یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۴۰۱

سر زمین من

ثریا ایرانمنش « لب پر چین »    اسپانیا 

شاد زی با سیه چشمان شاد  / که جهان نیست جز فسانه  وباد 

ز آمده شادمان  میباید  بود  /. وز کذشته نیز نباید کرد  یاد 
.« رودکی سمر  قندی » 

دیگر هیچ امیدی به آبادانی  آن سر زمین.  نیست جویبارها خشک رودخانه  ها تهی از آب جاری ودریاچه که رگ  ونفس آن سر زمین بود به اربا ب هدیه شد خلیج زیبای همیشه فارس شد جولانگه چین وماچین.  و ما هنوز در گذشته هاگام بر میداربم وگاهی از سر حسرت  أهی میکشیم که ای وای دیدی چه ها بود وچه ها شد ؟! 

آنچه شد یک پرانتز کوچک و زیبا  با نور افشانی ها  باز شد و بسته  شد حال علت انرا هرچه وهر کس میخواهند بدانند. دیگر  هیچگاه. آن پرانتز باز نخواهد شد  سر زمینی بایر. لبر یز از خاک ها وکرم ها وجانوران و ‌فسیلهای ها باقیمانده . بو گرفته از ترس قیامت وانتظار وحضور یک ادم نا مریی ،

در اینسو هم هر کسی تلاش میکند پا منبری هایش را زیادتر کند. یکی  خاک‌ها قرون را وقبور رفتگان را میشکافد  ومیل دارد از آنها  درختی بسازد ویا بکارد. دیگری  در حمام زنانه  کل کل میکند سومی حمام زنانه ای برای  عریان کردن آن خایینی که سر زمین. پدریشان را تبدیل به یک تل خاک نمودند. وخود نیز از دنیا رفتند. مشغول نمونه برداری وأزمایش آنها ست ..

امروز جهان هستی نیز دستخوش نامهربانی طبیعت شده آست  باید آهسته رفت واهسته حرکت کرد تا مبادا. شیشه های تاریک ونامریی  خدایان  ترک بردارند ،

ایرانیان ما انهاییکه  همسن  وسال این جوان تازه بالغ. هستند هنوز در گذشته زندگی میکنند وهنوز اه میکشند. وأوازهای گذشته  را نشخوار میکنند،

جوانان هریک  اسباب با ز ی جدیدی را در دست  کرفته مشغول. گشت  ارشاد دردرون آن هستند ،

 روز گذشته  دختر بزرگ من  گفت برای دختزم یک ایفون خریدم  به قیمت !!؟؟.  تلنفنش خش برداشته بود جلدش شکسته بود و،،،،،

 چشمانم گرد  شدند. برای پسر ش. که هر سه ماه یکی تازه میخرد ، خوب. من با همان    لاشه قدیمی خود لک لک مبکنم درخواستی ندارم  نوه هایم همه  یکی از أخرین هارا در میان دستهای عرق کرده شان می چرخانند      من با همان آخرین آنها که حروف را دوبار تکرار میکند ویا ابدا. نمینویسد.  روزهایم  را میگذرانم . تا آن تنهایی وحشتناک توام با دردهایش را از باد ببرم. چیز جدیدی برای خواند ن ندارم  گاهی نوشته های  خودم  را میخوانم وقهقه میزنم .

هرچه بود برای من یکی به پایان رسید.  من مجبورم به پایان بیاندیشم  خودرا نمیتوانم فریب بدهم. تنها آنچه را  که از گذشته  در ذهنم. باقی  مانده مانند جعفری. ساقه های  پوسیده انرا میگیرم وبرگهای تازه را روی. سفره ذهنم پهن میکنم ، دیگر چیزی برای فرا گرفتن. نیست  همه چیز را میتوانی درون همین صفحات مجازی بیابی حتی عشق را ، .

