پنجشنبه، اسفند ۰۵، ۱۴۰۰

پایان یک خط

ثریا ایرانمنش" لب پرچین " اسپانیا 

گویا قرار نیست دیگر بنویسم  وگویا  این تنها  سر گرمی را که دراختیار  داشتم باید دودستی تقدیم بیدادگران کنم 

چه میشود کرد عضو هیچ دسته وگروهی نبیستم تا ازمن حمابت کنند ویا آنهارا برای چاپ زرین به ناشری بسپارند بادید همیشه " کسی" را داشت ویا "کسی" بود ویا " چیزی داشت " تا حرف درست ترا بپذیرند درغیراینصورت ترا دیوانه ای میخوانند که برای باد ترانه میسرایی !

پسرم بهانه مگیر / تو سراغ خانه مگیر/ آشیانه رفته بباد ؟ پسرم بهانه مگیر ! 

این ترانه ای بود که شادروان فریدون فرخزاد دراولین شوی  خود آنرا خواند مربوط به پسرش رستم فرخزاد بود / دو روز پیش رستم فرخزاد پسر او که بیمار بود نیز درگذشت از خانواده فرخزاد ها تنها پپوران  ماند وبس !

ترانه زیبایی بود  آشیانه ها بر باد میشوند  بخاطر مشتی هوسباز پوشک پوش و یا نیمه مرد عقده ای پلید خودرا درکشتار مردمان سالم کوهستانها  خالی میکنند  مشتی ارواح بیجان  پیروافکار افتاده واز شعور وا مانده تئها باکمک ماشینهای پیش رفته مانند رباطها  بردنیا حاکم هستند درچشمان هیچ یک از آنها نوری نیست گویی  چشمان  مرده ای است که دارد به تابوت خود مینگرد .

اگر چه دراسمان دارند همکاری های لازم را بجا میاورند تا پس ازمتلاشی شدن زمین به انجا کوچ کنند اما زمین  محکم است زمین مادر همه فرزندان خوداست اعم از حیوان  .گیاه واین چهار دست پایی بنام انسان که کمی به او شعور داد شعوری که گاهی بخواب میرود مغزی که زمانی ویران میشود .

در بسیاری از انسانها  زخمهایشان خاموش است وچه بسا عیب های زیادی هم داشته باشند میل ندارند کسی زخمهای آنرا درمان کند ویا حتی انگشت روی آنها بگذارد شاید خود من نیز به همین بیماری ها دچار باشم وبا فشار یک انگشت روی زخمهایم فریادم به اسمان میرود .

زخمهایم پنهانند اماد رتاریکی شعورم گاهی نوری پدید میاید ومیدانم که کاری غلط درپیش است از قبل بوی آنرا احساس میکنم  باید ترانه را تا آخر ادامه دهم وبگویم نه تنها آشیانه و خانه بلکه جهانی برباد رفته است وآیا او که ظهور دوباره اش را بما وعده داد  خواهد آمد ؟ گمان نکنم همه دربهارا بسته اند تا امام جدید را بر کرسی بنشانند نام او گم کم از اذهان اپک خواهد شد.

آیا هیچگاه ازخود پرسیده اید که تاریخ نگار واقعی چه کسی است ؟  آنکه انگشت روی زخم ملتی میگذارد  نه آنکه از زهدان فریبها ونیرنگها  میسراید تاریخ نگار کسی است که زخم ملتی را بشکافد ونشان جهانیان بدهد  متاسفانه  اهل جهان نیز همه سر به دیوانگی برداشته اند حوصله شان سر رفته وتعداد سربازان گرسنه فراوانند جه بهتر آنهار به قتلگاهها بفرستیم سر حرف های پوج وبی معنی .

امروز میاندیشیدم که درتمام عمرم  زخم خورده ام سر تا پا زخمیم اما همهرا پنهان داشتم ودرخفا دردکشیدم وخون دل را بعنوان مرهم بر روی آن زخمها گذاشتم حال در آخرین روزهای پایانی زندگیم که معلوم نیست کی وکجا وبا دست جه کسانی رشته زندگیم پاره شود بیاد آن زخمها هستم چه صبورانه آنهارا تحمل کردم و.......میکنم 

ـآن خدایی که دردرون سینه ما پنهان بود دردآورترین زخمها را بما هدیه داد  هراس وآسمان نیز فتح شد دیگر نمیتوان اورا یافت .

زمانی که میل داشته باشند کاری بزرگ را انجام دهند اول دنیارا به لرزه درمیاورند به هول وترس وواهمه  جیبهایشان پر که شد سپس کا راصلیر ا شروع میکنند مردم بدبخت ونادان هنوز درکور آن لرزش وتکان اولین هستند که بمب دوم بر روی سرشان منفجر میشود و....دیگر چیزی از انسانیت باقی نمیماند  همه یکی میشویم گوسفندانی دریک چراگاه  و....دیگر هیچ . ث

پایان / ثریا ایرانمنش  24/02/2022 میلادی  برابر با 25580 شاهنشاهی 

هیچ نظری موجود نیست: