یکشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۹۹
رذالت ما
شنبه، آبان ۱۰، ۱۳۹۹
مرگ ترادنبال میکند
شنبه
ثریا ایرانمنش
هر کجا میروی مرگ به دنبالت راه میاید قبلا هم بود اما انرا نمیدیدی حتی گاهی احساسش هم نمیکردی اما امروز در کنارت راه میرود وبتو لبخند میزند
چاره نداری. باید این میهمان ناگهانی را بپذیری دیگر حوصله هیچکاری را نداری اشپزخاته بهم ریخته مهم نیست میخواهی مربا درست کنی حوصله نداری دیگر میل نداری دستمال سفره هایت آهار زده واطو کشیده کنار بشقابها بگذاری غذایی سلف سرویس است زندانی هستی مر گ هم میهمان توست بتو مینکرد دلت برای دوستانت تنگ شده ناهار هر یکشنبه دیگر تمام شد هریک به سوراخ خود خزیدند هر روز خبری تازه وهرروز بر تعداد رفتگان اضافه. زمین دیگر جای رویش سبزه هارا ندارد دیگر گلی از هم از زمین نمیروید. همه گلهار قبلا کاغذی حالا پلاستیک هستند اربابان در کنج خلوت خود نشسته اند وترمومتررا دردست دارند مسابقه کی تمام میشود ؟. کشتن برده ها تربیت برده داران از او میپرسم به کدام گروه گرویدی که چنین بالا رفتی. درجوابم میگوید چه فرقی دارد همه یکی هستند ظاهرا جدایند اما در خلوت دستها بهم گره خورده. میکویم تو هم مهره آنها هستی. چه فرقی میکند خانه ام گرم است وخلوتم راحت ،
من به کنارم مینکرم مرگ دارد چای مرا مینوشد ،
پایان
ایراندخت
ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا ...
من دفتر چه های زیادی را سیاه کرده ام مثلا خاطره نویسی اما متاسفانه نمیتوانم خط خودم را بخوانم ! تنها یکی را یافتم که بسیار قدیمی بود ودرآن خاطراتی را از زنی میگویم که از روسیه سرازیر سر زمین ماشد مشاهدات اورا درطی راه نوشته ام کاری به خود او ندارم تنها یک گفته او مرا رنج داد ومن متوجه شدم بادیگران فرق دارم ! وآن رنگ پوست مسی من بود همین / حال سالها گذشته شاگردان زیادی تربیت کرد منجمله همین سایه ! که شگرد او بود !اصالت او ا زترکیه وشهر ازمیر همین شهری که امروز زیر زلزله ترکید میامد اما راهی روسیه شده بود ! ودرانجا همسری داشت که مفقود شده بود! حال به سه فرزند خردسال ویکی هم درشکم ا زراه باکو وارد ایران میشد تا به مشهد برود ودر
پرورشگاه آنجا تعلیم شاگردانرا بعهده بگیرد ! در زمان رضا شاه بود ونخست وزیری تیمورتاش .
شاید دران زمان من هنوز به دنیا نیامده بودم چون هنگامیکه با خانواده او آشنا شدم تازه از دبیرستان بیرون آمده بودم یک بچه بی تجربه وبسیار خجالتی وبا همان بچه ای که درشکم بود حال مردی سی ساله شده بود اشنا شدم . بهر روی گفته های اورا درطی سفرش دراینجاا میاورم ...........
هیچ دشمنی با او ندارم ونداشتم او دشمن من بود .
----------------
- هنگام مسافرت سخت وطولانی از قفقاز در باکو بخاطر حامله بودنم سخت بیمار وبستری بودم وپس از بهبودی وبا کشتی که روی رودخانه ولگا حرکت میکرد به طرف دریای خزر میرفتیم .
- میل داشتم درباکو مدتی بمانم اما دیگر حالم خوب شده بود وعلتی برای ماندم درآنجا نبود مجبور بودیم هرچه زودترآن شهر را ترک کنیم همسرم درهمان شهر مفقود شده بود ! من قدرت راه رفتن نداشتم تا تفلیس از طریق زمینی حرکت کنیم وبمن توصیه کردند مدتی در سواحل ایران بمانم ! .( دراینجا توضحیی نمیدهد همسرش چه کاره بود وچرا ناگهان مفقود شد ! وچرا او با سه بچه خردسال راهی سر زمینی شد که حتی زبانش را انمیدانست البته او به چند ربان رنده دنیا وارد بود / ترکی / فرانسه/ انگلیسی / المانی / وصد البته روسی ).
==============
-انحصار کشتیرانی در دریای خزر در دست روسها بود ودران زمان یک بیماری بسیار خطرناک مسری نیز شروع شده بود که مارا دررشت قرنطینه کردند ورفت وامد کشیتها به ندرت صورت میگفت .-به گمانم نوعی تیفوید بود من نگران فرزندانم وخودم بودم وعجب آنکه اروپاییها باین بیماری دچار نمیشدند !!! میگفتند بخاطر تغذیه آنهاست !
- غذا خوردن انها با بومیان خیلی فرق داشت روسیه دور شهرهای نخجوان / جلفا / ایروان / نوار ایمنی گذاشته بود !!
- تنها کشتی که بین باکو وایران دررفت وامد بود کشتی ( گراند دوک میشل ) ! نام داشت این کشتی در جزیره ابشوران ؟! د رفاصله پنج ساعتی از باکو مارا به ساحل میرساند !.......( دراینجا به درستی نمیتوام خطوط را بخوانم )!
- آبشوران منظره ای بسیار غم انگیز داشت چون درانجا حوزه های نفتی بسیاری وجود دارد !.
-تنها کشتی که درانجا بین آبشوران وباکو رفت وآمد میکرد یک کشتی تجارتی بنام " ولگا" بود
- در مشهد سر ( بابلسر ) عده ای ارامنه یک رودخانه را اجاره کرده بودند ! وماهیهایرا صید کرده آنهارا دودی میکردند وبه روسیه میفرستادند ) خواننده عزیز باید بداند که من تکه تکه مینویسم !
(همین کاری را که الان چینی ها با خلیح فارس کرده اند )
فقط میل دارم بدانید که روسیه همیشه ارباب ما بوده وهست وخواهد بود ونوکرانش چگونه درایران خدمت میکردند این داستان همچنان ادامه دارد .
بیچاره ایراندخت ما چقدر تنهاست دلم بری تنهاییش میسوزد >
شنبه 31 اکتبر 2020 میلادی ( شب هلووین ) !
جمعه، آبان ۰۹، ۱۳۹۹
زمانی سخت
ثریا ، ایرانمنش
در هیچ زمانی اینهم سختی نکشیدیم من دوران جنگ جهانی را ندیدم تنها شنیده و خوانده ام اما گمان نکنم تا این حد مردم در فشار ورنج بودندگمان کنم تا این حد امنیتی بودند حال استان آندالوسیا بسته شد تا دو هفته یعنی تنها میتوانم در ساعتی معلوم بروی سوپر تند خرید را بکنی زود برگردی درون لانه ات همه جا پلیسی هیچ زمانی انتخابات امریکا روی جهان سایه نیانداخته بود حال همه چشمه ها به آنسو دوختهشده ظاهرا واکسن این بیماری یا ویروس هم چندان اثری نبخشیده حتی واکس اتفلو انزا که هرسال به همه تزریق میشد باعث مرک چند نفر شده است چه برنامه ای برای دنیا چیده اید همه باید تبدیل به حیوان شویم وتنها در یک علفزار بچریم ؟ اطاق گرم بود ناگهان گویی که باد سرد از کنار من گذشت لرزشی تمام وجودم را فرا گرفت داشتم کامنتی برای یک کسی میگذاشتم کامنت پاکد شدب
بوی گند ماهی سالمون خانه را فرا گرفته من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هیچ با این یکی هم نمیشود نوشت کار خودش را میکند . هیچ بنشین ومیل بافتنی را بردار به هیچ چیز فکر مکن ،
......هشتم آبانمان ۲۰۲۰ میلادی
ما ایرانیان
ثریا ایرانمنش " لب پرچین" .اسپانیا...
