ثریا ایرانمنش " " لب پرچین " اسپانیا !
دوباره همان لوح ساده میشوم که هر نقشی را برسینه میگذارم/ با خمیری که شکل میدهم خودمرا میسازم نباید مرا شکسست اما باید حقیقت را پذیرفت . من امروز از خود پیکری دیگر ساختم که با اندیشه های دیگری دست وپنجه نرم میکند .
شیطان را درون سینه ام کشته ام با خدایی طرف هستم که نه اورا دید ه ونه میبنیم اما اورا احساس میکنم
نگاهی به رومیزی قدیمی دست دوزی شده دختران سرزمینم انداختم که روی میز داشت خاک غربت را میخورد . به او گفتم " تنها تو ومن باقی مانده ایم از آنهمه اصالت های دیرین وگذشته خوشحا به حال تو که جمادی ایکاش منهم جماد بودم تا ازمردمی گم میگشتم .
گمانم میکنم که من همان تصویرم که هرکسی درذهن خود ازمن ساخته است وهر نقشی را برخمیرم گذاشته اما من تسخیر ناپذیرم .
هنوز به دنبال گمشده خود میگردم که اورا دوست میدارم گاهی گم شدن دیگران را نیز درخودم دوست میدارم هرگمانی ویقینی که درباره من دارند من آنهارا بخشیده ام هرکجا مرا بجویند دیگرنیستم ودرقالب " شاید " اگر " باقی میمانم .
حقیقت همیشه درمن زنده بوده وهست میل ندارم ا زآن آن دور شوم میل ندارم یک حقیقت پیش پا افتاده باشم .
خودم بودم . خودم هستم وخودم خواهم بود .
خیلی دیر فهیمدم که انسانها یکد یگرا دوست ندارند تنها یکدیگررا تحمل میکنند اما تحمل بعضی برای من مشگل است عکس العمل مئ بسیار نابجا وگاهی منجربه شکست میشود .
همه میل دارند عقابی بلند پرواز باشند واوج بگیرند وهر گاه میل داشتند روِی نشیمن گاهشان بنشینند .اما من همیشه به دنبال یک شاهین بودم که با او از زمین برخیزم اما هیچگاه نیافتم به ناچا رخود پرواز را آموختم وتا اوج پرواز کردم سپس با سر بر ز مین خور دم پر پروازم درنیمه راه شکسته بود وجایگاهم گم شده بود .
امروز در یک لانه کبوتری زندگی میکنم شوق پرواز درمن مرده وبه دنبال شاهینی نیز نیستم همه کلاغ شده اند کبوتر حرم شده اند ویا لک لک بر روی شاخه های شکسته بام کلیساها .
چه کسی میل دارد که خانه اش میان زمین واسمان معلق باشد ؟ باید اول چاه را کند سپس به دنبال منار دوید .
روز گذشته داستان دوستی که گمان میبردم مردمی سالم با زندگی سالم وسعادتمند با فرزندانی برومند و زندگی خوبی را داشته وپشت سر گذاشته ومن با چه حسرتی به آنها مینگریستم ...آه چه دیدم بهتر است سخی نگویم که از این قبیله ها وقبایل بسیار دیده بودم اما این یکی ها بنظرم کمی سلامت تر میرسیدند اما انهارا درته ته قالب خود فروشی ها دیدم همه باهم !
حال چگونه من دیگر به خانه ام بیاندیشم ؟ کدام خانه ؟ یکی زیر بولدوزر خاک شد دیگری بفروش رفت سومی حراج شد ومن درلانه کبوتران با دانه های ارزن گلدوزی میکنم . ث
ثریا ایرانمنش / یکشنبه 07/11/2021 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر