چهارشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۹

دام تزویر

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
-------------------------------
کشتی شکستگانیم - ای باد شر طه برخیز
باشد که باز بینینم  دیدار آشنا را
حافظ شاه غزل .

روز گذشته سری به کتابخانه درهم برهم خودم زدم همه چیز رویهم انباشته بود  کتاب اشعار فروغی بستامی را برداشتم  ....آه برگشتم به همان سالهای دور  صدای نازنین فخری نیکزاد با چشمان خمار وآن لبان برجسته وآن نجابت " 
کی رفته ای زدل که تمنا کنم ترا 
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم ترا 
با صد هزار جلوه برون امدی که من 
با صد هزا دیده تماشا کنم ترا 
آه چه دوران خئوشی بود موسیقی همه اطرااف مارا فرا گرفته بود هرکدام  برای خود یک نت بودیم یک اهنگ یک ترانه جواب عاشقانه را با اشعار زیبای درون کتابهای اشعار بزرگان میدادیم  وچه غروی داشتیم .
تا اینکه خان مغول احمد شاملو  ناگهان پریارا سرود صبح جمعه وکوجه را سرود آنهم با جا بجا کردن الفاظ وکلمات ویا کپی کردن از روی اشعار  شاعران خارجی امثال "نرودا " برروی همه چیز  سایه انداخت ما شدیم امل وجوانان کوته فکر ما رفتند به دنبال روشنگریها وروشنفکر ی!  فرها د با ان صدای انکر الصواتش جمعه را خواندوما کم کم دور شدیم دور تا اینکه این اشعار وزین وسنگین تنها دریک  مقطع جای گرفت " گلها"  واین گلها امروز پر پر  شده ه  هر برگ ان زیر دست وپاهای  دیگران  افتاده است 
 سر زمینی بر باد میرود سلطان ابن غاصب اردوغان  همه خیابانهای شهراترکیه را بنام شعرای نامی ما کرد بدون هیچ اجازه ای وهمه شاعران مارا صاحب شد درعوض قوم بدتر از مغولان  شوریدندشاعران وگورهای انهارا ویران ساختند بجایش امام زاده هارس ساختند تا زمینها را به یغما ببرند  مشتی موش مرده زیر عبا وعمامه پنهان شدند  مشتی غاصب ودزد و چپاول گر زیر عبای دین سر زمین مارا به سوی بدبختی کشاندند وغارت کردند درعوض برایمان سر هر چهارراه  بجای توالت عمومی یک امام زاده من دراوردی  ساختند  وملت را به زور به آنجا  کشاندندلاتهای محله همه دین دار ومتدین بودند به همراه چاقوهای ضامن دارشان وکلفت های  دهاتی قدیم همه پرستو شدند پرواز کنان بسوی دشتهای دور .
دسته های عزا داری به راه افنتاد  حسین دوباره  شد شاه زمانه ! ولاتهای کوچه وبازار وتهی مغزان شدند سگ درگه او /
مردک مفنگی شد امام دیگری شد رهبر وسومی شد مداح دیگر راه گریزی نبود همه خیابانهارا به دست خود مرد م بستند همه چهارراههارا ممنوع الورود کردند کاخها سر بفلک کشیده شد قران را دام تزویر ساختند وبرپیشانی شیطان پرستان مهر کردند عده ای بیصدا درکنج خانه هایشان جان دادند وجنازهایشان پس از چند روز پیدا شد  دزدانی که فراری بودند قاتلان به دنبالشان رفتند اموالشان را  کرفتند وخودشانرا کشتند وجنازه را با شریفات عالی به خائه بر گرداندند.

امروز حقارت وبدبختی از سر وروی این ملت میبارد آن مردان ناقص العقلی که درمجلس اعیان نشسته بودنند به اروزیشان رسیدند ( ایران باید چیز ی پایین تر از  پاکستان وبنگلادش باشد ) حال ببینید ...

وما دیدیم این مردان نفرت انگیز وچندش آورا بسوی سر زمین .ما گسیل دادند  شعور باطن هر یک از مردان وزنان تنها باندازه   یک فندق بود نه بیشتر  چیزی در دردرونش جای نمیگرفت .
امروز دیگر برای من وامثال من خیلی دیر است / دیر  ونسل سوخته واتش گرفته ما جر قه ای نیز به میان نسل اینده انداخت که آن را هم میسوزاند  دیگر  کسی نیست تا بگوید 
خوش آنکه حلقه های سر زلف باز کنی
دیوانگان سلسله اترا رها کنی
کار جنون ما به تماشا کشیده است
 یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی
-
 نه دیگر خبر ی از سر زلف وسلسله دراز نیست . 
غزل گفتی  ودر سفتی  بیا وخوش بخوان حافظ
 که بر نظم تو  افشاند  فلک عقد ثریا را 
پایان 
 ثریا ایرانمنش / 29 / 07/2020 میلادی  / اسپانیا 

سه‌شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۹

سایه روی دیوار

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
-------------------------------

آه.....دیوار !
چه شد  آن سایه من ؟ 
که شبی ماه به رخسار تو رقصاندش !
---------------
خانم دکتر گفت : 
نه اخبار  را ببین ونه بخوان  بلند شد وتلویزون  رات که روی اخبار 24 ساعته بود خاموش کرد نگاهی به قفسه فیلمهایم انداخت وگفت بنشین فیلم تماشا کن / موزیک گوش کن !  اخبار بی اخبار ! خبر بی خبر  وسر زمینت را نیز فراموش کن ! هرچه بود تمام شد تو اینجا هستی درکنار ما وما ترا دوست داریم . اشکهایم جاری شدند /...آه ببخشید خانم دکتر نازنین وزیبا دست خودم نیست اما این خاک خاک من نیست این خانه نیز از ان من نیست .
کفت : تملک چیز بدی است هرکجا که راحتی وخوشی به زندگیت ادامه بده   این خانه توست این زندگی توست واین سر زمین توست که برای قانون ان سوگند خوردی >
ـآه ...!!! بلی . متشکرم کنه مرا بیاد قانون انداختید ؟ قانون !در ذهنم قانون  وحروف ان بالا و
اپیین میشد قانون  راست میگفت .
سپس هنگامیکه رفت از بیرون به دخترم زنگ زد وگفت مگذارید نه اخباررا ببیند  ونه چیزی د رحکم خبر هارا بخواند .
راست میگفت این سر زمین من است من برای حفظ قانون آنها سوگند خوردم پسرم درهمین سر زمین به دانشگاه رفت واین خانم دکتر همکلاسی او بود  امروز نوه ام به دانشگاه میرود نوه دیگرم  فاراغ التحصیل دانشگاه شد اما کاری گیرش نیامد  کارها خوابیده اند شرکتها  فروشگاهها تنها چند ساعت بازند  این بیماری هم کم روی من اثر نگذاشت  حقوق ها نصف شدند  همه چیز خوابید ماهم از جمله دزدان وقاچاقچیان نیستیم وودرحدمت  مخبرین  هم نیستیم  ما تنها میدانیم باید کار کنیم برای زنده ماندن  نه بیشتر / بیشتر را نمیخواهیم  لباسهای من درون کمد درحال خاک خوردنند خودم با یپراهن خوابم راه میروم  هوا داغ است .  تلویزیون خاموش  اخبار را بستم تنها به دنبال کسی میگشتم که دوروز پیش یک برنامه در باره تشکیل ساواک وروسای آن درست کرده بود اما هنگام اجرای برنامه مرتب عرق خودرا پاک میکرد سپس گفت در محیط کارم گویا یکی از همکاران کورنا داشته بمن هم سرایت کرده کمی تب دارم  فردا باید بروم تست کو.رنا را بدهم اگر سالم برگشتم که باز درخدمت شما هستم درغیز اینصورت برای همیشه خدا نگهدار...... جوانی بلند قامت قوی البنیه ورزشکار وتحصیل کرده بود پدرش ریاست تشریفات گارد شاهنشاهی را داشت وخودش فدایی شاه بود . نگرانش شدم برایش روی فیس بوکم پیامی گذاشتم .نامشر ا فراموش کردم چون برنامه اش را   با نام دیگری اجرا میکرد ......
خوب خانم دکتر  اخبار را  نمیخوانم اما از این گونه اخبار نمیتوانم بی تفاوت بگذرم .

تمام  شب ار فشار گرما نتوانستم بخوبم هوا بدجوری گرم وشرجی بوداحتمالا باز جایی آتش گرفته وباز اتش را به دم گرگها بسته انهاراروانه چراگاهها کرده اند به زمینها احتیاج دارند . نه دیگر خبر هارا نمیخوانم  دیگر برایم چیزی مهم نیست .اگر چه کوه دماوند آب شود سیل شود وجاری شود .طبیعی است این ادمخواران برای  بردن وچاپیدن وخوردن اموا ل این  سر زمین آمده اندحال هم اعجوج ماجوج هارا وارد کرده اند تا بقیه ایرانیانرا بکشند وسپس خوشدانرا نیز خواهند کشت وزمینهارا بالا میکشند میشویم کامبوج فاحشه خانه بزرگ دنیا قمار خانه وتریاک خانه وشیره کش خانه مگر همینرا نمیخواستند ....
حال من به دنبال خودم هستم  به دنبال سایه ام  تا آنرا بیابم شاید بتوانیم باهم بیشتر درددل کنیم .!
اشک گرم  من  فرود آمد وبرگونه چکید 
اشک گرمی که دراو شادی وغم بود 
" آب "  و" آیینه "و" دیوار  " ترا میجستند 
دل من نیز به سودا ی تو سر گردان بود 

همه را دیدی ونام من از خاطررفت 
همه را دیدی وتصویر من ازدل راندی 
مونسی بودم  وچون سوختم از اتش مهر 
مشت خاکستر م  از خشم  بر اب افشاندی 
" نادر نادر پور " 
دستبرد کوچکی زدم بجای " پاریا " که قومی نجس در هندوستان میباشند نوشتم " مونس :
پایان 
 ثریا ایرانمنش / 28 /07/2020میلادی / اسپانیا 


دوشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۹

نوشتار

ثریا ایرانمنش " لب پرجین " اسپانیا "
---------------------------------
دلم گرفته / بدجوری  هم گرفته  و آنچه که بر ما  گذشت  خواب وخیالی بود ویک رویا .  آخرین باز مانده فیلمهای هالیودی نیز بر باد رفت درسن 104 سالگی یک قرن آیا خسته نشده بود؟ .اولیویا دو هاویلند را میگویم !
امروز نوبت بازدید دکتر وپرستار بود که بخانه بیایند ومرا معاینه کنند همه چیز خوب بود همه با ماسک ودستکش  و منهم باماسک   روی صندلی نشستم چشمانم  خسته بودند  یکی پرسید حالت خوب است ؟ کقتم جسما اری روحا نه زدم زیر گریه ! تلویزویون داشت اخبار 4 2ساعته را نشان میدا د کفت اخباررا تماشا مکن گقتم اخبار دیگر ی هست که هر ساعت وهر دقیقه آنهارا میبینم مربوط به تیرا یا سر زمین من است .گفت تما م شده فراموش کن ....نه اخبار را ببین ونه بخوان توداری دیپرشن عمیق شده ای  اوه ... دیپرشن ؟ چیزی که همیشه به آن خندیده ام .. بلندشد تلویزوین را خاموش کرد فشار مرا گرفت شکم وپشت مرا  معاینه کرد وگفت میدانم نمیتوانی به کوچه بروی اقلا دور اطاق ویا تراس بگرد.......باد کرده ای چاق شدی . گفتم زیاد میخورم خیلی زیاد دست خودم نیست بخصوص میوه هارا مانند آفت میزنم ومیبرم .
بهر روی آنهارفتند اما باز من گریستم چگونه باو حالی کنم درحال حاضر که صدها هزار بیمار بشما احتیاج دارند شما وقت خودرا صرف من میکنید  میدانم مهربانید  میدانم این سر زمین زیباست اما سر زمین من نیست خاکش بوی اجداد مرا نمیدهد هرچند الان هم آن سر زمین تنها بوی کافور ومردار میدهدوبوی واجبی که ملاها بر ریش وجاهای دیگرشان  میکشند مردم همه سنتی شده اه اند دنیا هم بی قانون جایی که یک مردک قزمیت نکبتی مانند اردوغان بخودش اجازه دید یک موزه هزاروپانصد ساله  را ا به مسجد تبدیل کند ملاهای بسسواد وبیشعور واحمق ما بهتر از این نمیتوانند کار کننند فرزندانشان نیز همانهاهی هستند که ما در کوچه ها میدیدم با دماغ کثیف وپاره های وصله شده اما پسر آقا روضه خان بودند حالا از جیورجیو ارمنی پایین تر نمیایند عقده  بد جوری انهارادچار نا هنجاری  کرده است . بدبختند  .
خوشبختانه ما مادی نیسسیم مال پرست هم نیستیم خیلی از زمان خودما ن جلو تر میرویم واین زباله ها برایمان ارزشی ندارند ما به دنبال انسان هستیم که گیر نمی آید .
خود گنده بینی / خود نمایی وبد جوری این ملت را چه درچهارچوبه  ودرداخل گرفته است تن به هر حقارتی میدهد تا به بالها برسند به کجا> به قله دماوند هم رسیدند اما سرازیرخواهید شد دفن میشوید  طوفان درراه است .
بلی طوفانی بزرگ درراه هست .پایان 
 دوشنبه 27 ماه ژولای 2020 / اسپانیا /

کوه سپید

ثریا ایرانمنش : لب پرچین "  اسپانیا /
----------------------------------
ای دیو سپید پای دربند  ای گنبد کبود دماوند !