سینه صبح را گلوله شکافت / باغ لرزید وآسمان لرزید / سرب داغی به سینه هاشان ریخت
نرم نرمک سکوت بر میگشت / رفته ها ! آه بر نمیگشتند / آن رها کرده لانه های امید / دیگر ان دور وبر نمیگشتند
باغ از نغمه وترانه تهی است / لانه متروک ...آشیانه تهی است ............فریدون مشیری " شادروان "
زمانی که سر بازان رومی به زنان ودختران کشورهای زیر استعمار خود تجاوز میکردند تنها یکی از آنها ستاره شد وبه اسمان چسپید بقیه به درون دره ها ریخته شدند -تنها یک ستاره ابدی شد .
امروز که زنان ودختران ما به اسارت میروند دیگر هیچکدام ستاره ای نمیشوند همه به دره ها فرو میریزند وخاک میشوند تنها یکی به اسمان چسپید ! وجدا کردنش هم بسیار سخت است .
اروپاییان وامریکایی ها برای ایرانیان چندان ارزش والایی قائل نیستند ود رمورد آنها هزاران ضعف وعیب میشمارند هر چند خودشان از این عیبها بری نیستند آنهارا بد قول / عهد شکن دروغگو مینامند با احتیاط با انها رفتار میکنند آنهارا به تقیه و راه ر وش آن شعر سعدی " دروغ مصلحت آمیز به ازراست فتنه انگیز است " محکوم میکنند درحقیقت ایرانیان حتی مابین خود قول یکدیگر را نیز قبول ندارند ودر آخر سر میگویند بین تمام سر زمین مسلمانان آنها کم ارزش ترین میباشند ! حال از این هم بدتر شده است
امروز من ر وی یک مرداب دریک قایق شکسته نشسته ام ودراین فکر هستم که شاهنشاه ما ایا این طرز افکار خارجیانرا میدانست ؟ من خود یک ایرانی زجر کشیده ازدست هموطنانم میباشم فرار من برای همین بود نه از سر زمینم نه ازایمان آنها اما تحمل ریا ودروغگویان ودزدی پشت پاندازی را نداشتم .
آنهم ازتمام قشر اجتماع توقع نداشتم . ثانیه ای رنگ عوض میکردند رو د رروی تو دروغ میگفتند ساعتها روی صندلی مینشیم وا زغروب افتاب اینجا لذت میبرم اما این افتاب بوی سزمین مرا نمیدهد وبه هنگامی که ماه طلوع میکند گویی پشت خودرا بمن کرده است . این روزها هیچ صدایی غیر از عبور یک اتومبیل دراین خیابان خالی بگوش نمیرسد اما میدانم درآنسوی زمین شور وشری بر پاست مرده ها وزنده ها باهم مخلوط شده اند اندوه وتنهایی برای آن دلهایی که رازی برای گفتن دارند ودر آرزوی پیدا کردن یک همدل همزبان نشسته وزنده اند درد جانکاهی است . زمانی که مشغو.ل کاری باشم جای خالی آن بی همزبانی پر میشود نوشتن برای من یک همدلی وهمزبانی است من نمیتوانم بستر گلها ی سرخ را از یاد ببرم ونمیتوانم بوی گل لاله عباسی را فراموش کنم امروز همه چیز بوی گند ضد عفونی وبوی مرگ میدهد بناهای قدیمی فروریخته کوچه های کهنه وبوی خیابانهای کم نور ودست آخر زندانی بودن وساعتی زندگی کردن رنج آور است .ما تنها ملتی هستیم که نزدیکی صمیمانه ای ونزدیکی بهمرا هی را نداریم اگرچه قوم وخویش وهم خون باشیم.همه تنها پرواز میکنیم ساعتی رنگمان عوض میشود دقیقه ای احساساتمان تبدیل به دوستی شدید یا دشمنی میشود . انقلابی بوجود آمد اما ویرانی ببار آورد وآن ستاره رفت به اسمان مجلات سنجاق شد .
