سه‌شنبه، آبان ۱۸، ۱۴۰۰

صدای مشکوک


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 

پاییز فرا رسید ! آفتاب از خانه ما به خانه  همسایه کوچ کرد وهر بعد از ظهر از دور  نظاره گر آن هستیم که بر فراز بالکن های بلند آنجا جای خوش کرده است  دراینسو ما همانند یک پیاز خودرادرلابلای شال ها ضخیم وپتوهای نازک میپوشانیم . خانه سرد ویخ  ومزاحم است  درعوض بیرون هوا دلپذیر ولذت بخش است اما فاصله ها هرروز بیشتر میشوند  وسرمای نیامده زمستان  روی چهره ها کم کم مانند یک بارش برف مینشیند  همه از دور به هم سلام میگویند دیگر کسی برای رهگذری کلاهی از سر بر نمیدارد کلاهش را محکم گرفته تا دیگری برندارد همه ازیکدیگر وحشت دارند میترسند . دیگر از کافه های پیاد ه رو وقهوه خانه های لبریز از جمعیت همراه با بوی قهوه وشکلات خبری نیست در عوض شش میلیون لامپ را به هوا فرستاده اند  شهرهارا چرا غانی کرده اند  وطبیعی است که پرداخت وهزینه این هم لامپها  بر گرده بردگان می نشیند .

هنوز یکماه واندی مانده به سا ل نو  زنگوله ها راه افتاده اند  (بلک فرایدی)  مشغول کا راست وکم کم  درهمین  دهات کوچک روزی شاید " تنگس " گیوینگ " را هم گرفتند کسی چه میداند ؟ دنیا بسرعت برق رو به جلو میرود نباید از قافله تمدن  عقب ماند !
سالهای پیش درمیدان شهر ودر کلیسا  شهرکی با دست هنرمندان  ساخته میشد  متعلق به عیسی مسیح بود مریم بود  دهاتی ها بودند  فواره  آب بود ونامش " بلین" بود  وه که چه تماشایی بود با عروسکهایی در اشکال مختلف  ماهیت  دهکده را نشان میدادند یکی سبوی بر شانه داشت ودختری غمزه برای مردی  چشم چران میکرد وجه بسا نامزدش بود ومریم داشت به مرغها ارزن میداد وعیسی دربالای تپه موعظه میکرد ! کم کم این دهکده دریک قوطی جمع شد ودر مغازهای چینی بفروش میرسید کار دست مردان هنرمند  کساد شد  درخت پلاستیکی جای خودرا  به سرو ازاده داد وچراغ های رنگین  جای خودرا به شمع های روشن با منگوله وپاپیون  وغیره و طبیعی است در زیر آن درخت بزرگ پلاستیکی مقداری هم زباله بعنوان کادو نشسته بود ویا...مینشیند ! 

من درخت پلاستیکی بزرگ خود به درون بالکن بردم  بی هیچ پیرایه ای  تنها یک نما د است وبس  وایا درپشت آن داستان واقعیتی وجود داشته ؟ بهر روی همه گذشته ها کم کم پاک میشوند وروزی فرا خواهد رسید که ما حتی نام فامیلی هم نخواهیم داشت وبیاد نخواهیم آورد که زادگاه ما درکجا بود . 

گذشته باید پاک شود وجهانی تازه با کمک امام زمان ویا عیسی مسیح ویا موسی ویا یهوه ویا بها .... بوجود اید نامش هر چه میخواهد باشد تنها دراین میان " خالق ما مخلوق را فراموش میکند ومخلوق نیز دیگر بیاد نمی آورد چگونه ناگهان از هیچ با زهم به هیچ رسید ! چند صباحی با چند سکه بی ارزش بازی میکند ویا در قمار خانه ها ویا سالن های سر پوشیده مرکز خرید وفروش سهام سرش را میچرخاند  ودست آخر پاک باخته بر میگردد  هیچ قماری برنده ندارد حتی قمار عشق همیشه یک طرف بازنده است .

امروز اخبار برای ما تنها یک تاتر وسرگرمی  غم انگیز شده گاهی میخندیم وزمانی احساس درد میکنیم همچنان از چپ وراست  بر فرق سر  ما میکوبند و......... در آخر .... بهترین ومهمترین  خبر . باد شکم جناب ریاست جمهور امریکا  ویا آن صدای مشکوک است که دریک دیدار با کنتس فلان دررفته   آنهم زمانیکه  برای تغییر وتمیز کردن هوا از  آلودگی ها مذاکره میکردند ایشان اولین بمب را تر کاندند ! ث

ثریا ایرانمنش / 09/.11/ 2021 میلادی .

هیچ نظری موجود نیست: