پنجشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۹۸

صحن سرای دیده بشستم.......

ثریا ایرانمنش "لب پرجین" اسپانیا .
-------------------------------

مزرع سبز فلک دیدم وداس مه نو 
یادم از کشته خویش آمد وهنگام درو

گفتم ای بخت بخسبید ی وخورشید دمید 
گفت بااین همه از سابقه نومید مشو 

آتش زهد وریا خرمن  دین خواهد سوخت 
"حافظ " این  خرقه پشمینه  بینداز و برو 

در اسرار التوحید  یکی از معتبرترین آثار عرفانی  میخوانیم :
" با آن دانه  که آدم خورد  معرفت بود " معرفت به معنای شناسایی است وهمین معرفت است که تضادهارا روشن میسازد .

انسان دوران کودکی را رها میکند بلوغ را نیز  پشت سر میگذارد از بهشت تضادها به سن بلوغ  وزمین لبریز از جمع اضداد میرسد /
دراین میان کسانی در " غربت " ابدیی میمانند  مانند شاعران  وبقول بزرگواری شعر همیشه غریب و درسر زمین ما ونویسندگان وصاحبان معرفت  دریک خاکدان غربت ابدی باقی میانند .

 خوب ما هم کم کم باین غربت خو گرفته ایم وماهی از آب بیرون افتاده ایم که  درکنار نم اقیانوسها جان میدهیم  بامید برگشت به قعر ابها  خاکی نمیشویم  بهشتی هم نمیشویم داخل جهنمی هستیم که به دست دیگران آتش آن هرروز تند تر میشود آتش بیخردی وتضادها .
آن کسی که زادگاهش را ترک میگوید درهمه جا غریب است  همه شهرها وهمه جای دنیا برایش تنها یک نام دارند ( غربت ) وسهمناک تر از ان این است که میدانی هیچگاه دیگر روی سر زمین وزادگاهت را نخواهی دید .
 بسیاری نیز دروطن غریب مانده اند واین غربت ابدی گویی با مازاده میشود  مسعود سعد سلمان نیز در یکی از قلعه های  سر زمین خودش زندانی بود وسرود که :
نالم ز دل چو نای  من اندر حصار نای 
پستی گرفت  همت من  زین بلند جای 

 متاسفامه منهم دربلندی زندگی میکنم اما آنقدر این بلندی بنظرم زشت وبیهوده جلوه میکند که ابدا میلی ندارم از فراز آن به پایین بنگرم /
نمیدانم  فردای ما چگونه خواهد بود  وفردای  دیگران نیزاما همت بلند نیز باید داشت  و گذشته از این بی مایه گی و دست از همه چیز شستن وخودرا رها کردن  یک عمل پست است روزهای گذشته از پیام حضرت ولایتعهدی حالم  گرفته شد " من درسکوت مینشینم " یعنی چی  یعنی همه ارتباطات خودرا با دنیای خارج قطع میکنم تا مجبور نباشم جواب تهنیتها وتبریک ها را  بدهم  - ـآن غمی که دردل شما نشسته است دردل همه ماایرانیان واقعی نیز جای گرفته اما این سکوت وبیتفاوتی نسبت به ایین گذشتگان ما نامش قهرمانی نیست بلکه نامش همراهی با دشمن است .

 بنظر من این نکوهش بجا ویا بیجا  در برابر ستایش فرهنگ غنی ما وآخرین رشته که همان ( نوروز وعید سال نو ) باشد  به ضرورت های تاریخی پیوند میخوررد نه به دلهای غمگین ما وشما .

امروز هفت سین خودرا  بر برگهای  کاغذ نقاشی کردم وبر گرد گلدانی آویختم   سیب را داشتم بقیه را روی یک برگه نوشتم هفت سین وهفت فرشته وهفت رنگ ونماد فروهر  آنهارا درکنار سبزه ای گذاشتم از سبزی پلو وماهی خبری  نیست .  از کوکوی سبزی وخورش فسنجان  " مجلسی" هم خبری نیست وجمع شدن همیشگی تبدیل به یک تنهایی شد !  گل درون گلدانها نیست اما میشود با گلهای کاغذی نیز گلدان زیبایی را ساخت ودرکنارش بهاررا بیاد آورد در باغچه خانه من تنها گل کاکتو س وشاخه های  نعنا ویک بوته سوسن روییده  تنها آن سوسن با گلهای زیبایش بمن یاد آوری میکند که نوروز وبهاران فرا رسیده است  برخیز جامه نو کن . نه از شیرینی خبری هست ونه از آجیل ونه ازنقل ونبات اما نام آنها روی برگه ای سفید روی گلدان نوشته شده است . به همراه  عکسهای درون قاب .
نورتان پیروز  روزهایتان شاد وجملگی سلامت   باد نه با  ملامت . پایان 
ثریا / اسپانیا / 19/03/ 2020 / میلادی برابر با آخرین روز 2578 تاریخ شاهنشاهی .


چهارشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۸

غید بی غید

بیدل نوشته !
--------
" لب پرچین " ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
----------------------------------
حضرت ولایتعهدی دریک کلیپ سرتاسری  پیام دادند که من امسال عید نخواهم داشت  دلایل خودرا نیز ذکر کردند وفرمودند که من درسکوت خواهم نشست ! 
خوب ماهم هرکدام در گوشه ای درسکوت هستیم فرزندانمان جدا ازما هریک درخانه خود یا درکشوردیگری  ماهم درسکوتی که بیشتر بمرگ شبیه است   با ترس از یکدیگر خواهیم نشست. ح
 سازمان مجاهدین خلق  این نمایش را برای امتحا ن بمرجله اجرا درآورد  ( البته پاداش خودرا نیز گرفت ) زنان را ازمردان وفرزندان را از پدر ومادرها  جدا کرد ودیدید که  هیچ اتفاقی نیفتاد  همه دررهبر خلاصه وذوب شدند !! امتحان خوبی بود برای ( اقایان ) که میل دارند یک جهان امنیتی با فرزندان آزمایشگاهی بدون عقل وشعور تنها بعنوان کارگر بسازند ! بلی هیچ اتفاقی نیافتاد مادران وپدران جدا از فرزندان وجدا ازهم پیر شدند ودرانتظار مرگ نشستند وگاهی هم تیر غیبی آنهارا بر زمین انداخت وکشت بنام حمله مثلا تروریستی !  نه دیگر نمیشود مارا خر یا گوساله ویا گوسفند  خطاب کرد هرچند آن تزار  قرن بیستم ویکم مردم ایران را به گوسفند تشیه کرده است درحالیکه خودش  شبیه یک بچه خوک تروتازه آماده درتنور است اما ما هنوز زنده ایم وزنده خواهیم ماند ایران برمیگردد  .  
از شما هم جناب ولایتعهد هیچ انتظاری نداریم چرا که یک موی پدر در بدن شما نیست همه عمرتان درخارج بزرگ شده ودرکنار دوستانی که میل ندارم نامشان را ذکر کنم تا گنده نشوند  بسر برده اید درکنار زنی معصوم ودخترانی معصومتر وبیگناه تر وزیر دست چنان مادری  دیگر گمان نکنم هوس رفتن به چاله میدان ویا خراسان ویا حتی شیراز را داشته باشید اگر هم بروید بظور قطع ویقین دچار دیپرشن شدید شده وباید زود برگردید  بزرگان هم میدانند که کسی نیست اما...... من مطمئن هستم که مردی هست تا ازمیان برخیزد وایرانرا نجات دهد آن مرد شما نیستید پدر شما آموزش ارتشی را دید آموزش هوایی رادید آموزش جنگنده هارا دید بهترین وقوی ترین  ارتش دنیارا دراختیار داشت مردانی بزرگ ودنیا دیده دراطرافش بودند  او پسر رضا شاه کبیر بود  آموزش   پادشاهی رادید وقلبی سر شار از مهر میهن داشت  قلبی به پاکی فرشتگان  ودرسکوتی که شما امروز میخواهید پیشه سازید نشست به تماشای جنایت جنایتکاران .نه شما او ئخواهید بود .پوزش میطلبم از طرفدارن شما اما عین حقیقت است چهل ویکسال تنها کارشما پیام دادن بود همین وبس ورفتن به سایه بزرگان سازنده  جهانی دیگر  نه ایران جای شما نیست بیهوده خودرا زحمت ندهید چنانکه جای من هم نیست  آن ملت رنجها دید جنگ دید گرسنگی کشید تجاوز به مال وجانش را تحمل کرد اما ازجایش تکان نخورد تنها دزدان شبانه هستی خودرا برداشتند ودوردنیا  با دو یا سه گذرنامه اشک تمساح میریزند ویا درلباس میهن پرستی مشغول تجارت زمین وهوا وآبهای دریا  وگشت وگذارتوریستی میباشند  . بهر روی نوروزتان خجسته واین خجستگی را برای ملت ایران نیز آرزو دارم سر انجام روزی همه چیز تمام خواهد شد طوفان میرود ابها از آسیابها میگذرند دنیا تکان میخوردودوباره جای خودش میایستد تنها باید صبر داشت که گفته اند :
صبر وظفر هر دو از دوستان قدیمند 
بر اثر صبر  - نوبت ظفر اید 
بهر روی نورزومن تنها درقرنطینه  است و روی میزم یک شمع است ویک عدد سیب باهمین سیب مارا فریب دادند سیب فریبنده است وفریبکار ! وسبزه ای که نشان رویش طبیعت میباشد وساعت تحویل  ؟؟ما درخواب هستیم ! پایان 
ثریا / اسپانیا / چهار شنبه 18/3/2020 میلادی  برابر با 2578 شاهنشاهی .

مستر کسین....

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا /
----------------------------------
بهاری که خزان شد !/
صبح بخیر مستر کیسین / شما مرا نمیشناسید اما من از زمان نوجوانی با چهر فربه وگردن کوتاه وچهره بدون غبغب شما با هیکلی درشت اشنا بودم  بشکل یک مکعب  بودید با عینکی ببزرگی دو نعلبکی وشیشه های کلفت همیشه شمارا درکسوت یک مشاور ارشد سیاسی درهمه جا میدیدم امروز نمیدانم چند سال دارید ودرچه حالی هستید اما سربازان شما جهان مارا به دستور شما مو بمو اداره میکنند . چند رییس جمهور درزمان شما آمد ورفت وچند پادشاه وچه سر زمینهایی به خاک وخون کشیده شدند جه جوانانی مانند برگ درختان بر زمین ریختند اما شما همچنان فربه وبا لب خندان به همه چیز مینگریستید امروز لابد روی صندلی مخملین خود افتاد ه اید وجهانیرا که ساخته اید با ذوق به نقشه ان مینگرید تا امروز نشیندم درجایی هم نخواندم که حضرتعالی به بیمارستانی منتقل شده ویا خدای ناکرده سایه یک بیماری بر روی پیکر مبارک افتاده باشد درسکوت گاهی نامی از شما برده میشود آنهم بخاطر بنیادی که بنا نهاده اید بنیادهای زیادی از  دل این بنیاد بیرون آمد و میکربهایی که میبایست در مواقع لازم از آنها استفاده کرد فرزندان ودست پرورده های شما خوب  بزرگ شدندوخوب اوامر شمارا اطاعت میکنند  شما فرزند هما ن نوح افسانه ای هستید وهمه آن حیواناتی را که دوست میدارید درکشتی خود جای داده  ودیگرانرا به دست طوفان سپرده اید گاهی  سگهای رسانه ای شما میگویند دنیا دارد منفجر میشود ورو به نابودیست ممکن است احمق ها اینرا باور کنند اما ما میدانیم که این جهان هستی میلیونها سال دارد به دور خود میگرددوبازهم خواهد گشت وشما را نیز به دست نابودی خواهد سپرد.
امروز بهاران ما مبدل به یک پاییز غم انگیز شد مردمانی درعزای رفتگانشان بسوگ نشسته اند شمارا چه غم ! ارباب همه رسانه وروزی نامه ها ومجلات آنچنانی وحتی کتابخانه ها وچاپخانه ها هستید وروزی مامورین نقاب دار شما به هرخانه ای وارد میشوند وهر چهرا که باید وشاید به دست نابودی میسپارند  چرا که شما ودردانه هایتا ن جهانرا بگونه ای تقسیم کرده اید که از گذشته چیزی در خاطره ها نماند  ونسلهایی که بعداز ما به این کره خاکی پای خواهند گذاشت  زیر دست شما تربیت شده وشعور انها بنوعی رشد میکند که شما میل دارید  وکسی نباید دل د رگرو  وطن ویا به زادگاهش داشته باشد همه باید بتهای شمارابپرستند امروز مردم را به مرگ رساندید نا به تب راضی شوند واین واکسن لعنتی را همه تزریق کنند درحالیکه معلوم نیست درون آن چیست ایا هما ن چیپس معروف است که مارا به شما متصل میسازد؟ومانند سگهای تربیت شده درخدمت شما باشیم البته عمر من کفاف نخواهد دادشاید نوه ها ونتیجه های من  درمدرسه شما تربیت شوند واز یادببرند که چگونه زاده شدند ایا دربطن مادری مهربان ویا درلوله یک ازمایشگاه./
من سالهاست که اخباررا نه میبینم ونه میخوانم روزنامه ای هم دردسترم نیست اکثر روزنامه فروشیها .کتاب فروشی ها تعطیل شده اند  هنمه مانند من به همین صفحه ر.وی آوررده اند تا اول سگهای پاسدار شما آنهارا بخوانند واگر ضرری به جامعه پر ابهت وپاکیزه شما نزد آنرا درمعرض عموم بگذارند درغیر اینصورت فورا پاک ومحو میشود !سر زمین اجدای مرا بکلی ویران ساختید  چرا که چشم  جهانیرا خیرهوکرده بودملتی پاک / نجیب/ مهربان  وفرزندان اهورا مزدا که میدانستند  شستشو یعنی چه وپاکی وطهارت چیست  . مارا به  دست دریوزگان وحیوانات  سپردید وخود سر راحت ببالین نهادید 
شب گذشته طوفان شدیدی همه چیزرا  بهم ریخت من هم از طوفان میترسم صدای امواج دریا تا پشت پنجره هایم میامد روی موبایلم  دیدم کسی نوشته  ( آی لاو یو ) با چند بوسه  آه از طرف آن فرشته ای بود که امروز بخاطر تصمیمات مرگ اور شما من از او دورم  باو گفتم طوفان همه چیز را بهم ریخته  لیوانی شیر نوشیدم وسپس روی صفحه دیگر کسی را دیدم که دوست میدارم از طوفان تشکر کردم  که مرا  بیخواب کرد تا چهره   اورا باز ببینم فریاد میکشید ومارا از هرچه ملا وآخوند وکشیش بود بری میساخت او نمیداند که من از دوران بچگی از این موجودات بیزا ربوده وهستم وهیچگاه پایم به هیچ زیارتگاهی نرسیده مگر به زور.
بلی جناب کیسین ! خیلی ها شمارا فراموش کرده اند اما من سالهاست که درانتظار وقوع آن حادثه بزرگ نشسته ام وآن مرگ شماست اما گویی مرگ هم از شما وحشت دارد وشمارا به دست زندگی ننگین خود وا گذارده است  وشما همچنان مشغول تعلیم فرزندان موسی هستید که خود نواده او میباشید .
همه مواد غذایی / همه وسایل مورداحتیاج دردست فرزندان شماست بنا براین برای دنیا طرحی نو کشیده وبرایتان مرگ صدها هزار ویا میلیونها انسان مهم نیست  دهانهای گشا د وزیادی باید نابود شوند تا شما به راحتی در آسمانها پرواز کنید وکره زمین را برای خود وخدمتگاران تهی مغزتان آماده سازید / زیا ده عرضی نیست جر بقای انسانهای واقعی  ومردان بزرگ وروانهای پاک.پایان 
خاموش تر ازهمیشه گریستم 
گریستم  ازاین که در غم تنهایی
اندیشه های من  بباد میروند
ودرهوای سینه ای لبریزاز مهر 
باز گریستم .
وامروز صفحه ای دیگر را ورق زدم 
ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 18مارس 2020 میلادی برابر با 2578 شاهنشاهی.!

سه‌شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۹۸

تاریخ فردا

ثریا ایرانمنش"لب پرچین "اسپانیا 
---------------------------
تاریخ فردا درباره امروز ما چه قضاوتی خواهد کرد در باره مردمی  که درقرن بیست ویکم میلادی زیر سلطه مردانی  بیشعور وبی عقل و درآمده از غار کعف وبازماندگان مردان  چادر نشین صحرا گرد وسوسمارخور - همه گذشته خودا ازیاد بردند مسخ شدند  کور شدند ولال تنها گریستند وزاری کردند وهمه قوای عقلی وبدنی وانرژی های سازندگی خودرا ازدست دادند  البته بودند ملتهایی این چنین که باتفاق یکدیگر دست دردست هم داده و خودرا رها ساخته ازنو بنای دیگر ی را نهادند اما ملت ما ! نه!ملتی که به تماشا میشنید تا ملای بیسواد دهایی بزرگترین کتابهارا به دست آتش بسپارد وآنها صلوات بفرستند  ملتی مینشیند یا یک عقرب جرار درکنار درخت برایش جادوی آیه هارا تجویز کند ملتی همه جوانانش را به دست جلادان میسپارد تا خود درسایه خنک درختان بیارامد . .
ملتی که سقف هارا شکافته وبا دنیای امروز چندان بیگانه نیست اما آن وسیله را تنها برای هوسهای خود بکار میبرد .
من جهان شما را  سخت شکافتم  اما هیچ فکر تازه ای درآن  نیافتم  هیچ فکری به پهنای دشتهای بیکران کویر وکوههای سر بفلک کشیده زاگروس  من دل هر ذره را شکافتم اما درونش از آفتاب خبری نبود  تنها ذرات آیه های اسمانی در بسته بندیهای فریب وریا ومکر ودروغ  از کهکشانهای دوردست  دروغین بدامن همه بارید .
واژه ها همه مردند - کلام یخ بست وآواز بلبلان در گلو خاموش ماند عروسان نو جوان حلوی درب  حجله ذبح شدند  تا دردرون آنها در شعور اندیشه ای آنها  جوهری شکل نگیرد  از پیکرهای صدف گون ولبان شوخ طنازان بهره بردند برای فروش بردگی ها  وآخرین گوهری را که داشتند به دست بیماری عالمگیر دادند
نه این چنین ملتی یگانه است بی هم تا است دو نفر هیچگاه نمیتوانند یکی شوند همه یک 
پارچه ( من ) هستند.
چهل ویک سال گذشت وهر دریجه ایرا که گشودیم از دیروز گفتند  گویی فردایی درپیش نیست یکی در بیراهه ای خیبر وجنگ احمد با حسن درگیر بود دیگری در میان دوراهه های طوس وشاهان وآدمکشان دیروزوامروزی وسومی مشغول فروش مغزها و همه فراموش کردند که  ( مردمیم ) .
همه بسوی یک خاموشی خود ساخته خزیدیم  مغز من شعور من ظالم تراز مارهای زهرآگین مرا ودار به سرکشی کرد  وآن آدمخوار از قبیله آدمخواران قرون  عکس ماررا کشید  وطعمه هایش را بلعید  وهمه روزوشب ما در بین هشیاری ومستی  بر سرنوشت خویش گریستیم .
وفریاد مان خاموش بود که آه از اینهمه ستمگری وبیداد  اما ضحاک همچنان مغزهارا میخواست ومینوشیدوبا خون جوانان ما زنده مانده بود .
ایا هنوز درخوابید ؟ پسرانتان زن شدند ودخترانتان درنقس مردان جوان بازی میکنند طعمه میشوند حال دراین شب تاریخی شبی که آتش افروز بود وآتش کشنده میکربها بود ما درپناه حکومت نظامی که چه عرض کنم درپناه حکومت مرگ در خانه به پای شمع ها میگرییم ونوروزمان عزا شد .
آهای مردم خفته وبیعار شب یکسره تاریک است چراغی سوسو نمیزند وشمعی راهنمای ما نیست برخیزید خود شما برخیزید وضحاک را بکشید وماران ودیوان شب را به تنور آتش بیاندازید  معجزه نزدیک است  درانتظار هیچ برقی از آسمان نباشید همه ستاره ها دروغینند . ایا خود شما نیز یک دروغید ؟ ومن بیهوده نام ( ملت وهموطن وهم راه ) را برشما نهاده ا م ؟ .ث
پایان 
ثریا / اسپانیا /شب آخرین چهارشنبه سال کهنه میرویم بسوی دشت اقبال ! 27 اسفند ////

برهنگی

ثریا ایرانمنش "لب پرچین "اسپانیا !
------------------------------

شهریاری گشت ویران  شهریارانرا چه شد
سرنگون  این تخت غیرت  تاجداران ر ا چه شد 

صحن میدان وفا خالیست از چوگان زنان 
گوی عشق افتاد در میدان سواران را چه شد

بر نمیخیزد  سحر ها  ناله ای از سینه ای
بانگ یارب یارب شب زنده دارنرا چه شد؟...." صحبت لاری "

برهنگی چه سیاه است وچه زشت ونفرت انگیز . سیاه به رنگ شبهای تار ما  وخدا نکند شخص  ناگهان برهنه شود تو عریانی اورا ببینی که درزیر یک پوشش الوان پنهان است . درونی سیه تر از  شب تاریک شب نشینان .
من همیشه اینه دیدگاهم را بسوی روشنایی گشوده ام  وگاهی این اینه را جلوی آفتاب گرفته ام  تا جلوه آن بیشتز  شود اما از شدت تابش نور  آینه میشکند وسیاهی وعریانی هویدا میشود .
 روح  این برهنه گان برایم  هویداست بیهوده خودرا فریب میدادم که نه! این یکی  پایش لب گور است محال است خودفروش باشد خود فروشی  شاخ ودم ندارد تا هرسنی که تو بتوانی یکی از اعضای بدنت را به حرکت وا بداری میتوانی آنرا مانند یک دنبه  آبشده متعفن بفروشی ویا خودرا عریان کرده مانند دلقکان درسیرک امروزی به نمایش بگذاری .
بعضی ها قابل ترحمند ازاین خود فروشی واز این برهنگی  باید تنها به آنها بصورت یک حیوان بیمار نگریست نه یک انسان باشعور .
برهنه بودن  بسیار زشت وچندش آور آست  
تو شهامت پوشیدن لباسی در برابر گفته های من نداری  پس بهتر است که همان جل پاره ای را که بردوش میکشی محکم نگاه داری وبدینگونه خودرا خفیف و زار  درانظار نکنی .

من باغرورم زیسته ام واین توانایی را دارم که درتمام مدت سخن گقتن  از برهنگی خود جلو گیری کنم  . 
برهنه شدن مانند یک شاخه خشک بدون ثمر تنها بی ابرویی برایت خواهد آورد  بت پرستی تو تا مرز بی حرمتی به دیگران نیز رفته است  مگر آن  مرد چقدر توانایی دارد وخودرا به کدام قبیله فروخته که بدینگونه مورد ستایش است ؟خودرا سر زنش کردم واز خود پرسیدم :
ایا آن سفیررا فراموش کردی که سر انجام کانون تمدن او به ( بنیاد توحید)ونشستن درپای آن پیر جادوگر گره خورد  ؟!.
تو دستت را به هیچ آویزه ای آویزان نکرده ای تنها به قلابی که از از آسمان  ونامریی است دست خودرا آویخته ای درانتظار معجزه ازاین جماعت مباش  .

