چهارشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۹

دام تزویر

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
-------------------------------
کشتی شکستگانیم - ای باد شر طه برخیز
باشد که باز بینینم  دیدار آشنا را
حافظ شاه غزل .

روز گذشته سری به کتابخانه درهم برهم خودم زدم همه چیز رویهم انباشته بود  کتاب اشعار فروغی بستامی را برداشتم  ....آه برگشتم به همان سالهای دور  صدای نازنین فخری نیکزاد با چشمان خمار وآن لبان برجسته وآن نجابت " 
کی رفته ای زدل که تمنا کنم ترا 
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم ترا 
با صد هزار جلوه برون امدی که من 
با صد هزا دیده تماشا کنم ترا 
آه چه دوران خئوشی بود موسیقی همه اطرااف مارا فرا گرفته بود هرکدام  برای خود یک نت بودیم یک اهنگ یک ترانه جواب عاشقانه را با اشعار زیبای درون کتابهای اشعار بزرگان میدادیم  وچه غروی داشتیم .
تا اینکه خان مغول احمد شاملو  ناگهان پریارا سرود صبح جمعه وکوجه را سرود آنهم با جا بجا کردن الفاظ وکلمات ویا کپی کردن از روی اشعار  شاعران خارجی امثال "نرودا " برروی همه چیز  سایه انداخت ما شدیم امل وجوانان کوته فکر ما رفتند به دنبال روشنگریها وروشنفکر ی!  فرها د با ان صدای انکر الصواتش جمعه را خواندوما کم کم دور شدیم دور تا اینکه این اشعار وزین وسنگین تنها دریک  مقطع جای گرفت " گلها"  واین گلها امروز پر پر  شده ه  هر برگ ان زیر دست وپاهای  دیگران  افتاده است 
 سر زمینی بر باد میرود سلطان ابن غاصب اردوغان  همه خیابانهای شهراترکیه را بنام شعرای نامی ما کرد بدون هیچ اجازه ای وهمه شاعران مارا صاحب شد درعوض قوم بدتر از مغولان  شوریدندشاعران وگورهای انهارا ویران ساختند بجایش امام زاده هارس ساختند تا زمینها را به یغما ببرند  مشتی موش مرده زیر عبا وعمامه پنهان شدند  مشتی غاصب ودزد و چپاول گر زیر عبای دین سر زمین مارا به سوی بدبختی کشاندند وغارت کردند درعوض برایمان سر هر چهارراه  بجای توالت عمومی یک امام زاده من دراوردی  ساختند  وملت را به زور به آنجا  کشاندندلاتهای محله همه دین دار ومتدین بودند به همراه چاقوهای ضامن دارشان وکلفت های  دهاتی قدیم همه پرستو شدند پرواز کنان بسوی دشتهای دور .
دسته های عزا داری به راه افنتاد  حسین دوباره  شد شاه زمانه ! ولاتهای کوچه وبازار وتهی مغزان شدند سگ درگه او /
مردک مفنگی شد امام دیگری شد رهبر وسومی شد مداح دیگر راه گریزی نبود همه خیابانهارا به دست خود مرد م بستند همه چهارراههارا ممنوع الورود کردند کاخها سر بفلک کشیده شد قران را دام تزویر ساختند وبرپیشانی شیطان پرستان مهر کردند عده ای بیصدا درکنج خانه هایشان جان دادند وجنازهایشان پس از چند روز پیدا شد  دزدانی که فراری بودند قاتلان به دنبالشان رفتند اموالشان را  کرفتند وخودشانرا کشتند وجنازه را با شریفات عالی به خائه بر گرداندند.

امروز حقارت وبدبختی از سر وروی این ملت میبارد آن مردان ناقص العقلی که درمجلس اعیان نشسته بودنند به اروزیشان رسیدند ( ایران باید چیز ی پایین تر از  پاکستان وبنگلادش باشد ) حال ببینید ...

وما دیدیم این مردان نفرت انگیز وچندش آورا بسوی سر زمین .ما گسیل دادند  شعور باطن هر یک از مردان وزنان تنها باندازه   یک فندق بود نه بیشتر  چیزی در دردرونش جای نمیگرفت .
امروز دیگر برای من وامثال من خیلی دیر است / دیر  ونسل سوخته واتش گرفته ما جر قه ای نیز به میان نسل اینده انداخت که آن را هم میسوزاند  دیگر  کسی نیست تا بگوید 
خوش آنکه حلقه های سر زلف باز کنی
دیوانگان سلسله اترا رها کنی
کار جنون ما به تماشا کشیده است
 یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی
-
 نه دیگر خبر ی از سر زلف وسلسله دراز نیست . 
غزل گفتی  ودر سفتی  بیا وخوش بخوان حافظ
 که بر نظم تو  افشاند  فلک عقد ثریا را 
پایان 
 ثریا ایرانمنش / 29 / 07/2020 میلادی  / اسپانیا