سه‌شنبه، تیر ۱۴، ۱۴۰۱

ویرانی


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین "  اسپانیا !

ای بر سربالینم افسانه سرا. دریا / افسانه عمری تو  . بازی بسرآ  دریا / 

با کوکبه خورشید  دریای تو میمیرم  / بر دار ببالینم دستی به دعا دریا /

بردار ببر  دریا  این پیکر بیجان را /  در سینه گردابی بسپار وبیا  دریا /

تو مادر بیخوابی  من کودک بی آرام /  لالایی خود سر کن  از بهر خدا  . دریا 

دریا بیجواب  آرام با پیکر های برهنه در دور  دستهای افق  آرام اسوده است وهیچگاه  زبان مرا وافسانه های مرا نخواهد فهمید و یا شنید .

بسیار روزها  دراین فکر بودم که برخیزم وخودرا به آرام  به امواج او بسپارم اما نگاهبانان با دوربین ها در صدد نجا ت هستند .  لزومی نداردست  وپا بزنم ا  ازام روی امواج میخوابم وسرم را به خورشید میسپارم جشمانرا می بندم شاید گردابی مرا فرو برد باید خیلی از ساحل دور شوم  اما قایق های تفریحی وقایق  نجات همچنان  مارا زیر نظر دارند مانند خورشید که همیشه زیر دوچشم پر فریب ایستاده ایم .

هنگامیکه انسان با گذر از تاریکی ها پای به روشنایی میگذارد دراین پندار است که  نجات یافته  وبا گذر از تاریکیها به روشنایی ها دیگرهمه راهها هموارند  با شگفتی وبی حساب خودر ازاد میبیند اما بشر هیچگاه ازاد نیست در میان زنجیرهایی که با دست خود ساخته گرفتار است .

گاهی ازفشار درد وغم نمیدانی چه کسی را فریاد بزنی از کدام مرجع وکدام سو بخواهی که به کمک تو  برخیزد علم هم مرده است وخودرا به دست باد داده  خدا هم قرنهای است که درفضای مجازی زیر رو میشود فرشتگان او نیز همه پیر واز کار افتاده شده اند سیمرغ خدای خدایان درکوه قاف خودرا از دست بشر پنهان ساخته دیگر ادعای خدایی ندارد  جهان تبدیل به یک جهنم شده است  شعله ها از هر سو ترا احاطه میکنند  وتو راه فرار نداری  درکنج هستی خود  پنهان میشوی . 

نی مرد مناجاتم من  . نی رند خراباتم  / نی محرم  محرابم  ونه  درخور خمارم 

نی مومن توحیدم  . نی مشرک تقلیدم /  نی منکر تحقیقم  / نی  واقف اسرارم 

از بس که  چو کرم قز بر خویشتن  تندیدیم /  پیوسته چو کرم قژ در پرده پندارم ............" عطار نیشابوری "

انکه  در ظاهر  باید مرا پرستاری کند  مرده مرا روی تختخواب دید ورفت کنار تی وی آنقدر بازی کرد تا آنرا ازکار انداخت  عرق ریزان وخسته از جای پریدم  خدایا چند روز است که غذا نخورده ام ؟ ترا بخدا آن ذره ماست وخیارارا با تکه نانی بمن برسان   تا بلکه بخوابم !!!! وصبح زود هم رفت من ماندم واین   تی وی ویران وبدون ناهار وبدون غذا ایتها  زندگی میکنند تا کار کنند نه کار کنند تا زندگی نمایند ! 

نه !هیچکس نیست  هیج صدایی نیست تنها گاهی درد بمن فشار میاورد  ومیگوید هنوز زنده ام وبس .

درکدام  فرقه میبایست راه میرفتم وکدام ره را ؟ دیگر برای همه چیز دیر است خیلی دیر . ث

پایان / ثریا ایرانمنش  05/07/2022 میلادی 

هیچ نظری موجود نیست: