دوشنبه، اسفند ۰۹، ۱۴۰۰

چراگاه گوسفندان


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

ای خوشا دولت آن مست که د رپای حریف /    سرودستارا نداند که کدام اندازد !

ولوله افتاد در حمام زنانه ! سنگ پا گم شد طاس ودولیچه به یغما رفت  صفحات پر شدند از همدردی با دولت اوکراین وجنگ روسیه وآن تزار  تازه بر تخت طلا نشسته ! .....سی ان ان  سر دسته همهرا به گریه وا داشت  اخبار با چاپ عکسهای فیلم های  سالهای گذشته وامروز  آنرا درد آور ترین   ساعاتا برای عشاق !!! به چاپ رسانیدند  ا زهمه مهمتر ایرانیان  ما وغربت نشینیان آنچنان کاسه از آش داغ تر شدند که بیا وتماش اکن  سرود جنگ میخوانند اشعار "مشیری" را که زمانی برای ویتنام سروده بود سر لوحه قرار میدهند  آهای !!! رفقا !!! زمانی که این جناب تزارین آمد ودریای کاسپین شماا برد .

 شما کجا بودید؟  چرا پرچم خودرا بالا نبردید ؟  زمانی که پوتین بما میگوید مشتی احمقنمد که میتوان آنهارا فریب داد شما  چرا سکوت کردید حال لندن نشینان ورسانه های تهوع آور آنها با اوردن مشتی دلقک  از اکراین دفاع میگنند واشک تمساح میریزند درحالیکه همه نانشان درهمان روغن سی ان ان  وبقیه رسانه های ریا پرداز است  اوکراین کثیف ترین منطقه وفاسد ترین کشوری بود که گروه ملعون وفاشیست گلو بالیست در آنجا مشغول پول شویی وکارهای دیگر بودند  اوکراین  دیگر آن اکراینی نبود که از میان آن خوانندگان اپرا بر میخاستند وبه پراگ طعنه میزد انرا قوم الظالمین باخود همراه ساخته بودند تا درآزمایشگاههای منفور آنجا میکربهای کشنده برای ما صادر کنند مارا ببردگی بکشند  حال نوکیسه ها و نوچه ها حتی آن جناب " توماس جفرسون " ایرانی نیز پرچم اکراین را به دست گرفته وآن دلقکی که امروز در لباس مبارز نستوه وقهرمان جلوی دوربینها حاضر شده ومعلوم هم نیست درکجا پنهان است  جهان را شگفت زده کرده اند من از جنگ بیزارم میلی هم به همراهی با ان جناب تزارین تازه به دوران رسیده ندارم او برای ملت وسر زمین خودش خوب است نه برای ما روی سخن من با شما ایرانیان عزیز واین  سر زمین که مرا چپاه داده است وخواهر بزرگ سر زمین من است وکپی گر !

چرا زمانی که همه هستی مارا سر زمین یخ ها وسیبری به یغما برد  اب از ابی تکان نخورد ؟ چرا نیم سر زمین ما را که به چین فروخته اند کسی سخنی نمیراند مردک مفنگی آخوند لباس عوض کرده درلبا س مدرن مینشیند وسخن پراکنی میکند که " بلی همه  اینها  ناشی از راه غلط فلان رییس جمهور قبلی بوده است !!! مردک ! چقدر خودرا فروخته ای در ازای چند سکه ؟ ودراین میان عده ای هم میل دارند خودرا به لهستان برسانند وپناهندگی بگیرند !!!! لهستان هم درب را به روی همه هموطنان ما بسته است  بقیه را راه میدهد .

