ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !!!
پرتو بی پیرهنم .جان رها کرده تنم / تا نشوم سایه خود . تا باز ببیند مرا ........" سایه "
این فرزند حرامی وبد سگال از آن من نبود از آن دیگری بود که حمله برد بر تکه استخوانی زیر مشتی لباس که برای نان روزانه وشبانه اش تلاش میکرد دختری که همه عمرش را به مهربانی وکمک به دیگران میگذراند واگر زنده ماند با ز هم میگذراند .
سگ بد سگالی گرسنه ای یا تحفه حرام زاده خریداری شده ای به جلوی دفتر او درکمین بود وبه مجرد پیاده شدن از اتومبیلش کیف اورا ربود سوار اتومبیلش شد ورفت دخترک به هوای کیفش به دنبال او کشیده شد درنتیجه دستش دررفت وعضلاتش کشیده شد مردم به کمکش آمدند به همسرش زنگ زدند اورا به بیمارستان بردند وحال نیمه جان درخانه افتاده همه هستی اودرون کیفش بود حتی کلیدهای خانه من که باید قفلهارا امروز تعویض کنم این سگ هرزه گرسنه هرجایی برای چندر قاز درون کیف این کاررا کرد یا هدفی دیگر داشت .؟
تمام شب نخوابیدم از او بیخبرم تلفن خامه مشغول است وموبایل او درونن کیفش بود با همه اطلاعات که بلا فاصله همه را کنسل کردند خواهر وبرادرش وهمسرش من بیخبر وبی نفس روی کاناپه بخواب رفته بودم نمیدانم چند قرص خورده بودم وکدام یک را .......
امروز دیدم هنل یکصد وپنجا ه ساله شهر سیویل برای فروش گذازده شده است وکلید طلایی با اسانسور مشهورش دردست فروشنده است / دیدم بار یکصد وهشتاد ساله شهرسیویل بسته میشود کرایه آنرا ندارند بدهند / دیدم رستوران دویست ساله شهر سیویل که هرسال هزاران توریست را پذیرایی میکرد بسته شد .بیشرفها با این برنامه مسخره ومافیایی خود مردم را درون خانه ها حبس کردید تا خدایان راحت به تعویض دنیا بپردازند بر سر خرید و فروش و ماسک وواکسن معامله ها انجام دهید ومرافعه ! بیشرفها . بیشرفها .
مردم را دسته دسته به گور فرستادید انکه هنوز جان داشت ویا نیمه جان بود با هربیماری که میمرد نام این بیماری منحوس را را روی ان گذاردید حال عده ای را با واکسنها به ان دنیا میفرستید تا راحت زندگی کنید با دنیای تازه خود و هوای تازه را برای کودکان نارس وحرامیان خود اماده سازید بیشرفها /بیشرفها .
ما مانند سنگ سخت مرجان به دیواره زمین چسپیده ایم جدا کردن ما مشگل است اگر چه با تیرو تفنگ باشد .
برای من هیچ جای دنیا ارزشی ندارد وارزویی هم ندارم همه جای دنیا برایم یکسان است .
بیاد دارم روزی خانواده ای از این شهر کوج میکردند تا به امریکا بروند برای خدا حافظی نزد من آمدند سپس خانم خانه گفت "
ثریا خانم ! شما هم بچه هارا بردارید یا به امریکا بیایید ویا به ا انگلستان بگردید !
پرسیدم چرا ؟ من اینجا کاری به کسی ندارم جای کسی را تنگ نکرده ام . آن خانم درجوابم گفت : اما باشما کار دارند وکار خواهند داشت ! یادش گرامی هر کجا که هست اما برای من دیگر جا بجایی دیر بود.
در نهایت عسرت وبدبختی دست وپا میزدیم هرکدام از ما به دنبال کاری میددویدم تا بتوانیم تنها غذای روزانه مانرا تهیه کنیم هفته ها غذای ما تنها سیب زمینی بود امروز که باید لذت زندگی را ببرم وتماشاچی زحماتم باشم تازه با من وخانواده ام " کار " دارند " چه کسی وچه کسانی ؟ بیشرفها بیشرمها دنیارا ویران کردید به یک بیمارستان بد بود ومتعفن تبدیل ساختید یک زندان وهنوز هم دست بردار نیستید دزدی که اتو مبیل دارد نمیتواند کیف یک دختر بیچاره را بدزدد که ساعت هشت باید در دفتر کارش آماده باشد با ید دید این دزدی از کجا اب میخورد ؟ ساعت هشت صبح دریک پشت یک سوپر مارکت که همه مشغول آوردن بار بودند ناگهان سر وکله این جهنمی پیدا میشود تمام شب اورا نفرین کردم گر نفرینی درکار باشد از دخترکم بیخبرم میل ندارم مزاحم او باشم حتما برای دردهایش داروهایی را میخورد که اورا خواب الود میکند .... نه ازکسی خبر ندارم تنها باید همه قفلهای ساختمان را عوض کنم مخارجش بعهده خودم میباشد . حال یکی در یک شو نشسته مرتب شلوار شاهنشاهی را اطو میزد / دیگری به دنبال ریاست جمهوری است سومی به دنبال بردن بقیه اموال مردم است و مردم درفقر وبیمارای وگرسنگی دارند جان میدهند گویا سر زمین مارا و مردمش را نفرین بزرگی دربر گرفته است نه دعای کوروش !
بییشرفها! لعنت بر شما وحزب منحوس شما برنامه های تلویزیون تهوع اور شده اند سکس وپورنو گرافی و وبقیه که میل ندارم نامی از آنها ببرم چون متهم به نژاد پرستی میشوم هر اشغالی را که میل دارند جلوی دوربین انجام میدهند بنا براین تلویزیون خاموش است اخبار هم مرتب درحال ترساندن مردم وبیشتر ماندن آنها درخانه است .
واین اسنت دنیایی که ما انهمه حرص انرا میخوریم تا بیشترزنده بمانیم !!!!! پایان .
کور سویی ز چراغی پنهانی اینجا روشن است
قصه پرداز شبهای ظلماتی من است
نفسم میگیرد که هنوز هم اینجا زندانیم
ثریا ایرانمنش 13/04/2021 میلادی . / برکه های خشک شده / اسپانیا .