در کنارت جنگل‌ها با اشعه لیزر میسوزند آب‌ها بخار می‌شوند دریا ألوده وکثیف ورودخانه ها همه  حاصل فاضل آبهای کارکانجاتی است که ترا تغذیه میکنند. آشپزهای مدرن از جویبار های کثیف جانوران را صید میکنند  ودر کنار. سس های رنگین انرابه نما یش میگذارند  مسابقات. آواز و رقص وأشپزی. بهترین سر گرمی هاست که روز داغ وطولانی ترا. به پایان برسانند. وشب در گرمای چهل درجه وهوای دم کرده نمیدانی به کدام سوی تختخوابت پناه ببری و باز ،،،،،در فکر آن ویرانه سرا هستی با مردمی نادان  حسود خود فروش  که ترا فریب میدهند البته بخیال خود  ،

 حال دیگر سیه چشمی هم نیست که ما با آن  شاد باشیم. چهره ها همه   صورتک  شده اند  وچشمها همه شیشه ای  .

و،،،،من همچنان خودم باقی مانده ام. با همان غرور احمقانه وهمان  شخصیت. کامل یا ناقص. همین که هست  برای خودم خوب است. حد اقل آنکه نه خود ونه دیگران را فریب نمیدهم برای کسب روزی ویک پیراهن دیگر ،   یکشنبه تان خوش ،

پایان . 

ثریا ، اسپانیا ، 19/07/2022  میلادی 

شنبه، تیر ۱۸، ۱۴۰۱

برای تاریخ

یک دلنوشته. برای ماندگاری در تا ریخ

ثریا ایرانمنش . لب پرچین . اسپانیا .

در روی صفحه توییتر تعداد پاچه خواران  حضرت ولایتعهدی و شهر بانو زیاد است منهم حوصله جر و بحث را ندارم .من خود تا تاریخ زنده   هستم  

ودر آن زمان که ایشان گل کردند با دسته گلشان. دلم برای شاه سوخت ،‌

پس. از تاج گذاری  و ونیابت سلطنت فورا به شهر « أسپن » خصوصی سفر   کردند. روزنامه های  فضول نوشتند ایشان برای صلح  وگفتگو در باره آن رفته اند اما ایشان رفته بودند تا تاج وتخت را بهیکباره بگیرند وانها ندادند !  آنها بر نامه بهتری داشتند  آنها دیگر میلی نداشتند در خاور میانه نگینی بدرخشد مانند خورشید وتاج وتخته همپایه. ملکه بزرگ. داشته باشد .

برنامه اسپین  خیلی زود از روی همه صفحات پاک شد .

روزی لسدالله اعلم دریک  میهمانی  خصوصی میکفت. من خسته شدم از آنهمه عکاس خارجی که روی پله ‌لابلای درختان. کاخ درانتظار حضور شهبانو واجازه  ایشان هستند ! آیا عالم میدانست که ایشان کنتراتهایی با. کمپانی های مد بسته اند ؟ 

ایشان با عکاسان داخلی چندان سر لطفی نداشتند بیشتر فرانسوی وامریکایی ‌ ویا  اسپانیایی. ونویسندگان داستان‌های مجلات زرد بودند  

شاه مشغول جلو بردن ارابه  برای پیشرفت تمدنش بود ایشان را بحال  خود  واگذاشته بود  .

مجلات زن روز واطلاعات  بانوان هر صبح یک عکس جدید از ایشان. در صفحات اول داشتند وپاداش آنها رفتن به مجلس شورای ملی بود بدون. داشتن هیچ سواد سیاسی !.