تها در کتابهای قدیم اگر به دست آتش نیفتند نام ترا وعکس ترا خواهیم دید و خواهیم گفت :
روزی بود رروزگاری بود  سر زمینی بود با دشتهای خرم وسرسبز  کو.ههای بلند  آبشار های طبیعی و هوای بس دل ا نگیز   چهار فصل درآنجا بموقع میرسید  وهر فصل میوه های خودش را میاورد وما بچه های شاد در میان مزاراع وکشترازها وبیابانها وسپس خیابانها چه شادمان بودیم  ودر آززوی بزرگ شدن هرچه زودنر وتوای کوه بلند از دوردستها هر صیح بما نوید شادی و آوای ازادی را میدادی 
امروز دیگر اثری از ان در یاچه باقی   نیست وان کوه بلند مادر سر زمین ما نیز تن به تبر تبردارن داد  ان قوم وحشی سیری ناپذیرند وآنکس که وارث آن سر زمین بود امرروز با چشمان گریان ودستهای بسته درکنج غربت به این ویرانیها مینگرد . دستی به کمک مابر نخواهد خواست حیوانات وحشی وجنگلی به همراه سایر حیوانات وحشی آدمخوار دست دردست هم  مشغول تکه تکه کردن آن سر زمین رویا پروند ..
چیزی ندارم بنویسم قدرتی هم ندارم که برخیزم من سوختم ونسلی که از  من باقی مانده مانند شمع دارد آب میشود ومن تماشاچی  آن قطرات هستم که برروی گونه های خودم میریزد ومیسوزاند .

تقدیر بیرحم وستمگر است  وبر ضعیفان وبی دست .پایان رحمی نخواهد کرد  دفاع مردمی که درآنجا ساکنند در مقابل ترکتازی آن جماعت  بی فایده است وآنها دیگر نمیتوانند از فرزند ناقص الخلقه وتکه تکه شده وبیمار خود محافظت کنند بیماری نوظهور ساخت ازمایشگاه همسایه محترم ما جان یکی را دارد میگیرد .
دلم ز نرگس  ساقی  امان ئخواست  به جان 
چرا که شیوه  آن ترک  دل سیه را دانست .

روزی از  میان ابرهای سیاه وتوده تاریکی دستی  درون لانه ماخزید  ولرزهای پیا پی را که بر تن ما انداخت دانستیم که دیگر مردنی هستیم  دیگر به سپیده دمان نیاندیشیدیم  ودیگر به گرمی خورشید بی آعتنا شدیم وآن دستهای پلید در میان دامان ما همه ناموس مارا  بغارت برد با کمک همیاران  ومردان همان سر زمین !
امروز هنوز در میان فضای مجازی بجای درد  باز همان اوازهای کوچه باغی وهمان لگن اش رشته وهمان لبان سرخ مکیدنی حکایت میکنند  گویی ابدا اتفاقی نیافتاده است .ث

شکسته بال عقابم تپیده درشن گرم 
نگاه  تشنه من  در پی سرابی نیست 
دلم  به پرتو  غمناک ماه خرسندا ست
که د رغبار افق  / برق افتابی نیست 
پایان 
ثریا ایرانمنش  / 27 /07/2020 میلادی /



یکشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۹

پاک میشویم

یک دردنامه  /روز یکشنبه 26 ماه ژولای 2020 میلادی . اسپانیا .
-------------------------------------------------------------
تو ای یار !  تو ای یار دیرین و دلدارم 
چو میخواهم  که ئامت  را نهانی بر زبان آرم 
صدا در سینه ام چون  آه میلرزد 
چو میخواهم  که نامت  را به لوح نامه بنگارم .

دوروز  در یک یک سکوت وبی تفاوتی خودرا پنهائ کردم  برای دو ابر مردی که روزی خانه ای برایم ساختند ومرا بر پیکر خورشید نشاندند  امروز از آنها خبری نیست اما روحشان درسرتاسر عالم دشمنانرا میلرزاند  ودوستان را مینوازد .

 آینده! کدامین اینده درانتظار چه کسی هست ؟ درانتظا رآنهایی که ما نمیدانیم  اما درانتظار ما نیست .نوعی نا امیدی جانها را فرا گرفته است . اینده چه خواهد شد ؟ وآیا اینده ای خواهیم  داشت ؟
روز جمعه مردم ترکیه یا شهر اسلامبول با چه سرعتی میدویدند تا  خودرا به مسجد تازه برساندند تا نماز جمعه را  بجای آورند موزه  ایا صوفیه از میان ر فت واشیای درونش به کجا رفت کسی نمیداند  اما سر تاسر دیوار لبریز از نامهای مذهبی بود  سلطان البن ارالجابر اردوغان عثمانی !!!! نوکر همیشه حاضر به خدمت موزه را به مسجد تبدیل کرد درآمدش ببیشتر است .

گذشته های  مارا از ذهنمان پاک خواهند کرد   هر چقدر فریاد بکشیم وناله کنیم وبنویسیم همه را خواهند زدود  گذشته ای نخواهیم داشت  مگر حکومت جبار حاکم بر سر زمین من میلونها انسان  بیگناهرا نکشت تا از گذشته  کلامی بر زبان نیاورند وبه اینده نیز نیاندیشند چرا که خودشان نیز نمیدانند آینده چه خواهد بود باید دستورات از بالاها برسد .

 حال ارکستر ما  تبدیل به ارواحی شده است  که هریک در گوشه ای ازروی شیشه دستور گرفته ومینوازد . وآن باقیمانده  هنر آواز را آنچنان درلجن مالیدند که برای همیشه خاموش ماند وارکسترش نیز از هم پاشیده شد هفتاد سال خدمت به هنر با یک  حکم دود شد وبه هوا رفت !  بقیه نیز ساکت درگوشه ای برای دل خودشان آواز میخوانند ویا میرقصند .

چهادره روز دیگر  برای ما قرنطینه صادر شد  دیگر هیچ کس نخواهند آمد وما به هیچ کجا نخوهیم رفت این ویروس سیاسی عبادی کار خودش را خوب  انجام میئدهد .

برای مسلمین مهم نیست به مسلمین کاری ندارد بخصوص مردانرا آفت نمیزند انها به نماز می ایستند در روزهای عزا سینه ها را لخت کرده بر ان ومیکوبند  ودر زیر  عماری شراب را مینوشند  وحب را بالا میاندازنند .زنان وکودکان وجوانانند که قربانی میشوند .و......

دیگر هیچ امیدی به اینده نیست  ودیگر هیجکس نمیتواند چمدانی را لبریز از عشق کرده به خانه دوست برود .
دیگر نمیتوان درانتظار لب  معشوق یا معشوقه نشست پوزه ها همه بسته شده اند  دهانها همه مهر  وموم است .
 میل ندارم نا امیدی را بخودم راه بدهم  اما زندگی آنچنان مرا درفشار گذاشته که دیگر راه جلو وعقب را رفتن را  نیز ندارم درحال راه میروم حالی که نمیدانم چند دقیقه بعد به کجا پرتاب میشوم . 
خوشا بحال نادانان !!!! روی فیس بوک عکس اش رشته / کوفته تبریزی / هنر  هنرمندان ایرانی !!!یا آواز جلال همتی ویا همین زباله ها  چیزی گیرت نمی اید  یا تولد توله مامانی ویا ......
مرگ دلها بنظر کسی نمی اید /
من وسایه ام همچنان  راه می پیما هستیم 
 در شهر های ناشناخته  ودیوارهایی  که مارا نمی شناسند تنها نقاب ترس را بر صورت زده ایم وهر لحظه خبر رفتن یکی را میشنویم / آه ....اوهم رفت ؟ .
بنشین ای سالخورده  مرد  مسافر 
 به کجا میروی با کوله باری بردوش 
مرگ در چند قدمی تو کمین کرده است 
با عشق  خداحافطی کن  ودلتنگش مباش.
پایان 
ثریا / اسپانیا یک روز یکشنبه داغ !
  
( ایکاش این کیبورد من اینهمه حر ف رررر را دوست نداشت وچند بار آنرا تکرار نمیکرد  حالم را میگیرد ) !

شنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۹

حافظه تاریخی

امروز شنبه  25 ژولای 2020 میلادی است برابر با چهارم امردادماه روز  پرواز شاهنشاهان پهلوی 
---------------------------------------------------------------------------------------------- زمانی فرا میرسد از اینکه بعضی نکته ها وگذشته در حافظه من تلنمبار شده در شگفتم بعضی ها مرا ازار میدهند  بعضی ها بی تقاوت وبعضی ها ا زنظر مثلا تاریخی بد نیستند !!
امروز با دیدن عکس بانوی اول یا دوم امپراطوری پوسیده انگلستان خانم کنتس کامیلا پارکر! بیاد دیانا ومرگ اوو برادرش افتادم هنوز فیلم مراسم تدفین  اورا روی ویدیو دارم دارم از بدو تصادف  تاآخرین لحظه  وهمه میدانند که کشته شد!  او هم مانند من دهانش محکم نبود  ساده دل بود وساده اندیش  . در این میان بیاد برادرش چارلز افتادم درروز یادبود  او با چه حرارتی سخن میراند ومیگفت که فرزندانت را  به دلخواه خودت تربیت میکنیم وغیره  وذالک تنها دراین میان جناب التون حان برنده شد  پیانویش را درگوشه کاتدرال گذاشت  واهنگی را که برای مارلین مونرو زمانی که اورا نیز کشتند  ( نورماجین ) خوانده بود  با کمی تغییر به دیانا هدیه داد  شمعی دربا د!!!!!فروش سی دی ها سر به میلیونها زد    مردم گریستند تنها دیگران میدانستند که این آهنگ قبلا روی یک نوار بنام نورماجین ضبظ شده است .
ایا امروز جناب چارلز اسپنسر از خواهر زاده هایش خبر درد ؟ ایا میداند یکی از آئها فرار رابر قرار ترجیح داد ورفت تا گمنام زندگی کند ؟ ایا میداند  خواهرش چند نوه دارد ؟! نه دقیقا میدانم که نه او 
پایش را  از آن قصر بزرگ وآن زمینهای پدری وان ملک وآن دستگاه بیرون نگذاشته است اصلا کسی نمیداند زنده است یانه  وبطور کلی با ان خاندان امپراطوری ترک مراوده کرد  ریشه وشجره او از ملکه انگلستان نیز دورتر میرود ونیم تاجی را /که دیانا روز عروسی بر سرش گذاشت قدمتی چند صد ساله دارد  مربوط به خاندان اسپنسر ها !!! خوب  .
امروز  دور دور خانم کامیلا است با ان چهره تکدیه  دارد خرده های بنگاه حمایت خیریه  نمیدانم چه کسانی را جمع میکند  وخود شده ریاست کل !  همسرش نیز ریاست کل هاسپیز را بعهده دارد یعنی مواظبت از بیماران سرطانی درآمد خوبی دارند ! مردم  لباسهایشانرا مجانی به انها میدهند آنها میفروشند وپولش را به خیریه هاسپیز میفرستند  فروشندگان بطور افتخاری کار میکنند واگر جوانی خواست برای ورود  به دانشگاه یک  مدرکی را ارائه دهد غیراز نمرات یک سفارشنامه هم ا زهمین  انجمن خیره میگیرد مثلا نوه من دختر من پسر من  سالها درآنجا مجانی دویدند کار کردند وبعد هم فراموش شدند البته کار آنها بیشتر بخاطر نفس عمل بود وبخاطر بیماران نه برای شهرت .تنها یک مدال به سینه بنده زدند که به به وچه چه !وعجب آنکه ایرانیان محترم !!!!  این انبوه لباسهارا کلی میخرند وبه ایران میفرستند بنام مارکهای خارجی به مردم  قالب میکنند البته  با تغییرات وتعمیرات !

دیانا رفت وروزی که رفت با خود گفتم زیبایی برای همیشه از این دنیا رخت بر بست بعد ازاین هرچه  ببینیم زشتی وکراهت ونکبت است وهمینطور هم بوده وهست .
نه قلب مهربان / دل صافی / شمایل زیبا / اینها کافی نیستند چیزهایی لازم است تا با مافیای دنیا دربیامیزی ودست وپنجه نرم کنی  واین کار هرکسی نیست .
 درغیر اینصورت زیر دست وپاهایشان له میشوی  ویا انکه درب خانه را ببندی وپنهان شوی مانند موش کور به زندگی بخور ونمیرت ادامه دهی   مشتی نوکیسه درحال حاضر روی دنیا  میلولند بی هدف . وآنهاییکه میل ندارند با این جماعت   دمخور شوند پنهان میشوند . دنیای کثیف وبی در و پیکری است عزیزم متاسفانه ما هم حضور داریم از دور !!! پایان / ثریا / اسپانیا /