شلوغ نکنید ! این یک بلوف است وجناب تزارین میل داشتند جلوی اربابی گروه گلو بالیستی را بگیرند تنها یک گام مانده بود  تا بردگی ما وبردن ما به قفس ها وبکار گرفتن ما دراردوی کار ومزرعه ها وسایر جاها بلی تنها یک قدم مانده بود وباید از اهورا مزدای پاک ایران سپاسگذار بود که حد اقل مارا از بردگی نجات داد حال اگر کسانی میل دارند که خودرا ارزان بفروشند میل خودشان است ویا در سر بازاربردگی بایستند تا خریده شوند آنهم میل خودشان است  ما محکم سر جای خود ایستاده ایم ومانند هنان درختان کهن سال سر زمینیمان ایستاده خواهیم مرد اگر چه  بمب اتم بر سر ما فرود اید باز ایستاده ایم ..به شما گوسفندان هشدار میدهیم این بازی پشت پرده است وارباب وجابجایی اربابان حال که جرئت وعرضه ندارید سر زمین خودرا نجات دهید وخود ارباب خود باشید حد اقل برده هم نشوید مهم نیست غرب یا شرق / هیچکدام دوست ما نیستند دوست اموال ومنابع زیرزمینی شما هستندبا کمک همین مولاهای احمق لگن بسر که با نگاه کردن به آن عمامه هزاران بار  میل داری خودت را به توالت برسانی   بیشتر نمینویسم  تنها میگویم " بیدار شوید " اوکران به شما چه ؟ دریای کاسپین وخلیج فارس متعلق  بشما بود آذربایجان کردستان متعلق بشماست کرمان شیراز اصفهان متعلق به شماست نه لهستان ونه اوکراین ونه ترکیه شما درهمه آن جا ها تنها یک طفیلی وبرده هستید نه بیشتر.....من با پول خودم  به این سر زمین آمدم با پول خودم  یک لانه خریدم همه به یغما رفت آخرین سکه را نیز دادم تا توانستم خودم را نفروشم نه بعنوان پناهنده آمدم ونه بعنوان طفیلی  آمدم تا از شر زخم زبانها وحقارتها جان بدر برم آمدم تا خودم را بیابم درتمامی این مدت خانه من ایران بود وهست وخواهد بودزیان ماپارسی است ویزدان ما اهورا مزدا ما گاورا نمیکشیم نا خون آنرا بنوشیم  لاشه خوار هم نیستیم .با دستهایمان کار کردیم با بازوانمان وهنوز هم کار میکنیم تا منت خلق نبریم  وافتخار میکنیم که بوریای درویشی را به فرش زرین وطلایی دیگران عوض نکردیم  وخودرا نیز نفروختیم .

خود فروشی انواع واقسام دارد که همه انرا وروش آنرا میدانند .پایان 

ثریا ایرانمنش / 28/02- 2022 میلادی برابر با 2580 شاهنشاهی .

یکشنبه، اسفند ۰۸، ۱۴۰۰

نوروز


 ، لب پرچین  ، اسپانیا ، ثریا ایرانمنش

چرا هر زمان  که نوروز عید ما می‌رسد یک بلای آسمانی بر جهان  پرده میکشد ؟ 

سال گذشته زندانی بود یم بر ای یک فریب بزرگ وامسال  ؟ آیا کسی میداند به کجا میرسیم ؟

بهر روی من شمع هارا روشن می‌کنم ودر باغچه ام گل سنبل کاشته ام  مهم نیست اگر نان نخودچی وباقلوا سر میز نداشته باشم ویا ماهی وسبزی پلو أش رشته نخوردم  

مهم این است که میدانم چه ساعتی ساعت جهان روی عقربه می ایستاد اگر تا. آن زمان  ارباب بزرگ   تیر خودرا به أسمان نفرستاده باشد 

در حال حاضر سر نوشت ما در دست دیوانگان وخود باختگاه. است وفردا بک جمهوری. اسلامی دیگری نظیر چچن. وان سر زمین از یاد رفته در کنار   کوهستانهای بلند. انسوی جهان بر پا خواهد شد ‌سلطان عثمانی.  چه چه زنان براب عرض تبریک وارادت به آنسو پرواز می‌کند وسپس دست آن سرباز ریشو ی  همه کاره را میبوسد ومیگوید. سری هم به أذربایحان بزنید. مهم نیست ملت خوابیده اند. ویا مشغول شمارش دلارهایشان هستند واینکه آنها را کجا پنهان کنند وانبارهارا از مواد غذایی لبریز ساخته ویک قحطی تازه نیز برایمان کادو بیاورید. که کفته اند تا سه تشه  بازی نشه 

 قربان  همگی شما. 

چون بیشتراجازه نیست بنویسم .

یکشنبه  بیست ‌هفتم فوریه  .بقیه بماند ……….ثریا  

شنبه، اسفند ۰۷، ۱۴۰۰

تجلی


 ثر یا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !

دلا شبها نمی نالی به زاری .  سر راحت به بالین میگذاری !  / تو صاحب درد بودی ناله سرکن / خبر از درد بی دردی نداری ؟ .
بنال ای دل که رنجت شادمانی است  / بمیر ای دل که مرگت زندگانی است .........." فریدون مشیری "

خوب به جنگ درود میگوییم ودر انتظار  پایانی آن هستیم به هرروز ما قربانیان دو جبهه میبا شیم یا تسلیم بلا عوض  در برابر ستاره سرخ وکاخ طللایی ویا نوکری وبردگی برای  نظم جهان نوینی که بما وعده دادند مارا گوسفند وار داخل یک طویله کنند  ما اکثریت دانا  با جیب خالی وپز عالی در کنار این حیوانات  وخوکها که مزرعه هارا صاحب شده اند  مانند موش درلانه خود پنهانیم .
درعوض جناب " شان پن " آرتیست درجه سوم هالیود  لباس رزم پوشیدند وخودرا به اوکراین رسانیدند !!! درحنگ ایران وعراق هم ایشان حضور بهم رساندند چه بسا ریاست جمهور آینده باشند وجای آن مردک مردنی را بگیرند که حتی درمدت سخن گفتن نیز دهان دره میکند خواب آلوده چیزهایی را که درگوشش قرو میکنند مانند یک رباط بر زبان میاورد قدرت مشت بزرگ آن یکی را ندارد 1

دیکتاتور سومی سر از کاندا درآورده وبهر روی هرچه دلقلک  وبازی کن تخم حرام  بود سر نوشت جهانرا به دست گرفته ودرپشت سر این دلقکها  همچنان زراد خانه ها مشغول  ساختن ابزار کشتا رهستند . پس از آنکه زمین را نابود کردید ایا خوشحال میشوید ویا خودتان نیز مانند یک پر مرغابی درمیان زمین وهوا معلق خواهید شد ؟!.

ما باید به خو دمان ایمان داشته باششیم واین ایمانرا ازخود دور نسازیم  نه ازغار حرا خبری هست ونه از دیو سپید ونه ازجهنم  بهشت وجهنم درهمین دنیاست ودیگر ما خاکستری خواهیم شد برای درمان ومرهم دیگران . 
ماباید تنها بخو دمان ایمان داشته باشیم وآن نیرویی که در پیکرما میلغزد انرا محترم  بشماریم .
در یک شبانگاه تاریخ بود که حمله آغاز شد همه درخواب بودیم وگفته هارا لالایی میپنداشتیم  ناگهان همه رویاها بهم ریخت  زمان  به یکباره توقف کرد وگویی زمان برگشت به عقب به سالهای گذشته  ما نیز باید دردهای اجدامانرا  به جان میخریدم وتحمل میکردیم .

دیگر امروز نمیتوان به رویاها پناه برد ودرانتظار یک سرو.ش اسمانی نشست آن سروش یک قطعه فلز نوک تیز است که ترا  ناگهان تبدیل به خاکستر مینماید .
آزادی وبرابری ؟ مهر ومهربانی ؟  روزگان خوب همه همان رویاها بودند که درون قوطی ها  پودروخاکستر شده بودند  ودیگر خبری از آنها نیست .

باید برای  شکست بشریت یک طاق نصرت بزرگ درست کرد واز زیرآن گذر کرد  هرجارا باز میکنیم میبینم همه نگاهشان به پست سر است  فرهنگ ما؟ً همان طاق نصرتی است  که برای  شکست هایمان ساخته ایم  وهیچگاه هم حاضر نیستیم ازر وی آن عبور کنیم وبه جلو برویم نتیجه اش این شد که یکهزاو چهار صد سال به عقب برگشتیم ورفتیم به اول خط دوباره ازنو !وشکست هایمان را فراموش کردیم .
هرکجا را باز میکنی دارند نبش قبر میکنند  یکی قبر کاوه را میشکافد دیگری گور حسین را سومی ارامگاه کوروش را بی هیج اندوخته درونی و دانایی شعرای توده همچنان میسرایند ونوچه هایشان مینویسند وتک پرانی میکنند  با آنکه دیگر نفسی درانها باقی نیست اما هنوز رهروانند  وما هیج پایی برای خیزش نداریم پاهایمان درسیمان  جای گرفته تنها دستهایمان برای  روزی  روزانه کارمیکند وشبها ! شبها میخوابیم یا بیهوش میشویم و..........
آه چقئر تشنه ام کو آب زلالیکه لبان تشنه مرا کمی ترکند ؟  ما خودمان قدرتی نداریم اما همیشه درخفا وپنهانی میل داریم قدرتی بر قدرت دیگر پیروز شودوما کف بزنیم هورا بکشیم .دراین جاست که آن گوهر اصلی ما گم میشود  همان گوهر علم و بصیرت و فضیلت ودانش  وما رسوا میشویم .ث
پایان 
ثریا ایرانمنش /26/02/2022 میلادی  براب با 2580 شاهنشاهی !!

پنجشنبه، اسفند ۰۵، ۱۴۰۰

پایان یک خط

ثریا ایرانمنش" لب پرچین " اسپانیا 

گویا قرار نیست دیگر بنویسم  وگویا  این تنها  سر گرمی را که دراختیار  داشتم باید دودستی تقدیم بیدادگران کنم 

چه میشود کرد عضو هیچ دسته وگروهی نبیستم تا ازمن حمابت کنند ویا آنهارا برای چاپ زرین به ناشری بسپارند بادید همیشه " کسی" را داشت ویا "کسی" بود ویا " چیزی داشت " تا حرف درست ترا بپذیرند درغیراینصورت ترا دیوانه ای میخوانند که برای باد ترانه میسرایی !

پسرم بهانه مگیر / تو سراغ خانه مگیر/ آشیانه رفته بباد ؟ پسرم بهانه مگیر ! 

این ترانه ای بود که شادروان فریدون فرخزاد دراولین شوی  خود آنرا خواند مربوط به پسرش رستم فرخزاد بود / دو روز پیش رستم فرخزاد پسر او که بیمار بود نیز درگذشت از خانواده فرخزاد ها تنها پپوران  ماند وبس !

ترانه زیبایی بود  آشیانه ها بر باد میشوند  بخاطر مشتی هوسباز پوشک پوش و یا نیمه مرد عقده ای پلید خودرا درکشتار مردمان سالم کوهستانها  خالی میکنند  مشتی ارواح بیجان  پیروافکار افتاده واز شعور وا مانده تئها باکمک ماشینهای پیش رفته مانند رباطها  بردنیا حاکم هستند درچشمان هیچ یک از آنها نوری نیست گویی  چشمان  مرده ای است که دارد به تابوت خود مینگرد .

اگر چه دراسمان دارند همکاری های لازم را بجا میاورند تا پس ازمتلاشی شدن زمین به انجا کوچ کنند اما زمین  محکم است زمین مادر همه فرزندان خوداست اعم از حیوان  .گیاه واین چهار دست پایی بنام انسان که کمی به او شعور داد شعوری که گاهی بخواب میرود مغزی که زمانی ویران میشود .

