یکشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۹

گنه کردم گناهی در بیخبری!

ثریا ایرانمنش " " لب پرچین " اسپانیا 
--------------------------------
دیگر  افکارم را متمرکز کسی یا چیزی نخواهم کرد .برایم مهم نیست که ان سر زمین به اتش کشیده شود و یابسوزد ویا ازروی صفحه تاریخ محو شد .
( ما این هستیم ) مشتی هو چی گر وبی ثبات .وبی انصاف وبی هویت .

امیدم را برداشتم ورفتم .
روز گذشته - تابلوی معروف  فروهر م افتاد وشکست دو نیم شد به فال بد گرفتم وامروز آن فال تعبیر شد .
نه دیگر  به دنبا ل هوچیگری ها نخواهم رفت به دنبال نمایشات  وسیر کها نخواهم رفت  دیگرهیچ چیز  برایم مهم نیست دوباره مانند سابق برمیگردم درون لاک خودم  .

آه ...عزیزم  زمانیکه  در اطاق خودت  بی حال  وکرخ افتاده ای  بر روی دیوار سفید  به مد روز  از سیاست بنویس  هر چه میخواهد باشد  از بی حالی خارج میشوی.

انگار به دوران خردسالیم برگشتم  وکوهی را خورشید پنداشتم  من با اندیشه های بیدار  داشتم به خواب میرفتم  امروز در روشنایی روز روشن اورا دیدم  میان خشت های ناهنجار  دگیر نوری نمی پاشد  او دارد شتابان بسوی هدف خود میرود .
چرکین  ونا چیز  انگار همین الان از لانه مرغابی ها برون امده است  تنها نغمه میخواند  قد قد میکند  از از گرمای ظهر تابستان داغ ما بیخبر است  بام او خنک است  ودنیایش لبریز از رنگها  .
دیگر تمام شد  هرچه بود تمام شد . فرورهم  شکست وبه درون  زباله دانی رفت .
امیدم را برداشتم و رفتم  این بود آخرین پیام . 
ثریا / اسپانیا 21 ژوئن 2020 میلادی برابر با 1 تیر ماه 1399 خوشیدی.

جمعه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۹

پیک تازه

ثریا ایرانمنش "لب پرچین " اسپانیا !
--------------------------------
 بیشه ها با برگهای زردشا ن....
عصرها وافتاب سردشان 
 در خیابان ظهرها  بر سنگفرش
گاری نفتی - طنینش به عرش!

آسیاب  بادی  متروک شهر
غده ای در مغز  پیرمتروک شهر 

از پس ان چشمهای  سبز سبز
جنگل بی انتهای سر سبز ............- منوجهر نیستانی -

نمیتوان هم ایرانی بود وهم مسلمان باید یکی را برگزید  یک ایرانی آزاده وازاد هیچگاه بنده نمیشود   آیا ننگین نیست  مردم سر زمینی که روزی  حاکم وفرمانروای دنیا بودند امروز دردست مشتی بیخبرد اسیر شده وحال دیگران برایش سرنوشت تعیین کنند ؟
امروز ملتی  خوار  .زار وزیر دست  وازهمه بدتر بیسوادی واسیر موهومات  وخرافات حال در انتظار مدینه فاضله نشسته ایم درانتظار  ماه تابان که از اسمان فرود اید  بجای چادر لچک بپوشیم  باز درصف بایستم واربابرا ستایش کنیم فرقی نمیکند مرد باشد یا زن نر باشد یا مادینه این ازادی نیست که برای ما  میاورند ونسخه میپیحند .
جرا بلند  نمیشوی مرد ! بگذار جاده را برایت صاف کنند  این ننگ را برای همیشه از دامن سر زمین پدری ومادری ما بشوی وپاک کن .
تا کی باید خاموش بنشینم تا دیگران برایمان تصمیم بگیرند آنها دانستند که آن شه زاده حوصله ندارد اطاق مخصوص فیلمیش را به تاج پادشاهی ترجیح میدهد  او دانست که سر نوشتی بهتر از پدر وپدر بزررگش نخواهد داشت وآنها نیزدانستن بنا براین از نوکران وخدمتگاراشنا استفاده میکنند تا برای ما وسر پرستی ما بفرستند ما ازیر دستا ن باید زیر نظر خدمتگاران وکنیزهای رنگ ووارنگ تنها برده باشیم وبردگی کنیم سر فرازی مرا برازنده نیست ..

