسته اند وتنها یک کلام میتوانند بنویسند ( آی  ام فری ) من ازاد هستم  اما خانم همسر یک افسر فراری میباشند ! و آق پسر مربی یک مدرسه پسانه یا دخترانه !!!
 پسران من صبح وشب نه خواب دارند ونه بیدار ی ونه میدانند تعطیلات چیست یکی مرتب روی هواست ودیگری روی زمین مشغول کار بردگی وهیچگاه هم نخواست که ازآن آلت اضافی استفاده کند  ودخترانم شب وروز در زحمت وبار کشی در زیر آفتاب چهل ودو درجه  باید راهی طولانیرا به پیمایند تا به دفترشان برسند تنها پانزده روز مرخصی در سال دارند وما ؟ ......بقول یک گنده لات قاچاقچی که صاحب یک بیمارستان دراین شهر بود  میگفت ؛ کار مال خر است  باید از فکر وجاهای دیگر پولدار شد !!!! او خود دلال محبت وخانه های مرفه با زنان گوناگون برای اهالی سفارت داشت ودستی نیز درقاچاق خیلی از مسائل  بیمارستان برایش یک پوشش بود !!!
شبها از سر وصدای جشنهای بی معنا خواب از چشمانمان میگریزد ودورا اطاقها میچرخیم تا جایی را بیابیم هم خنک باشد .هم بی سرو صدا دراین میان  زباله بران نیز اعتصاب کرده اند وهفته هاست که کیسه های زباله یا درکنار خودما ویا درکنا رخیابان افتاده اند تنها شیشه ها  را میبرند ومقواهارا تا دوباره باز سازی کرده درون قفسه ها  را پر کنند !!
ما کجا هستیم ؟ 
امروز مجبور شدم دفتر م کارم یعنی اطاقی را که درآن به راحتی کار میکردم ترک کنم وهمه چیزهارا باین اطاق نشیمن بیاورم برای انکه اینترنیت همه جا نمیرسد !؟ ماهی هشتاد یور روی هوا میرود  بی آنکه حتی یکبار تلفن خانه زنگ بزند ویا من بتوانم به جایی تلفن کنم ! تنها باد  هواست ! زندگی زیباست خیلی هم زیباست باید آنرا دودستی نگاه داشت  و نظاره گر بازار خود فروشان شد !!!! .
عبادت هم زیباست اما باید زیر یک نقاب ریا پنهان باشد .
شاهد انواع دروغهای بزرگ وکوچک بودیم  وهستیم  انواع مختلفی که به هم وبه ما وعده میدهند  ایده آلیسم دروغی / مسیحیت دروعی / مسلمانی دروغی تنهادرماندگان وفرو مایه گانند که گمان میبرند دستی از عیب به انها کمک میرساند /وبس  بشردوستی دورغین  وبرای اینکه کسی فریب بخورد  باید خودش دراین کار تعمدی داشته باشد .
در زندگی دورانی فرا میرسد که باید  جرات بی انصاف بودن را داشت  جرات آنرا داشت  که همه تحسین واحترامیرا که بتو میگذارند به دور بریزی  وانچهرا نیز اندوخته ای نیز به زباله دانی قرن بفرستی وخودترا نیز دلیلت کنی ومنکر وجود خودت باشی  .
امروز چنان درانبوده ریا کاریها ودروغها غرق شده ایم که داریم خفه میشویم  وعده ای  از دروغها وحماقت های مارا بخورد خودمان میدهند  کمی هم چاشنی وجود  خودشانرا به آن میزنند  انبوه حماقت ها   وحقارتها . پایان 
ثریا  ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا / اول ژولای ۲۰۱۹ میلادی دهم تیر ماه ۱۳۹۸ خورشیدی !!