آه که دیگر دراین گسیخته باغ / شور افسونگری بهاران نیست / آه - دیگر دراین گداخته دشت ./
نغمه شاد کشتکاران نیست .پر خونین به شاخساران هست / بررنگین به شاخساران نیست . پایان
ثریا ایانمنش / 30 اکتبر 200 میلادی !
پنجشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۹۹
امام زمان
در این فکر بودم شاید اگر نوادگا ن حاج سید علی محمد خان باب در کسوت اما م زمان ناگهان ظهور کنند شاید این کشت وکشتا رکمتر شود وشاید اینهمه زبان بی ادبی ولاطلات وفحاشی هم جای خودرا به کمی ادب بدهد .
خر دجال (آمد طبق روایتها )!!!
به گمانم چیزی نمانده آن پیرمرد که با آبی که ازدهانش راه افتاده بود تولد آن حضرت وپسرشان را تبریک گفت به گمانم بوی کباب را شنیده است البته سابقه پیدایش این پیامبر تازه برای همه ما روشن است ونسبشان هم گویا به امام حسن میرسد! شیراز هم پایتخت میشود از همین حاالا زمزمه جابجایی پایخت بگوش میرسد وآن قومی را که بر سرمردم سوار کرده اند تاحد مرگ میکشند تاجاییکه تازانو خون برسد وسر انجام ایشان که البته نه نواده ایشان ازراه خواهند رسیدهر چه باشد ملت ایران مسلمان است دیگر نمیتواند برگردد به تاریخ خود هرچه فریاد کوروش وداریوش واردشیر یزند سر انجام راهش به قدس ختم میشود !مگرمصر توانست برگردد به تاریخ خود. امروز از یک مصری بپرسی قبل از اسلام چه دینی داشتی به درستی نمیتواند جوابی ابدهد ویا شاید کتاب سینوحه را به شهادت بگیرد وبگوید مثلا آله آخرین فرعون ما !
میل ندارم تاریخ نگاری کنم همه بخوبی میدانند که ایشان چگونه ناگهان ظاهر شدند ودرکجا درس خواندند مردم هم عادت خواهند کرد وـآن ارمگاه هم برای کسان دیگری است درحال حاضر شیراز وشیراز یها بهتر ا زبقیه زندگی میکنند ودر خارج نیز از زندگی بهتری برخوردارند وبقول خودشان مبارزه میکنند درهمین سرز مین متجاو ز از دویست وپنجا ه خانواده و سیصد هزار نفر بهایی موجود است که ابدا به کلیسا نمیروند امروز هم بخاطر کورنا کلیساها بسته شده اند .
به هنگام ظهور ایشان اولین گروهی که به آنهاپیوند خوردند شهرهای شمال وبخصوص مازندران بود ایشان جناب محمد علی کلام وگفتار شیرینی داشتند وبعضی از نوشتهجاترا نیز به زبان عربی نوشته اند وکتاب الواح مقدس بجای قران خواهد نشست . خدا کند هرچه میشود زودتر تا این کشت وکشتار واین زندانی شدن ما تمام شود خسته شدیم خسته .من دوستان بهایی زیادی داشتم همه مهربان وخوب روش انها این بود که باهمه مهربان باشند .
د رکتابهای ما ضد ونقیض زیا دبه چشم میخورد مثلا نوروز را ر وز جانشینی علی مینامند نه روزی که جمشید پادشاه ایران تاج گذاری کرد و آن روز ر ا نوروز نام نهاد . بهر روی اشی درون دیگ برای ما میجوشد همه چیز درون آن یافت میشود وایکاش ......ایکاش دردنیا تنها یک دین بود وان انسانیت کامل وحسن سلوک ....متاسفم برای همه چیز متاسفم.
متاسفم دیگر فکر --- آنجا را نیز نخواهم کرد . تمام
ثریا / 29 اکتبر 2020 میلادی