 زمانی که. شاه در امریکا بسر میبرد  بار بارا والترز  در بک مصاحبه خصوصی از شاهنشاه پرسید ،شما چگونه به همسرتان اعتماد کردید  و نیابت سلطنت وهمه اختیارات را به او دادید ، شاه مکث کرد وسپس فرمود. این دیگر بسته به سرنوشت است در آنجا شهر بانو پا به پا میشد وموهایش را مانند دختر بچه های  مدرسه زینت داده  با یک تل بسته بود ویک لباس ساده پوشیده بود  

این زن عاشق خودش بود. پول فراوان بیماری شاه. حضور پر رنگ چپولها. همه دست به دست هم داده  از او یک ستاره بین الملل ساختند،،اوف،،، زیباتر ین امپراطزیس جهان 😌

امروز او در پناه همان. ثروتی که شاه برایش بر جای گذاشته ودر بسیاری از جاهای خوب !!!!! سر مایه کذاری کرده است. هنوز.  گام بر میدارد نمایشگاه نقاشی وارت . افتتاح میکند گویی آبدا او درایران زاده نشده. هرچندبه اجداد طباطلاییش وافتخار میکند که سیدنا  سی پشت به. محمد میرسد دریغ از یک پنی برای کودکان کار ویا گرسنه ایران دریغ از یک پنی   یک قدم برای زنانی که  زیر چکمه های پاسداران له میشویند تجاوز به آنها صورت می‌گیرد.  نه و برایش هم  مهم نیست برای او ارقام   بانکی و سالن زیبایی  میهمانی   م‌وناکو ورفتن به شام شاهان است تنها ملکه هلند از پذیرایی او معذور لست وملکه انگلیس 

 او در حال  حاضر با یک زن تاجر فرقی ندارد ازاینگ‌ونه زنان ثروتمند تاجر. در هند هم زیاد هستند. ایشان سر زمینی ندارند که امپراطزیس آن سر زمین باشند تنها چند دختر بچه خردسال  که شیفته لباس وجاه ‌جلال ویا زنانی که از قبل او بهر ه میبرند یا چند روزنامه‌ چی  ویا مردانی که حقوق بگیرند تا کاهی در خبرهایشان بگویند . مادر ایران  ،مادر ایران  بی بی   بختیاری بود که بر اسب نشست ودشمن را از سر زمینش دور ساخت  نه بک مانکن بین الملی  و،،،،و دیگر هیچ باقی بماند  ، پایان آخ …..دلم خنک شد 

ثریا . جمعه. هفتم. جولای دوهزارو بیست ودوی میلادی 


جمعه، تیر ۱۷، ۱۴۰۱

مرگ جهان


 ثریاایرانمنش " اب پرچین" اسپانیا !
-----------------------------------
تغییر راه . تغییر  ایده ولوژی  تغییر مذهب  وسر انجام تغیر عقل !
 انسان  بواسطه همین مختصات انسان است در غیر اینصورت یک حیوان  مصرف کننده ای بیش نیست .
 در گذشته در امپراطوری بریتانیای کبیر حتی اگر میخواستی وارد یک مدرسه بشوی باید موهایت  شانه کرده لباس مرتب وا زهمه مهمتر زبان ولهجه  با  کلاس را داشته  باشی !!! حال امروز جناب سزارین با آن لحجه گویی کارگری  د رانتهای :وست اند : دارد حرف میزند سر انجام با فریادها واستعفای کابینه اش مجبور شد تخت سلطنت را ترک گوید !  تنها کار مهمی گه انجام داد این بود که  سر زمنینش را از ارو.پا با انهمه بدهی های  جدا کرد  ایکاش همهرا ازهم جدا میکرد این اروپای  زپرتی  که رهبرش جناب ماکرون ماکارونی باشد وهر روز یک دستوری را صادر کند وهمه  کشته هارا ببرد وته مانده هارا برای  صادرکنندگان  باقی بگذارد  ...نه بهتر است همه  ا زهم جدا شویم ! از یک گم گشتکی به یک گم گشته ای دیگر رفته ایم البته ما همه در ژرفای وجود یکی هستیم اما ازهمان جدا
  .
روزی این سر زمین برای خود  زندگی داشت  کارش با توریست میگشت وتجارت شراب و روغن وزیتون وخود زیتون سبزیجات به جد وفور که به هر میوه فروشی میرفتی دسته ای جعفری تازه از باغ چیده شده بتو هدیه میداد بعنوان تبرک ! امروز چند برگ جعفری گندیده را درون یک جعبه  گذاشته اند واز فروشگاه دست دوم فرانسه باید خرید فروشگاهای محلی بکلی از بین رفتند المان . فرانسه . انگلیس همچنان فروشگاههای خودرا ردیف کرده زیر عناوین مختف وغذاهای  ته انبا ررا پس میفرستند دولت درمانده ووامانده انهااز این سو به ان سو میرود  وسخن رانی میکند امروزدریک نانوایی س ر یک تکه نان بزن  بزن بود درحالیکه قبلا درون رستورانها نان اولین چیزی بود که سر سفر ویا میز  میگذاشتند آنهم  چند نوع آ ن حال با نانها ی یخ زده صادراتی  وارداتی  باید شکم خودا پروار  گنیم این اروپای یگانه است وکسانی  که بر صندلیهای ریاست مجلس وکنگر ه اروپا تکیه دا ده اند هنوز نمیدانند که هویچ را درسبد  میوه بگذارند  یا در سبد سبزیجات تنها میخورند ومییرندوزمینهارا به اتش میکشند وبرجهارا بالا میبرند امروز دیگر دراین شهر زیبای ساحلی اثری ازآنهمه تمد  ن قدیمی قبلی نیست  وبوی دریا وخاک را احساس نمیکنی دریا آلوده رودخانه ها الوده  وکثیف مزارع بزنج را که زیر نظر کاربران اروپایی کشت میشود  از هردانه باید سه عدد بیرون کشید ومردم در جویبارها به دنبال خرچنگها یا جانوران آب زی هستند که انها را بعنوان غذا با  برنج مصنوعی به درون شکم بفرستند شکم ها  همه با دکرده  دستورات از یالا میرسد امروز ماسک بزنید فردا  پوشک نپوشید در یابان کارتان را اانجا م دهید  حقوق عقب مانده شما بعد ا خواهد رسید !! تونل توالتها  با اب خوردن یکی شده اند این است اروپای نوین .

امروز احساس میکنم همه چیز دراین سر زمین گم شده تنها لباس های چین دار واواز های محزون آنها باقی ماند ه بقیه به موزه ها رفته اند  ـآن هوای دلپذیر صبگاهی با وزش باد از دریا به همراه   آن کوه ها  روانت را شادمیکرد امروز اثری ازکوهها نیست ودریا  مانند یک دریاچه لجن در گوشه ای  بالا وپایین میرود هجوم قایق های تفریحی هجوم خانه ها عفاف هجوم قایق های تند رو برا بردن موادمخدر وهجوم پناهندگان  که هیمشه دردریا غرق میشوند توحتی دیگر  میل نداری یک ماهی را بخوری . همه چیز رو به  پایان  است اما برای از ما بهتران دنیا ازهم آکنون آغاز شده است بانکها بسرعت رشد کرده اند و.....کلیسا درگوشه ای برای اموات نماز میخواند و........من وتو یکی باهم دردرون  / من بی تو در آگاه بود /  وتو بی من درجهان .پایان

ثریا ایرانمنش  08/07/2022 میلادی .!

چهارشنبه، تیر ۱۵، ۱۴۰۱

روزگاری !


لب پرچین » اسپانیا «   ثریا ایرانمنش

———————————————-

گر گذارت  روزگاری ، سوی گورستان فتاد 

بر مزارم  گریه وزرای مکن ، اشک بیحاصل  مریز  

در غم مرگم  عزا داری مکن 

گور من از من تهی است. ،  بهر یار  زنده غمخواری مکن 

سر بسوی آسمان کن ‌،‌ مهر تابان را ببین 

در سکوت  شامگاهان ماه رخشان را ببین 

من همان تابنده مهرم .  پرتو رخشنده ماهم  

قطره جانبخش ابرم ،  قامت رقصنده سروم  

مرغ شاد  نغمه خوانم   ، چلچراغ کهکشانم

گر گذارت   روزگاری  بر مزار من فتاد 

ناله وزرای مکن  

در رسای  یار دیرینت  گهر باری مکن 

چشم جان بگشا مرا در گه جانان بین 

ساکن منزلگه  یزدان ببین 

ذره ام  در ذات هستی  تا ابد پاینده ام 

پرتو خورشید  عشقم  جاودان تابنده. ام 


سروده ای از نازنین یاری دیرین  که سالها در گور خفته است اما همچنان میدرخشد 

«ح، شین» ،

از این رو انرا برای خودم نیز  نوشتم وتقدیم میدارم . ثریا 

ششم ژولای  دوهزارو بیست ودو میلادی 




سه‌شنبه، تیر ۱۴، ۱۴۰۱

ویرانی


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین "  اسپانیا !

ای بر سربالینم افسانه سرا. دریا / افسانه عمری تو  . بازی بسرآ  دریا / 

با کوکبه خورشید  دریای تو میمیرم  / بر دار ببالینم دستی به دعا دریا /

بردار ببر  دریا  این پیکر بیجان را /  در سینه گردابی بسپار وبیا  دریا /

تو مادر بیخوابی  من کودک بی آرام /  لالایی خود سر کن  از بهر خدا  . دریا 

دریا بیجواب  آرام با پیکر های برهنه در دور  دستهای افق  آرام اسوده است وهیچگاه  زبان مرا وافسانه های مرا نخواهد فهمید و یا شنید .

بسیار روزها  دراین فکر بودم که برخیزم وخودرا به آرام  به امواج او بسپارم اما نگاهبانان با دوربین ها در صدد نجا ت هستند .  لزومی نداردست  وپا بزنم ا  ازام روی امواج میخوابم وسرم را به خورشید میسپارم جشمانرا می بندم شاید گردابی مرا فرو برد باید خیلی از ساحل دور شوم  اما قایق های تفریحی وقایق  نجات همچنان  مارا زیر نظر دارند مانند خورشید که همیشه زیر دوچشم پر فریب ایستاده ایم .

هنگامیکه انسان با گذر از تاریکی ها پای به روشنایی میگذارد دراین پندار است که  نجات یافته  وبا گذر از تاریکیها به روشنایی ها دیگرهمه راهها هموارند  با شگفتی وبی حساب خودر ازاد میبیند اما بشر هیچگاه ازاد نیست در میان زنجیرهایی که با دست خود ساخته گرفتار است .

گاهی ازفشار درد وغم نمیدانی چه کسی را فریاد بزنی از کدام مرجع وکدام سو بخواهی که به کمک تو  برخیزد علم هم مرده است وخودرا به دست باد داده  خدا هم قرنهای است که درفضای مجازی زیر رو میشود فرشتگان او نیز همه پیر واز کار افتاده شده اند سیمرغ خدای خدایان درکوه قاف خودرا از دست بشر پنهان ساخته دیگر ادعای خدایی ندارد  جهان تبدیل به یک جهنم شده است  شعله ها از هر سو ترا احاطه میکنند  وتو راه فرار نداری  درکنج هستی خود  پنهان میشوی . 

نی مرد مناجاتم من  . نی رند خراباتم  / نی محرم  محرابم  ونه  درخور خمارم 

نی مومن توحیدم  . نی مشرک تقلیدم /  نی منکر تحقیقم  / نی  واقف اسرارم 

از بس که  چو کرم قز بر خویشتن  تندیدیم /  پیوسته چو کرم قژ در پرده پندارم ............" عطار نیشابوری "

انکه  در ظاهر  باید مرا پرستاری کند  مرده مرا روی تختخواب دید ورفت کنار تی وی آنقدر بازی کرد تا آنرا ازکار انداخت  عرق ریزان وخسته از جای پریدم  خدایا چند روز است که غذا نخورده ام ؟ ترا بخدا آن ذره ماست وخیارارا با تکه نانی بمن برسان   تا بلکه بخوابم !!!! وصبح زود هم رفت من ماندم واین   تی وی ویران وبدون ناهار وبدون غذا ایتها  زندگی میکنند تا کار کنند نه کار کنند تا زندگی نمایند ! 

نه !هیچکس نیست  هیج صدایی نیست تنها گاهی درد بمن فشار میاورد  ومیگوید هنوز زنده ام وبس .

درکدام  فرقه میبایست راه میرفتم وکدام ره را ؟ دیگر برای همه چیز دیر است خیلی دیر . ث

پایان / ثریا ایرانمنش  05/07/2022 میلادی 

یکشنبه، تیر ۱۲، ۱۴۰۱

جهنم


 ثریا ایرانمنش « لب پرچین »  اسپانیا 

جهنم جایی است  که تنها برای انهاییکه در میان بازار سود وزیان نیستند ساخته شده است ،

جهنم جایی است که در خبرها بتو میگویند یک جبهه هوای داغ در راه است وتو صبح  میبینی که همه درختان وجنگلهای اطراف در یک خط مستقیم میسوزد ‌قامت بک یک درختان را میبینی که تسلیم شعله های آتش شده بصورت تلی از خاکستر بر زمین  میریزد  وهوای داغ وارد اطاق تو میشود وراه نفس ترا میگیر ،

جهنم جایی  است که از پشت شیشه ها ی بخار گرفته  وغبار آلود میتوانی بهشت راببینی.  حوریان  عریان در بغل مردان  ردیف قایق ها وردیف اتو مبیلهای  أخرین مدل   

جهنم جایی آست  که تو بخاطر. سر وصدای جشن های محلی باید همه درب‌ها را  ببندی وتا نیمه های شب گوشهایت را بگیری وزیر  هوای داغ. راه نفس تو بسته شود اما صدا همچنان مانند بک طبل. پیکر ترا به لرزه در میاورد ،

جهنم جایی است که مامورین بتو اجازه ‌ورود به  آن سوی بهشت را نمیدهند. اجازه. اینکه تو دقیقه ای ماشین خودرا پارک کنی تا پیاده شوی نیز  نداری. باید بروی در گاراژ ،

جهنم جایی است که زنا ن ومردان. تاریخی ورو به مرگ با چهره های  کریه  حاکم بر سر نوشت تو هستند آنها راه تجارت را خوب  میدانند ،

جهنم جایی است که. همه حق وحقوق ترا محدود میکنند چون در انسوی جهان. سر زمینی به سر زمین دیگری تجاوز کرده آست . تو باید  بهای آن جنگ را بپردازی ،

جهنم جایی آست که  در سر زمینی کهنسال مشتی خوک  از درون طویله بیرون آمده و صاحبخانه را بیرون  رانده ترا بیرون رانده  وبا شلاق وسر تیزه وتفنگ بر جان دیگران حاکمند  وخودرا صاحب  خانه   میدانند ،

جهنم جایی آیت که تو بیست وچهار ساعت چشم به آسمان دوخته ای تا شاید نمی با رآن بر سبزه های خشک باغچه ات. ببارد  وراه نفس ترا باز کند 

جهنم جایی است که  تمام شب دور یک اطاق راه بروی ودرد بکشی وبا خود بگویی. طاقت بیار عزیزم ، طاقت بیار ،،،،،،

جهنم جایی است که تو از پشت شیشه های غبار کرفته. انسوی شهر  بهشت را میبینی. اما اجازه ورود به آنجا را نداری من شب کذشته با تمام وجودم. جهنم را  دیدم وشعله های  آتش را که بر جانم  نشسته وهردم بالا تر میرفت ،

و،،،،، امروز هفتاد مین سالی است که  بانو (آوا پرون ) از این دیار دیدن  کرده اند  مجسمه اورا از فلز. ساخته وخیابانی به نام او در پایتخت  وجود دارد و هنگام بازدید بک میلیون. ادم. به پیشواز وبدرقه او امده ورفته اند .  جهنم. همین جاست دروغ میگویند در جهانی دیگر آست ومن درمیان شعله های  آن نشسته ام بجرم  بیگناهی ،

ثریا ، یکشنبه سوم ماه ژولای 2022 میلادی