سه‌شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۹

سایه روی دیوار

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
-------------------------------

آه.....دیوار !
چه شد  آن سایه من ؟ 
که شبی ماه به رخسار تو رقصاندش !
---------------
خانم دکتر گفت : 
نه اخبار  را ببین ونه بخوان  بلند شد وتلویزون  رات که روی اخبار 24 ساعته بود خاموش کرد نگاهی به قفسه فیلمهایم انداخت وگفت بنشین فیلم تماشا کن / موزیک گوش کن !  اخبار بی اخبار ! خبر بی خبر  وسر زمینت را نیز فراموش کن ! هرچه بود تمام شد تو اینجا هستی درکنار ما وما ترا دوست داریم . اشکهایم جاری شدند /...آه ببخشید خانم دکتر نازنین وزیبا دست خودم نیست اما این خاک خاک من نیست این خانه نیز از ان من نیست .
کفت : تملک چیز بدی است هرکجا که راحتی وخوشی به زندگیت ادامه بده   این خانه توست این زندگی توست واین سر زمین توست که برای قانون ان سوگند خوردی >
ـآه ...!!! بلی . متشکرم کنه مرا بیاد قانون انداختید ؟ قانون !در ذهنم قانون  وحروف ان بالا و
اپیین میشد قانون  راست میگفت .
سپس هنگامیکه رفت از بیرون به دخترم زنگ زد وگفت مگذارید نه اخباررا ببیند  ونه چیزی د رحکم خبر هارا بخواند .
راست میگفت این سر زمین من است من برای حفظ قانون آنها سوگند خوردم پسرم درهمین سر زمین به دانشگاه رفت واین خانم دکتر همکلاسی او بود  امروز نوه ام به دانشگاه میرود نوه دیگرم  فاراغ التحصیل دانشگاه شد اما کاری گیرش نیامد  کارها خوابیده اند شرکتها  فروشگاهها تنها چند ساعت بازند  این بیماری هم کم روی من اثر نگذاشت  حقوق ها نصف شدند  همه چیز خوابید ماهم از جمله دزدان وقاچاقچیان نیستیم وودرحدمت  مخبرین  هم نیستیم  ما تنها میدانیم باید کار کنیم برای زنده ماندن  نه بیشتر / بیشتر را نمیخواهیم  لباسهای من درون کمد درحال خاک خوردنند خودم با یپراهن خوابم راه میروم  هوا داغ است .  تلویزیون خاموش  اخبار را بستم تنها به دنبال کسی میگشتم که دوروز پیش یک برنامه در باره تشکیل ساواک وروسای آن درست کرده بود اما هنگام اجرای برنامه مرتب عرق خودرا پاک میکرد سپس گفت در محیط کارم گویا یکی از همکاران کورنا داشته بمن هم سرایت کرده کمی تب دارم  فردا باید بروم تست کو.رنا را بدهم اگر سالم برگشتم که باز درخدمت شما هستم درغیز اینصورت برای همیشه خدا نگهدار...... جوانی بلند قامت قوی البنیه ورزشکار وتحصیل کرده بود پدرش ریاست تشریفات گارد شاهنشاهی را داشت وخودش فدایی شاه بود . نگرانش شدم برایش روی فیس بوکم پیامی گذاشتم .نامشر ا فراموش کردم چون برنامه اش را   با نام دیگری اجرا میکرد ......
خوب خانم دکتر  اخبار را  نمیخوانم اما از این گونه اخبار نمیتوانم بی تفاوت بگذرم .

تمام  شب ار فشار گرما نتوانستم بخوبم هوا بدجوری گرم وشرجی بوداحتمالا باز جایی آتش گرفته وباز اتش را به دم گرگها بسته انهاراروانه چراگاهها کرده اند به زمینها احتیاج دارند . نه دیگر خبر هارا نمیخوانم  دیگر برایم چیزی مهم نیست .اگر چه کوه دماوند آب شود سیل شود وجاری شود .طبیعی است این ادمخواران برای  بردن وچاپیدن وخوردن اموا ل این  سر زمین آمده اندحال هم اعجوج ماجوج هارا وارد کرده اند تا بقیه ایرانیانرا بکشند وسپس خوشدانرا نیز خواهند کشت وزمینهارا بالا میکشند میشویم کامبوج فاحشه خانه بزرگ دنیا قمار خانه وتریاک خانه وشیره کش خانه مگر همینرا نمیخواستند ....
حال من به دنبال خودم هستم  به دنبال سایه ام  تا آنرا بیابم شاید بتوانیم باهم بیشتر درددل کنیم .!
اشک گرم  من  فرود آمد وبرگونه چکید 
اشک گرمی که دراو شادی وغم بود 
" آب "  و" آیینه "و" دیوار  " ترا میجستند 
دل من نیز به سودا ی تو سر گردان بود 

همه را دیدی ونام من از خاطررفت 
همه را دیدی وتصویر من ازدل راندی 
مونسی بودم  وچون سوختم از اتش مهر 
مشت خاکستر م  از خشم  بر اب افشاندی 
" نادر نادر پور " 
دستبرد کوچکی زدم بجای " پاریا " که قومی نجس در هندوستان میباشند نوشتم " مونس :
پایان 
 ثریا ایرانمنش / 28 /07/2020میلادی / اسپانیا