سه‌شنبه، آبان ۱۸، ۱۴۰۰

صدای مشکوک


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 

پاییز فرا رسید ! آفتاب از خانه ما به خانه  همسایه کوچ کرد وهر بعد از ظهر از دور  نظاره گر آن هستیم که بر فراز بالکن های بلند آنجا جای خوش کرده است  دراینسو ما همانند یک پیاز خودرادرلابلای شال ها ضخیم وپتوهای نازک میپوشانیم . خانه سرد ویخ  ومزاحم است  درعوض بیرون هوا دلپذیر ولذت بخش است اما فاصله ها هرروز بیشتر میشوند  وسرمای نیامده زمستان  روی چهره ها کم کم مانند یک بارش برف مینشیند  همه از دور به هم سلام میگویند دیگر کسی برای رهگذری کلاهی از سر بر نمیدارد کلاهش را محکم گرفته تا دیگری برندارد همه ازیکدیگر وحشت دارند میترسند . دیگر از کافه های پیاد ه رو وقهوه خانه های لبریز از جمعیت همراه با بوی قهوه وشکلات خبری نیست در عوض شش میلیون لامپ را به هوا فرستاده اند  شهرهارا چرا غانی کرده اند  وطبیعی است که پرداخت وهزینه این هم لامپها  بر گرده بردگان می نشیند .

هنوز یکماه واندی مانده به سا ل نو  زنگوله ها راه افتاده اند  (بلک فرایدی)  مشغول کا راست وکم کم  درهمین  دهات کوچک روزی شاید " تنگس " گیوینگ " را هم گرفتند کسی چه میداند ؟ دنیا بسرعت برق رو به جلو میرود نباید از قافله تمدن  عقب ماند !
سالهای پیش درمیدان شهر ودر کلیسا  شهرکی با دست هنرمندان  ساخته میشد  متعلق به عیسی مسیح بود مریم بود  دهاتی ها بودند  فواره  آب بود ونامش " بلین" بود  وه که چه تماشایی بود با عروسکهایی در اشکال مختلف  ماهیت  دهکده را نشان میدادند یکی سبوی بر شانه داشت ودختری غمزه برای مردی  چشم چران میکرد وجه بسا نامزدش بود ومریم داشت به مرغها ارزن میداد وعیسی دربالای تپه موعظه میکرد ! کم کم این دهکده دریک قوطی جمع شد ودر مغازهای چینی بفروش میرسید کار دست مردان هنرمند  کساد شد  درخت پلاستیکی جای خودرا  به سرو ازاده داد وچراغ های رنگین  جای خودرا به شمع های روشن با منگوله وپاپیون  وغیره و طبیعی است در زیر آن درخت بزرگ پلاستیکی مقداری هم زباله بعنوان کادو نشسته بود ویا...مینشیند ! 

من درخت پلاستیکی بزرگ خود به درون بالکن بردم  بی هیچ پیرایه ای  تنها یک نما د است وبس  وایا درپشت آن داستان واقعیتی وجود داشته ؟ بهر روی همه گذشته ها کم کم پاک میشوند وروزی فرا خواهد رسید که ما حتی نام فامیلی هم نخواهیم داشت وبیاد نخواهیم آورد که زادگاه ما درکجا بود . 

گذشته باید پاک شود وجهانی تازه با کمک امام زمان ویا عیسی مسیح ویا موسی ویا یهوه ویا بها .... بوجود اید نامش هر چه میخواهد باشد تنها دراین میان " خالق ما مخلوق را فراموش میکند ومخلوق نیز دیگر بیاد نمی آورد چگونه ناگهان از هیچ با زهم به هیچ رسید ! چند صباحی با چند سکه بی ارزش بازی میکند ویا در قمار خانه ها ویا سالن های سر پوشیده مرکز خرید وفروش سهام سرش را میچرخاند  ودست آخر پاک باخته بر میگردد  هیچ قماری برنده ندارد حتی قمار عشق همیشه یک طرف بازنده است .

امروز اخبار برای ما تنها یک تاتر وسرگرمی  غم انگیز شده گاهی میخندیم وزمانی احساس درد میکنیم همچنان از چپ وراست  بر فرق سر  ما میکوبند و......... در آخر .... بهترین ومهمترین  خبر . باد شکم جناب ریاست جمهور امریکا  ویا آن صدای مشکوک است که دریک دیدار با کنتس فلان دررفته   آنهم زمانیکه  برای تغییر وتمیز کردن هوا از  آلودگی ها مذاکره میکردند ایشان اولین بمب را تر کاندند ! ث

ثریا ایرانمنش / 09/.11/ 2021 میلادی .

دوشنبه، آبان ۱۷، ۱۴۰۰

آجر قدیمی

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد / در دام مانده باشد صیاد رفته باشد 

دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد  / شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد .......حزین لاهیجی 

دیگر نه صدای تیشه بگوش کسی خواهد رسید ونه خواب شیرینی بر فرهاد غالب خواهدشد ونه شیرینی دیگر بر تخت  زیبایی  خواهد خفت .

دیوارهای  شیشه ای بسرعت بالا میروند تا کهکشان شیشه های ضد ضربه ضد صدا ضد نفس ! دیگر کسی به آن آجر های قدیمی که درکوره ها پخته وساخته میشد  اهمیتی نمیدهند  کاری ندارند با آن یا اورا خوردمیکنند برای ملاتی دیگر ویا دورش میاندازند ویا در کوره ای دوباره اورا تبدیل به خاک خواهند نمود .

سر نوشت بعضی از ما انسانها نیز بی شباهت به آن اجر  پخته ومحکم که قرنها بر دیواری مینشست  نه از گزند باد هراسی داشت ونه از نم باران ونه از خشم طبیعت همچنان برجایش استوار بود وامروز تنها باید اورا به نوعی  کنار گذاشت نمیتوان نه اورا درویترینی جای داد ونه به موزها سپرد ونه درپنهانی ترین زوایای خانه اورا پنهان ساخت .او از نوع دیگری است از آن ملات های محکم خیلی قدیمی ساخته شده است امروز دیگر ویترین هم وجود ندارد اثاثیه قدیمی را به موزه ها میبرند ویا درقصرهای قدیمی برای تماشای عموم به نمایش میگذارند  اما ....

اما سرنوشت بعضی از ما گذشتگان چیزی کمتر از ن آجر قدیمی ندارد درب مسجدی هستیم که نه میتوانند آنرا بسوزانند  ونه بشکنند ونه دورش بیاندازند به او احتیاج دارند گاهی تکیه گاه خوبی است اما سرانجا م دیگرچون نمیتواند با " متد جدید هوایی "  خودرا هم گام کند لاجرم باید با نهایت مهربانی  مانند دستی که بر سر سگشان میکشند دستی هم بر پیکراو بکشند ودرانتظار این باشند که ! خوب ! کی ؟ چه وقت ؟ ما هم حق داریم راهمان را بسوی اینده ادامه دهیم  اما نمیتوانیم اورا درون یک کیسه کرده وبر پشت خودمان بسته  وبسوی آینده برویم .

دکتر میگفت " باید خیلی مواطب او باشید ملات  او ازنوع دیگر ی است از نوع دیگر ی ساخته شده است  او میتوانست درک کند فرق اجنا س بدلی واصیل را .

 هفته ای  یکبار  شاید دوهفته یکبار  پسر من با نوه ام به دیدارم میاید وفقط آن  آخرین را باخودش میاورد  خوب یکی در شهرستان  دردانشگاه است دیگری در  میدان ورزش حوصله ندارند  مودب روی مبل بنشیند وچیزهایی را بخورندکه ابدا برایشن خوب نیست ! شیرینی !شکلات ! نه تنها چند دانه میوه ! 

سپس عکسهای را بمن نشاان میدهند بازی توله سگها را چه شیرین است چه با مزه خوابیده پاهایش هوا وباز از هم ! مانند دختر جوانی که درانتظار معشوق است !!! گوشتهای تکه شده روی باربکیو و شیرینی های شبهای مخصوص ! کیکها دستپخت همسرش  از همه چیز عکس دارد حتی از راهپیمایی وسا یه ها  خوب مانند یک مجله الکترونیکی آنهارا ورق میزنم ونگاه میکنم وسپس بای بای !!!! تا هفته آینده . تنها باید درفکر تولد آنها بود درفکر کادوی سال نوی آنها بود  که خوب آنقدر اسباب بازی های جدید آنها گران است که حتی با حقوق ماهیانه هم نمیتوان  یکی را خرید  لباسهایشان همه مارکی مخصوصی دارند !!! ای وای چگونه از قافله عقب   مانده ایم ؟! بهترین  کار این است که نیمی از حقوقت را .درون  پاکت بگذاری وبعنوان کادو به ائنها هدیه بدهی وتو .......آجر قدیمی ومحکم چسپیده به دیوار شیشه ای نه میفتی ونه جایی درمیان آنهمه شیشه های الوان داری وشاید آخرین منزلگه تو همان خانه سالمندان ویا خانه زنده به گورها باشد . 

خوب چکا رمیخواهی بکنی ؟ یا درخانه های داماد ها یا درخانه عروس ! تنها با یک خدمتکار ناشناس نمیتوانی بمانی ! مانگرانیم ؟  راستی چرا برای خود جفتی انتخاب نکردی ویا نمیکنی ؟  اوف ... این آخرین کاری است که ممکن است درزندگیم انجام دهم .جفت  اگر هوس بود همان بس بود آنهم دراین دوره وزمانه  که معنی عشق دگر گون است وعشق را کیلویی میفروشند ساعتی یا هفته ای  نه بیشتر ! 

بیچاره آن آجر قدیمی همچنان چسپیده  به دیوارهای بلند شیشه ای بی آتکه از سقوط وحشتناک خود بیم  داشته باشد . ث

 ثریا ایرانمنش . 08/11/2021 میلادی !


 

یکشنبه، آبان ۱۶، ۱۴۰۰

لوح شکسته


 ثریا ایرانمنش " " لب پرچین "  اسپانیا !

دوباره همان  لوح ساده میشوم  که هر نقشی را برسینه میگذارم/  با خمیری که شکل میدهم خودمرا میسازم  نباید مرا شکسست  اما باید حقیقت را پذیرفت  .  من امروز از خود پیکری دیگر ساختم  که با اندیشه های دیگری  دست وپنجه نرم میکند .

شیطان را درون  سینه ام کشته ام  با خدایی طرف هستم که نه اورا دید ه ونه میبنیم اما اورا احساس میکنم 

نگاهی به رومیزی قدیمی دست دوزی شده دختران سرزمینم انداختم که روی  میز داشت خاک غربت را میخورد . به او گفتم " تنها تو ومن باقی مانده ایم از آنهمه  اصالت های دیرین وگذشته  خوشحا به حال تو که جمادی  ایکاش منهم جماد بودم تا ازمردمی گم میگشتم .

گمانم میکنم  که من همان تصویرم که هرکسی درذهن خود ازمن ساخته است  وهر نقشی را برخمیرم  گذاشته   اما من تسخیر ناپذیرم .

هنوز به دنبال گمشده خود میگردم  که اورا دوست میدارم  گاهی گم شدن دیگران را نیز درخودم دوست میدارم  هرگمانی ویقینی که درباره من دارند  من آنهارا بخشیده ام  هرکجا مرا بجویند دیگرنیستم  ودرقالب " شاید " اگر " باقی میمانم .

حقیقت همیشه درمن زنده بوده وهست  میل ندارم ا زآن آن دور شوم  میل ندارم یک حقیقت پیش پا افتاده باشم .

خودم بودم . خودم هستم وخودم خواهم بود .

خیلی دیر فهیمدم که انسانها  یکد یگرا دوست ندارند تنها یکدیگررا تحمل میکنند اما تحمل بعضی برای من مشگل  است  عکس العمل مئ بسیار نابجا وگاهی منجربه شکست میشود .

همه میل دارند عقابی بلند پرواز  باشند واوج بگیرند وهر گاه میل داشتند روِی نشیمن گاهشان بنشینند .اما  من همیشه به دنبال یک  شاهین بودم که با او از زمین برخیزم اما هیچگاه نیافتم به ناچا رخود پرواز را آموختم وتا اوج پرواز کردم سپس با سر بر ز مین خور دم  پر پروازم درنیمه راه شکسته بود وجایگاهم گم شده بود .

امروز در یک لانه کبوتری زندگی میکنم شوق پرواز درمن مرده  وبه دنبال شاهینی نیز نیستم همه کلاغ شده اند  کبوتر حرم شده اند  ویا لک لک  بر روی  شاخه های شکسته بام کلیساها . 

چه کسی میل دارد که خانه اش میان زمین واسمان معلق باشد ؟ باید اول چاه را کند سپس به دنبال منار دوید .

 روز گذشته داستان دوستی که گمان میبردم  مردمی سالم  با  زندگی سالم وسعادتمند  با فرزندانی برومند و زندگی خوبی را داشته وپشت سر گذاشته  ومن با چه حسرتی به  آنها مینگریستم  ...آه چه دیدم  بهتر است سخی نگویم که از این قبیله ها وقبایل بسیار دیده بودم اما این  یکی ها بنظرم کمی سلامت  تر میرسیدند اما  انهارا درته ته  قالب  خود فروشی ها دیدم همه باهم ! 

حال چگونه من دیگر به خانه ام بیاندیشم ؟ کدام خانه ؟ یکی زیر بولدوزر خاک شد دیگری  بفروش رفت سومی حراج شد ومن درلانه کبوتران با دانه های ارزن گلدوزی میکنم . ث

ثریا ایرانمنش / یکشنبه 07/11/2021 میلادی 

شنبه، آبان ۱۵، ۱۴۰۰

سنفونی پوزه بند

 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 

ارکستر با پوزه بند  دور تا دور صحنه نشسته اما رهبر بدون پوزه  بند  است ! نه میلی به دیدن آن ندارم . برنامه هفتگی  تلویزیون است !

امروز بیاد شخصی افتادم که روزی درعین خوشی ولذتهای زندگی وبرازندگی  داشت درمجلسی سرودی میخواند  یا اشعاری را که سروده بود  به سمع شنوندگان گرامیش میرساند ! 

آزادی ! ای تمهتن !  به به  / به به /عالی  واو درحالی که  گیلاس کنیاک کوروازیه خودرا سر میکشید  کتابهایش درون قفسه  کتابفروشی ها همه ردیف همسرش درالمان  پسرش در سوییس وچند نم کرده درکنارش  هر یک به گمان اینکه " او اولین " است  اورا نوازش میدادند  نامی داشت  شهرتی داشت برادرش سفیر بود یکی از برادزنش معاون وزیر بود دیگری سرپرست دانجشویان بود  چهارمی  درترکیه  معاون سفیر  و زمینهای فراوان در شهری که بدنیا آمده بود خانه ای شیک دربهترین  محله ها با همسر چهارمش  !!!! وداشت از ازادی  میگفت  ....

امروز دراین سرای بیکسی تنها  چیزهایی را از ایران می بینند که ما خودمان با آنها غریبه هستیم گرسنگی مردم / بی ابی / بچه های پا برهنه و گرسنه اخبار اینهارا نشان میدهد تا کشورش را گل وبلبل باغ جهان بنمایاند  طبیعی است حقوق مارا نمیدهند لابد انرا برا ی آنکه بما جا ی داده اند بعنوان کرایه خانه برمیدارند ! اگر چه ما با  پول خود ما ن  از سر زمین لعنتی انگلستان به اینجا به پناه آمدیم  خانه خریدیم بچه ها درمدارس خصوصی درس خواندند حال دیگر همه چیز به پایان  رسیده ان مردی که روزی مثلا شاخ نبات  بود ازجهان رفته وما تنها شدیم بایدکار کنیم اما مجانی !!!!