در بسیاری از انسانها  زخمهایشان خاموش است وچه بسا عیب های زیادی هم داشته باشند میل ندارند کسی زخمهای آنرا درمان کند ویا حتی انگشت روی آنها بگذارد شاید خود من نیز به همین بیماری ها دچار باشم وبا فشار یک انگشت روی زخمهایم فریادم به اسمان میرود .

زخمهایم پنهانند اماد رتاریکی شعورم گاهی نوری پدید میاید ومیدانم که کاری غلط درپیش است از قبل بوی آنرا احساس میکنم  باید ترانه را تا آخر ادامه دهم وبگویم نه تنها آشیانه و خانه بلکه جهانی برباد رفته است وآیا او که ظهور دوباره اش را بما وعده داد  خواهد آمد ؟ گمان نکنم همه دربهارا بسته اند تا امام جدید را بر کرسی بنشانند نام او گم کم از اذهان اپک خواهد شد.

آیا هیچگاه ازخود پرسیده اید که تاریخ نگار واقعی چه کسی است ؟  آنکه انگشت روی زخم ملتی میگذارد  نه آنکه از زهدان فریبها ونیرنگها  میسراید تاریخ نگار کسی است که زخم ملتی را بشکافد ونشان جهانیان بدهد  متاسفانه  اهل جهان نیز همه سر به دیوانگی برداشته اند حوصله شان سر رفته وتعداد سربازان گرسنه فراوانند جه بهتر آنهار به قتلگاهها بفرستیم سر حرف های پوج وبی معنی .

امروز میاندیشیدم که درتمام عمرم  زخم خورده ام سر تا پا زخمیم اما همهرا پنهان داشتم ودرخفا دردکشیدم وخون دل را بعنوان مرهم بر روی آن زخمها گذاشتم حال در آخرین روزهای پایانی زندگیم که معلوم نیست کی وکجا وبا دست جه کسانی رشته زندگیم پاره شود بیاد آن زخمها هستم چه صبورانه آنهارا تحمل کردم و.......میکنم 

ـآن خدایی که دردرون سینه ما پنهان بود دردآورترین زخمها را بما هدیه داد  هراس وآسمان نیز فتح شد دیگر نمیتوان اورا یافت .

زمانی که میل داشته باشند کاری بزرگ را انجام دهند اول دنیارا به لرزه درمیاورند به هول وترس وواهمه  جیبهایشان پر که شد سپس کا راصلیر ا شروع میکنند مردم بدبخت ونادان هنوز درکور آن لرزش وتکان اولین هستند که بمب دوم بر روی سرشان منفجر میشود و....دیگر چیزی از انسانیت باقی نمیماند  همه یکی میشویم گوسفندانی دریک چراگاه  و....دیگر هیچ . ث

پایان / ثریا ایرانمنش  24/02/2022 میلادی  برابر با 25580 شاهنشاهی 

سه‌شنبه، اسفند ۰۳، ۱۴۰۰

خانه من

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا!
" عکس از بالکن خانه  است " 

روزیکه  ناگهان / از چهار چوب پنجره روشن بلوغ /
آینده را  طلایی و تابنده یافتم /  آن سایه نیز همراه نور آفریده شد .
من پا به پای او  / آماده صعود به آن قله بلند  / از منزلی به منزل دیگر شتافتم /
گویی که من سوارم  وعالم همه پیاده ! ......" زنده نام . نادر نادر پور "

ودر این شهر همه خیابانهای تازه میساختند  وشهر هر روز بزرگتر میشد  ومن کوچکتر  شهری زیبا با امکانات  بیشتر  توانایی دید  هبچکس مانع  ساختن آن خیابانها ویا خانه ها نمیشد  هر روز بنایی تازه  به جنگ هوا وزمین برمیخاست  هرکسی راهی داشت وبقیه راهها به گم راهی کشیده شد /

در سر هر کوی وبرزن  هر چهره وهرکسی برای دیگر  فردی ناشناخته بود وهمه ازهم دور میشدند میگریختند /

امروزدراین شهر  همه!خیابانهارا میشناسند  اما من ؟ نه ! من تنها روزهارا میشناسم ....از رو سه شنبه وچهار شنبه بسیار لذت میبرم از جمعه ها بیزارم واز دوشنبه ها  .بخصوص امروز که آن عدد چادویی (2) دوباره عیان میشود .