چرا بر نمیخیزید ای مردانی که اینهمه سال فریادکردید؟ کاری به ان خود فروشان وبازار خرید وفروش ندارم تنها بتو میاندیشم ای همه امید دیرین من .
نگذار یک فاحشه وپا انداز سر پرستی مارا بر عهده بگیرد / تمام 
ثریا ایرانمنش . 19 ژوئن 2020 میلادی برابربا 30 تیر 1399 خهورشیدی!!

پنجشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۹۹

فریاددردناک

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
--------------------------------
در پیش چشم زندانیان خاک
 غیر از غبار ابی آین اسمان نبود 
در پشت این غبار 
جز ظلمت وسکوت فضا وزمان نبود 

زندان زندگانی آنسان دری دیگر نداشت 
هر در - که ره  بسوی خدا داشت - بسته بود .........".شادران فریدون مشیری "

چیزی برای گفتن  ندارم وبرای نوشتن نیز - تمام شب بیدار بودم  یعنی تمام شب ! 
نشستم به اعترافات جناب مصداقی گوش  فرا دادم که چهار ساعت مدام درباره رجوی  وفحاشی باو وایراد ازاو میگوید وشاهکارهایی که درطول مبارزات بی ارزش خود انجام دادند  آنهم درست زمانیکه شاه گفت : صدای انقلاب شمارا شنیدم .
ـآگر آنروز  صبر میکردید وپشت اورا میگرفتید این بلاها امروز  سر آنهمه مردم بینوا وبیچاره نمی آما ومغزها تهی نمیشد داس وتبر واره  برای بریدن سردختران بکار نمیرفت  برای خرمن کوبی وساختار زمین  بوند نه برای خون ریزی .
در گرگ و ییش صبح  چشمانم را بستم خوابی  کوتاه وسپس بیاد آوردم باید قرصم را بخورم  بیدار شدم با چشمانی بسته وخواب آلوده  نمیدانم چه کردم گویا یک تخم مرغ ساخت چین  در کارخانه ها بعمل میاید روی ماهیتابه وسپس روی نانم ریختم آنرا قورت دادم تا قرص را به دنبالش روانه سازم تخم مرغ از جنس پلاستیک بود  سفیده اش از نوعی پلاستیک ونشاسته وزرده اش مخلوطی از خدا میداند چه معجومی در کارخانه ها قالب گیری وسپس درجعبه ها بعنوان تخم مرغ اکو لوژیک بما عرضه میشود .
صدای کوبیدن چکشی به دبوار  وبالا کشیدن پرده های پر سرو صدا  وهمئ بر سینه من نشست .
نگاهم به سوی خبابان همیشگی رفت عکسی گرفتم هوا کمی خنکتر است  واز گرمای طاقت فرسای روز گذشته وشب دوشین خبری نیست !.
تما م شب وحشتی عجب دردلم نشسته بود  ومشتی بر سینه ام میکوبید  برخاستم . نشستم . دوباره خوابیدم  آب نوشیدم  بیفایده بود .
زمان مرا به دوردستها برده بود به کوههای سر سبز ی که امروز دستخوش آتش وزلزله های ساختگی میشوند برای زمینخواران ودزدان وشب گردان گرسنه دیروز .