او آن مرد  که مثلا روشنایی خانه ما بود در انگلستان لباسشویی باز کرد با پسر عمویش شریک شد یک دزد قالتاق  روزی سر زده به آن لباسشویی رفتم  دیدم ایستاده وبا چه حوصله ولذتی دارد تنکه های زنانه را تا میزند !!!! به او گفتم  تا این حد سقوط کرده ای ! نمیتوانی کار گری بگیری ؟ این دستها روزی با یک خودکار طلا سند ها وچک هارا امضا میکردند حال با چند تنکه بو گندوی زنانه انگلیسی دلخوشی ؟ ورفتم دیگر همه چیز برایم به پایا ن رسیده بود  دیگر میلی به دیدار او نداشتم وباین  گوشه پناه اوردم اما حالا مانند یک جذامی درون خانه باید بمانم چون دوست ندارم پوزه بند داشته باشم وزیر تزریق آمپولهای کشنده بروم  میل دارم همی جا روی صندلی خودم بنشینم  وکارهای خودم را  انجام دهم  ازدنیا ودیگران بیزارم از بیرون رفتن بیزارم حتی برای خرید دیگران را میفرستم شاید برای همین هم هست آن مرد بخودش اجازه داد نارنگیهای زیر درختی رابرای من بفرستد. نه من شکست نمی خورم غرق نمیشوم هنوز جانی دربدن دارم که ایستاده بجنگم نه خوابیده پارس کنم .  ث

پایان یک دلنوشته / شنبه 06/11/2021 میلادی !

جمعه، آبان ۱۴، ۱۴۰۰

غربت ! یعنی همین !


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

گر چه بر واعظ شهر  این سخن اسان نشود  / تا ریا ورزد  و سالوس مسلمان نشود 

رندی آموز و کرم  کن که نه چندان هنر است /  حیوانی که ننوشد  می  و مسلمان نشود .... "حافظ شیرازی "

سفر های غربت ما  تااین زمان  از بسیاری جهات  همه  باشکست روبرو شده اند  گرفتاریم وچاره ای هم نداریم . 

زمانی فرا میرسد که کارهای عجیب وغریب مرا تا مرز مرگ میکشاند چیزی که بیشتر ازهمه مرا رنج میدهد ومرا میکشد این است که دراین شهر بمیرم /

چند روز پیش  پیرمردی که برای کارهای تکنیک وبرق وکولر به خانه ما میامد مقدار زیادی  نارنگی برای من فرستاد  کیسه را که بازکردم  میل داشتم  همانجا بمیرم  وبنشینم بگریم . هرچه نارنگی زیر درختی وله شده وترش بود اودرون کیسه کرده وبخیال خودش لطف کرده بود برای " سینورا" فرستداه بود . در مخیله او چه میگذشت ؟ مرا چگونه  میپنداشت ؟ ......

 کیسه نایلون را به دست گرفتم ومدتی ایستادم  روزی در سر زمین خودم بهترین  نارنگی ها  وپرتغالها وموزها اول با صندوق به خانه ما می آمد ! وسپس  در فروشگاههای زنجیره ای پخش میشد ! وحال امروز ؟ ....

  نمیدانم شاید امروز ما بیش از خوشبختی  ارزش داشته باشیم وشاید بیشتر از بدبختی ها . 

زمانی که وطن را ترک کردم نه به خاطر  خاکم بود بلکه به خاطر آن نامردانی بود که نام انسان برخود نهاده بودند واین  حیوانات درین سالهای بعد خودرا خوب عریان ساختند وتازه فهمیدیم که چه موجوداتی درکنار ما میزیستند  درست گویی پالتوی کهنه ای را وارونه کرده همه  ریزه ها  وخرده های بیرون زد وما همچنان  پایدار درعقیده خود ایستادگی کردیم .

گاهی از خود میپرسم  پس خدا وندا تو کجا هستی ؟ از اینهمه  کشتار خسته نشدی ؟  سیر نشدی  یا اینکه نکند توهم  واعظ شهری ؟ 

نارنگی ها همچنان روی میز اشپزخانه غلط میزنند ومن تماشایشان میکنم  وبفکر کسانی  در انسوی سر زمینم هستم که حتی قطره ای اب برای نوشیدن ندارند  آبها کجا شدند ؟ زمین چرا شکاف برداشت > همه با کمک مبتکرین آنسوی قاره بفروش رفت ابهای زیر زمینی  ومردم تشنه لب جان میسپارند  گرسنه از دنیا میروند  درزندانها  زیر دست وپای آن حیوانات  تکه تکه میشوند دنیا ارام است اسوده است کاری به این حرفها ندارد تنها درزمان آن بزرگ مرد نا/گهان  " حقوق بشر" سر از کیسه مار گیری در آ.ورد امروز حتی آوایی نیز  بر نمیخیزد نه از خودی ها نه از غریب ها وما دراین گوشه در زندانهای انفرادی خود تنها با اسباب بازی های مدرن چهره رنگ پریده وغمگین  کودکانمان را میببینم باید به انها دلداری داد > باید انهارا تشوق کرد  با چی > با چه ابزاری ؟ همه برده شده اند تنها برای زنده ماندن  وتازه ...... ده ها  ماه حقوق آنها نیز نمی پردازند /.برو هروقت داشتم برایت میفرستیم  ! بیکاری بیداد میکند  آقایان با پوزه بندهایشان دور دنیا راه افتاده اند ومشتی ادم های خریداری شده را رنگ کرده به کوچه وخیابان میفرستند تا سرمان گرم شود   آنها  جایشان امن  وکشتزارشان لبریز از همه نوع اغذیه وکشتی هایشان مملو از جوانهای خود فروش  وبچه های کوچک برای بازی باری  جزایر ا امن با مصالح غیر قابل نفوذ !

به نارنگیهیا نگاه میکنم یکی فرو رفته دیگری  له شده سومی کپک زده دلم  برای یک قطعه موسیقی لک زده است  روزگاری تنها پناهگاهم بود حال باید همان تکراری هارا   صد بار گوش کنم  دیگر حتی جای تفکری برایم نمانده  جای هیچ احساسی ........

اسم اعظم بکند کار خود ای دل  خوش باش /  که به تلبیس  و حیل دیو مسلمان نشود .ث

پایان / ثریا ایرانمنش . 05/11/ 2021 میلادی ! 

چهارشنبه، آبان ۱۲، ۱۴۰۰

عمق فاجعه

ثریا ایرانمنش " لب پرجین " اسپانیا !

عشق بالای کفر ودین دیدم / بی نشان از شک ویقین دیدم 

کفر ودین وشک ویقین گرهست /  همه را با عقل همنیشین دیدم 

چون گذشتم ز عقل وصد عالم /  چون بگویم که کفر ودین دیدم 

هرچه هستند بند راه خودند /  سد اسکندری من چنین دیدم .........." فرید الدین عطار نیشابوری "

در برنامه دوساعت ونیم آقای رضا هازلی  ساعتها سر جایم میخکوب بودم  رنج بردم وجه بسا گریستم وبه این دلقکهای روی صحنه صد هزار  بار نفرین کردم که چگونه با بی هدفی وتنها برای مشتی دلار سر زمین خودرا  رها ساختید وبرا یش نوحه سرایی میکنید مردم را تنها گذاشتید وحال از بیرون فرمان آتش میدهید ؟ جگونه بی تفاوت تنها سر به زیر انداختید ومسئولیتی را که برعهده شما بود نا دیده گرفته شب را با هرجایی ها گذراندید؟ وگاهی در یک حادثه بزرگ اشک تمساح ریختید وفریاد برداشتید گناهکاران اصلی شما هستید صاحبان رسانه هاونوکر بیگانه  .

در یکی از خبر خه خواندم که باستان شناسان مشغول  کند وکاوش " پادشاهان " عرب هستند !!! فرداست که زال مادر شیخ عرب خواهد شد ورستم نیز چپیه ویقال  بر گردن با امام حسن درمیفتد .

هنوز آقایان درخم یک کوچه نشسته اند تا باقی عمرشانرا دراستراحت کامل بگذرانند واتومبیلهای گران قیمت سوار شوند درخانه های بزرگ مشغول دام داری وبچه بازی باشند وگاهی هم نقی  بزنند که بلی ما اواره شدیم ؟!

حال کم کم شاهنامه  ما به صندوق های دربسته  سر زمین  قوم موسی  میرود  ویا خمیر میشود  کتب شاعران همه درون آتش سوخته میشوند  سیمرغ مادر یحیی میشود وشاهنشاه هخامنشی نیز  پدر آن قوم خواهد شد !.

آیا آنها حق دارند که جانهارا بیازارند  چون اجتماع  وقوانین آنها اینگونه خواسته است ؟  وایا ما حق نداریم برای  حفظ عقیده وحیثیت خود  از مهر سخن بگوییم واز جداییها بنالیم ؟ ا نها آهسته آهسته ابراهیم را وارد کتب ما کردند وامروز { مقام ابراهیمی " بر همه قدرت های منطقه حاکم است وایران بی کس تنها دردست مشتی آدمکش مشغول نسل کشی وپاک سازی  نژاد پاک آریایی است  آن مردان هنو زاز ذکر مصیبت مرافعه بین دو قدرت در میان پنجره هایشان در افشانی میکنند وبرایشان مهم نیست زمین شان را کشت کرده اند درختانشان  را  کاشته اند خانه هایشاامن است زیر سایه دولت هایی که روزی ارباب آنها خواهند شد دیگر کسی بفکر ان ویرانه سرا نیست که چگون در زیر پوست شب ساختمانهای نامریی بالا میروند  واثار تمدن باستانی به زیر آب وزلزله هیا ناشی از دست بشر ویران میشوند مردان ما یک یک بیک جان سپردندواگر هم زنده بودنددیگر قدرتی در جانشان باقی نماند بود تا  برای خ=حفظ خا نه اجدایشان حرکتی انجام دهند نسل جوان نیز در مجل حاضر به دنبال " گرد" است که آنرا بر بینی خود بالا بکشد وسپس به دنبال کار دیگری است  .

زندانها لبریز از مردان  وزنانی است که لب گشودند وطلب خویشرا خواستار شدند طناب دار هرروز کار میکند وتیر غیب نیز از بالا بر سر یکایک آدمها بیگناه می افتد   و آنانی که  خودرا فروختند درامانند البته دراتیه باید درخدمت  ارباب  خدماگذار وخدمه وبنده باشند .

امروز اگر از یک ایرانی به پرسید  داستان زال چیست ؟ خواهد گفت پیرزنی بدبخت درکنج مطبخ !  او دیگر سام را نمی شناسد اجتماع نوین اورا قربانی کرده است  همه جامعه وعرف وادات او تغییر کرده اند  تنها از آزار جسمی وروحی خودرا پنهان میکند  مهر ومهربانی درآن سر زمین به خاک رفت وبجایشن خشونت قهر وکشتار وخون ریزی جویبارهای تشنه را ا ابیاری کرد زمین خشک شد دریاها خشک شدند وآنچه را که باقی مانده  اسراییل میخواهد یک جا ببلعد با کمک مردان خود که درنقش یک روحانی ویا جانشینی پیامبر ویا رهبر سر زمین ماست آن چارقدر های پیجازی بر پشت وسینه آ ن مردان  هدیه همان ارباب است ونشان نوکری آنها وخدمگذاری .

جال دربرابر این  فرمانهای سخت  چگونه باید جان گرفت ؟ نیرو گرفت وبه  جنگ دشمن رفت واز خاک اجدادی خود حمایت کرد وآنرا پس گرفت هر چه امروز دردست ماست وبا آن بازی میکنیم ویا مینوشیم ویا میخوریم همه کار دست همان مردانی  است که خیال دارند آخرین طعمه را نیز ببلعند .

حال باید درانتظار پادشاهان اقوم اعراب بدوی باشیم که ازز یر ازمایشگاههای رفقا بیرون خواهند امد وایران هیچگاه تمدنی نداشته بلکه اقوامی وحشی درکوهها  به دنبال حیوانات بوده اند وچرا که هالیود انرا ساخت وبه تمام جهان نشان داد/ باطری رو به اتمام است وگفتگو ها زیاد تنها باید گفت " بیدار شوید خواب بس است.ث

پایان / ثریا یارانمنش  13/11/ 2021 میلادی