از گنجینه  درونیم بیخبر بودم  خودرا واوقاتم را به بطالت میگذاراندم  تاانکه " او" بمن دفتری داد وسپس دستگاهی که بنویسم ونوشتم  سال 2000 بود  وتا امروزهمچنان میان دفترها وروی این  دستگاهها مینویسم جه خوب  وچه بد کاری به دیگران ندارم مگر آنکه آئنها بمن کار داشته باشند آنگاه وحشی میشوم !
چه بسا عده ای به بی درد بودنم  رشک میبرند درحالیکه همه درون من درداست .
 من که همه پیکرم زخمست / چون دردی را احساس نمیکنم میپندارم که  کاملا تندرستم !  وزمانی که از فرط نا امیدی  ودردهای درونی فریاد میکشم . میدانم که انگشت دیگری روی آن نقطه فشار  میدهد همان انگشتی که همه دوران زندگی مشترکم روی  احساس وروحم  فشار میداد آنهم نه درخلوت بلکه درانظا ر صدا درگلویم میشکست وسکوت میکردم  دردها همه تلمبار شدند وناگهان بصورت توده ای ابر  درجایی گرد آمدند وبمن هش دار دادند که ما اینجا هستیم .

خانه ای ندارم  کاشانه ای ندارم زمینی هم ندارم همهرا به گرسنگان تازه  وارد هدیه دادم تا بتوانم  روحم
را ا نجات دهم حال مشتری دایمی خانه های دیگرانم .
مدتهاست که  در انتظار یک نشانم  نشان  یک اشنا  نه پهلوانی را کسر شان خود میدانم  ارباب من باید صاحب اندیشه باشد ومرا درزیر اندیشه هایش جای دهد .

نه! میل ندارم هر کرمی را اژدها بخوانم وهر موری را اسب ابلق .
روشنگران امروزی وارباب دنیای نوین میل دارند همهرا روشنفکر کنند زنان موهایشانرا مانند مردان قدیم کوتاه کرده اند وکت وشلوار میپوشند ومردان ؟ گاهی عریان وزمانی زیر ردای فریب ونیرنگ با این وسیله میتوانند از  آمدن نسلی جلو گیری کنند .
دزدان منتظزند که ما بخواب رویم تا بقیه  داشته هایمان  را نیز به یغما ببرند .
و...... دریک خواب غفلت ملتی میتواند به یغما برود !
پایان / ثریا ایرانمنش / 22/02/2022 ! برابر با 2580 شاهنشاهی .
 

دوشنبه، اسفند ۰۲، ۱۴۰۰

شبکور

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !

چند روزی است که با بر نامه های این تازه وارد خوش قد وبالا  خوش بیان سرم گرم است وخنده روی لبانم نشسته است بنظر نمیرسد مانند آن " یکی " کلاش وشارلاتان باید  تحصیلات عالی دارد وهمت وفخر مخصوص خودرا .

امروز دیگر داریم جهانی میشویم بنام عدالت وعدل وانصاف  به همه ظلم میکنند  درهر سر زمینی تنها مردمانند که زیر فشار یوغ ستمکاران  جان میدهند چند بشکه مدفوع  برای بشریت تعیین تکلیف میکنند !

حال آنکه مظلوم است بر ضد ظلم بر میخیزد  ومیاموزد که چگونه باید بر دیگری چیره شد  زیر نام مهر ! کینه ورزید  وچه بسا زمانی فرا برسد که مظلوم بر ظالم چیزه گردد  که بعید به نظر میرسد !

آرزوی یک خواب شیرین را دارم .که درآن یک سروش اسمانی بگوش مینشیند وزمانی بتواتم سرودهای شادی را بسرایم  اما خسته وافسرده به بستر میروم وخسته تر از خوابهای آشفته بیدار میشوم .

این چشمهایی که باز میشوند دیگر نه بهرام را میشناسند ونه سیاوش را می بییند  نه لرزش آب را درجویبارها  وآن ده کوچک فرسنگی را  این چشمها دیگر نقش رستم وافسانه اورا نخواهند دید  ونام رخش از یاد ها فراموش خواهد شد  چشمانی که حتی نمیتواند نخی را به درون سوزن فروبرد  چشمهایی که روزی مانند چشم عقاب قله هارا میدید ونقش زرین افتاب را  چشمانی که  درتاریکی وخواب  ومستی هشیاری  با نور خود خدارا نیز میدید  حال دیگر درکارگاه  پیکرم این چشمها کمتر دیده میشوند  همان پیکر که نیز روزی طعنه بر ونوس میزد حال درحال پوسیدگی است .

از مادرم پرسیدم چرا مرا به دنیا آوردی او نبود که جوابی بمن بدهد  حال این پیکر  مانند یک گروگان  یقه مرا گر فته است  که روزگاری درمیان سنگ آبها ورود خانه ها میغلطید  ودرانتظار روزی بود که شهزاده اسب سوار ازراه برسد ورودخانه را  برا خلاف جریان اب  شنا کنان طی کنند .

این روزها کارناوال شادی درشهر ها به راه افتاده  چگونه شیر مارا گرفتند درمیان گلهای رنگا رنگ  خواباندند ولباس  زیبای مار به عاریت گرفتند ورقص کنان طول خیابانهارا می پیمانند ودر سر زمین اهورایی من  این نقش واین  آیین باستانی  واین عید مطبوع ممنوع ست .

جامعه ما درخارج همچنان روی  پاهایش خوابیده واز جای نمیجنبد  گاهی می ایستد ودوباره میخوابد هیچ رابطه ای با قدم هایش که باید به جلو برداشته شوند  ندارد  وما که پای دیگرمان  در لحظه ای بسیار کوتاه به جلو میرفت انرا نیز بریدند .

امروز دنیا در شب زندگی میکند حتی روزها نیز شب هستند  ومن با همان چشمان گام به گام  آنهارا میبینم چپ میروند راست  میروند غلط میزنند واگر لازم شد میرقصند  خانه ووطنشان همان سکه هایی است که رویهم تلمبار میکنند بی هیچ هوسی ویا شادی انرژی آنها تنها سکه است .

روزی گمان میبردم که در زیر  آسمان آفتابی  همه راههارا میتوان  دید وبرگزید  / میتوان نگاه خودرا به دوردستها فرستاد  و گودالها و چاله ها  را یافت  ومیتوان از راهی هموار رفت .

اما دزدان وعیاران  شب گرد  مانند مار در زیر افتاب خفته بودند وبرای بلعیدنم   زبانشان را به دوردهان میمالیدند واب دهانشانرا قورت میدادند درزیر نور آفتاب  غارتم کردند  ومن جشمها را به روی افتاب نیز بستم  اگر  چه   با همان چشمان  آفتاب را میشناختم  کهکشانهای دور دست را از پنجره اطاقم میدیدم  حال دیگر حتی اینده  را  نیز نمیشناسم  سراسر زمان برایم یکسان است  من عاقبت وغایت را مانند کف دستم میخوانم ومیدانم .

یاد با  آن  خوشنوا  آوازدهقانان شاد / یاد باد  ان دلنشین آهنگ رود /  یاد باد آن مهربانی های باد /  یاد / یاد/ یاد آن روزگاران  / یاد باد ....." ف. مشیری " 

پایان / ثریا ایرانمنش 21/02/2022 میلادی  برابر با 2580 شاهنشاهی !