شب گذشته با هجوم لاتهای همیشه درصحنه  که مانند سگهای تربیت شده  درمواقع حساس با اشاره ارباب حمله خودرا آغاز میکنند  - ناظر هجوم این سگهای درنده با الفاظ کثیف بودم که دربهای حرمین را میشکستند حال یا بنام دین ویا بنام قدرتی نامرئی درپشت سر - وبهانه این بود که چرا آنهارا قرنطینه کرده اید ؟؟.
در میان آن حاکمین نیز  کسانی هستند مانند مافیای دیرین وپدر خوانده ها هرکدام دسته خودرا دارند واوباشان تربیت شده را که با پول ملتی  آنهارا بجان یکدیگر میاندازند .
دراین گوشه هم هستند کسانی که درحرمطهر آن اراذل اشک تمساح میریزند . 
بهتر نیست که دامن خودرا جمع کنی وپایت را ازاین سیاه پرورده ها بیرون بکشی ؟1.
روان آن مرد بزرگوار ( شجاع الدین شفا ) شاد که میگفت یک ملت را تنها روشنگری هاو آگاهی به ناریخ گذشتگان است که زنده نگاه میدارد / ما گذشته ای نداریم از گذشته با شکوه وپاکیزه ما  هزاران سال  سپری  شده است واین لجه هایی که بعنوان هموطن وهم زاد ما زندگی میکنند تنها جانورانی هستند که از زیر خاک کثیف وغیر طاهر بیرون آمده اند از نطفه های کثیف وفاسد .
مردان ده مردان ولایت باز مردانگی بیشتری دارند وزنانشان زنانی با کمال وبا شخصیت میباشند.
ما نباید از قشر " لوس انجلس نشینها" توقع انسانیت داشته باشیم آنها درون محلول افیون غرق شده اند حتا آنهاییکه درکشوهای بالاتر زندگی میکنند .
ملت واقعی ایران درون کومه هایش درصحرا ها وبیابانها ودشتهای لبریز از شقایق وکومه های گلی خشتی خود در میان کویر طاقت آورده اند مانند همان کویر پر طاقتند  سر بر سجده میگذا ند اما جایگاهشان مطهر وپاک است .
آنها فرزندان  راستی اهورا مزدا هستند نه فرزند شیطان .

امشب شب چهار شنبه اخر سال است تنها کاری که باید کرد این است که چند شمع روشن کنیم وبه شعله ها خیره شوییم کسی نیست همه ما تا روزی که معلوم نیست چه روزی است باید درقرنطینه ها باشیم بچه ها ازدرون خانه کار میکنند زیر دوربینهای نصب شده !وچشمان نا مریی ومن ؟ً ...ا زهمه بریدم دوباره سر به زیرلاک خود میبرم ومیل ندارم انچه را که اموخته ام امروز تکرار تهوع آورا آنرا با پرداخت سکه از دهان دیگران بشنوم . ث

بوسه خواهم بجای لعل  لب یاری کجاست 
حاجتی  دارم  بدل  حاجت گذارانرا چه شد 
پایان 
 ثریا ایرانمشن / اسپانیا / 17 مارس 2020 میلادی برابر با 27 اسفند 2578 شاهنشاهی .

دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۹۸

سلام بر کرونا !

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
---------------------------------

آفتاب که غروب کرد شب میشود 
 درشب چراغها روشن میشوند !!!!!!

 آفتاب  در روی کره زمین غروب کرد وتنها چراغهای بیمارستانها روشن است وشمع های مزار !
گفتند که این ویروس لعنتی ساخت دست بشر نیست خود ش با ویروسی دیگر بغل خوابی کرده واین حرامزاده را به دنیا آورده است آنهم برای آدمهای بالای شصت بیماران قلبی  دیابتیک / ریوی/ سرطانی !!!!!!  کافی است که خود حدیث مفصل بخوان  از این  مجمل .
شب گذشته مردم روی بالکنهایشان آواز میخواندند میرقصیدند واز این بالکن به آن بالکن  دومینو بازی میکردند !!! من خیلی زود به رختخواب رفتم  وخیلی دیر بخواب !!!
نگران قافله هستم که همچنان دارند میروند وبا چه سرعتی این راه را طی میکنند  تنها هر صبح ارقام جلوی چشمانم میرقصند !
" آیا این ویروس درگرما خواهد مرد ؟ " نه !  باید درانتظار  واکسن ودارویش باشیم ( البته دارو را دارند !!! منتظرند تعداد بیشتری از این پیر وپاتالها وبیماران  علییل عطای جهانرا به لقایش ببخشند بعد دارو را برای جوانان میفرستند تا آنها تندرست باشند برای ....... فضولی موقوف !

همه جا ساکت است بچه ها ازخانه کار میکنند و بیماران درخانه هایشان بستریند ویا اگر درهتلی بوده درهمان هتل خواهند ماند ویا خدای ناکرده خواهند  مرد . 
درسرزمین  پرکرشمه ما دیوان سالاران دستور حکو.مت نظامی داده اند وفرموده اند که چیزی بنام قرنطینه نداریم !!! ماشین های زره پوش تانگها واتومبیلها وسربازان با تفنگهای پر درخیابانها پاسداری !!!! میکنند . 
لباس خوابمرا پشت رو پوشیده بودم میگویند دراین وقت هر آرزوی داری بر زبان بیاورد !!!! 
آروزها گم شده اند تنها  گفتم امیدوارم این بهار برای همه تندرستی وشادابی بیاورد برای جهان هرچند بهار خود یک فصل بیماری زاست وافراد مسن وبیمار درهمین  فصل میمیرند  وهرچیزی که زنده میشود واز زمین میروید چیز دیگری خواهد مرد  باید تا پایان فصلها به همین نوع زندگی نکبتی ادامه دهیم تا وقتی که جهان بزرگان تمیز وپاک وآنها اسوده خاطر که دیگر برای مسن ترها مخارجی را نباید متحمل شوند واین است پایان راهی که آنهم با سختی ها پیمودیم  .

روز گذشته ایملی داشتم  برایم ناشناس بود معمولا من دستم روی دلیلت است وهمهرا بایک نگاه به درون سطل زباله میفرستم اما این یکی تازه بود ! با یک عکس تمام قد رعنا وزیبا گویی حضرت یوسف  افسانه ای ناگهان روی صفحه ظاهر شد ! 
خوب حال شما خوب است ؟ 
بلی  ! 
من بیست وهشت سال دارم وعاشق شما شده ام ........ هه هه هه هه چه بازی بامره ای را دراین حبس خانگی ودروان غم انگیز شروع کرده ای پسر جان  من همه زندگیم را باید از سوراخ الک بگذارانم تا شاید چیز برای تو بماند چیزی ندارم / در ایمیل دیگر عکس خانوادگی را فرستاد سه نسلشان هنوز زنده بودند وهمه زیبا رعنا  وخودش درخارج به دنیا آمده بود .
نوشتم ! گویا تو هم درحبس خانگی  دچار جنون ادواری شده ای پسر جان من پسر کوچکم از تو بزرگتر است ! 
گفت : مهم نیست ! 
من عکس ترا با موهای سپیدت دیدم ودانستم چند ساله هستی  مهم نیست ! من عاشق تو هستم !!!!
 ای فرشته رحمت  مرا حمایت کن  حوصله این بچه بازی ها را ندارم  از رشته تحصیلیش گفت واز خانواده اش آه مادر مقدس به دادم برس این بچه دیروز  !!!! 
همه را دلیلت کردم وتمام شب دراین فکر بودم که خوب !!!! 
تا توانستم ندانستم چه بود 
چونکه دانستم توانستم نبود
حال دریک تصور  ویک خیال در یک قاب خالی  باید درسکوت بنشینم وجریان بادرا بخاطر بسپارم  وعشق را که خواهر مرگ است  وجاودانگیش  را ورازش را بخاطر بسپارم !.
من ازاین نوع عاشقان زیاد داشتم  سر انجام یا طلب پول میکردندویا میل داشتند که به جایی پناه ببرند ! اما این یکی به هیچ یک محتاج نیست .شاید رنجی  باشد  وابسته به آن سر چشمه خونبار  گنح نخواهد بود  منهم خاک نیستم که مرا درتملک خود بگیرد  بنا براین حتما یک ( رنج ) بزرگ است . 
دفتر رابستم  وصبح امروز مشغول ضد عفونی خانه بانمک وسرکه شدم . پایان 
ثریا ایرانمنش / 16 مارس 202 میلادی برابر با 26 اسفند 2578 شاهنشاهی !و...98 تازی !