ثریا ایرانمنش : لب پرچین " اسپانیا /
----------------------------------
ای دیو سپید پای دربند ای گنبد کبود دماوند !
تها در کتابهای قدیم اگر به دست آتش نیفتند نام ترا وعکس ترا خواهیم دید و خواهیم گفت :
روزی بود رروزگاری بود سر زمینی بود با دشتهای خرم وسرسبز کو.ههای بلند آبشار های طبیعی و هوای بس دل ا نگیز چهار فصل درآنجا بموقع میرسید وهر فصل میوه های خودش را میاورد وما بچه های شاد در میان مزاراع وکشترازها وبیابانها وسپس خیابانها چه شادمان بودیم ودر آززوی بزرگ شدن هرچه زودنر وتوای کوه بلند از دوردستها هر صیح بما نوید شادی و آوای ازادی را میدادی
امروز دیگر اثری از ان در یاچه باقی نیست وان کوه بلند مادر سر زمین ما نیز تن به تبر تبردارن داد ان قوم وحشی سیری ناپذیرند وآنکس که وارث آن سر زمین بود امرروز با چشمان گریان ودستهای بسته درکنج غربت به این ویرانیها مینگرد . دستی به کمک مابر نخواهد خواست حیوانات وحشی وجنگلی به همراه سایر حیوانات وحشی آدمخوار دست دردست هم مشغول تکه تکه کردن آن سر زمین رویا پروند ..
چیزی ندارم بنویسم قدرتی هم ندارم که برخیزم من سوختم ونسلی که از من باقی مانده مانند شمع دارد آب میشود ومن تماشاچی آن قطرات هستم که برروی گونه های خودم میریزد ومیسوزاند .
تقدیر بیرحم وستمگر است وبر ضعیفان وبی دست .پایان رحمی نخواهد کرد دفاع مردمی که درآنجا ساکنند در مقابل ترکتازی آن جماعت بی فایده است وآنها دیگر نمیتوانند از فرزند ناقص الخلقه وتکه تکه شده وبیمار خود محافظت کنند بیماری نوظهور ساخت ازمایشگاه همسایه محترم ما جان یکی را دارد میگیرد .
دلم ز نرگس ساقی امان ئخواست به جان
چرا که شیوه آن ترک دل سیه را دانست .
روزی از میان ابرهای سیاه وتوده تاریکی دستی درون لانه ماخزید ولرزهای پیا پی را که بر تن ما انداخت دانستیم که دیگر مردنی هستیم دیگر به سپیده دمان نیاندیشیدیم ودیگر به گرمی خورشید بی آعتنا شدیم وآن دستهای پلید در میان دامان ما همه ناموس مارا بغارت برد با کمک همیاران ومردان همان سر زمین !
امروز هنوز در میان فضای مجازی بجای درد باز همان اوازهای کوچه باغی وهمان لگن اش رشته وهمان لبان سرخ مکیدنی حکایت میکنند گویی ابدا اتفاقی نیافتاده است .ث
شکسته بال عقابم تپیده درشن گرم
نگاه تشنه من در پی سرابی نیست
دلم به پرتو غمناک ماه خرسندا ست
که د رغبار افق / برق افتابی نیست
پایان
ثریا ایرانمنش / 27 /07/2020 میلادی /