مسعود رجوی در حرمسرایش خفته وپا اندازش مریم بانو به رتق فتق امورات جاری میپردازد  اموراتی  نیست  کاری نیست همه پیر شده انشورش خوابیده همه   بی چاره اند وبیکار به ناچارباید پولی خرج کنند از یک روسپی قهرمان شورش بسازند هنوز عدده ای امیدوارند ونمیدانند که ان شیر نه تنها شیر نبود بلکه لوله آب انباری بود که متصل به چپهای بین الملی شده بود  .
همه چیز به پایان  رسید وسر زمین من بباد رفت  ومن از هجوم بیشرم خورشید  نمیتوانم بخوابم  تنها روزهارا به شب گره میزنم  با غفلتی امیخته  درهشیاری  و........چنین بود سفرنامه من .
 و... امروز این انسان اسیر !
انسان رنجدیده  ومحکوم قرنها 
از ژرف این غبار 
تا اوج  آسمان خدا پر گشوده است !
 انگشت بر دریچه خورشید  سوده است !
تاج از سر فضای لایتناهی برداشته  
تا باز کند چشمهارا ودرهارا وجهانی دیگر را /
پایان 
ثریا ایرانمنش / 18 ژوئن 2020 میلدی برابر با 29 خرداد ماه 1399 خورشیدی ! اسپانیا 
و.... فردا روز سی تیر است ! بشتابید >

چهارشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۹

زندانی ×

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !
--------------------------------
امروز صبح یک کلیپ روی  فیس بوکم آمد  مدتی به آن نگاه کردم وسپس گریستم واین گریستن تا الان ادامه دارد .
فهمیدم زندان یعنی چه  وزندانی بودن یعنی کجا وچگونه است  ناگهان همه ما دسته جمعی زندانی شدیم  وبه چه راحتی توانستند مارا بگوشه خانه هایمان  بنشانند .
سالهاست که دراین شهر گمشده نه خبری از گل زنبق است ونه ازدرخت یاس ونه از گل سرخ  تنها چند نوع گل در گلخانه ها بعمل میاید  برای قبرها وقبرستانها ویا گلهای یخ زده فریز شده را که با سیم ونخ بهم میچسپانند  
گلدانم  داشت خشک میشد به دنبال کتاب  دستور گلها بودم که درانگلستان آنرا خریده بودم  ...آه چه همه گلدان داشتم وچه باغچه زیبایی د ر انتهایی حیاط یک باغجه درست کرده بودم نامش را باغ ژاپونی گذاشته بودم ودر گوشه ای  دیگر خیار وگوجه ویار الماسی و سبزیکاری داشتم که نصیب همسایه ها ویا فامیل  آقا میشد ! چگونه خانه را از زیر پای من کشیدند ومرا آواره کردند جناب فریدون کار !! استادهمه بود ! 
حال دراین اپارتمان  کوچک تنها درون باغچه هابا خاکهایی که از زباله درست شده اند تنها کاکتوسها مارمورلکها رفت وآمد دارند  سالهاست که گلی  را نبوییده ام .
امروز دیدم بین بدبختی وخوشبختی اگر خطی ومرزی باشد من روی آن ایستاده ام ومعلوم نیست به کدام طرف سقوط خواهم کرد خوشبختی که دیگر نیست /
تمام روز را گریستم  دوش گرفتم هودا داغ است گلدان سوخته برگهایش خشک شده اند پنکه بزرگ شکسته هنوز برای کولر خیلی زوداست باید آنرا تمیز کنند بیاد " او" بودم او هم شبها تاصبح پنکه را روشن میگذارد اما پنجره های او رو بباغچه اش باز میشود . روزها که نیست وشبها خسته بخواب میرود .
دوسال است که اورا ندیده ام دلم برایش تنگ شده اما گمان نکنم بتوانم سفری داشته باشم .
امروز معنای زندان وزندانیرا به تمام وجودم احساس کردم .
خیلی کم گریه میکنم اما گویا مبایست چشمانمرا شستشو دهم تا بیشتر باز کنم . ث
پایان 
چهارشنبه 17/ژوئن 2020 میلادی / اسپانیا.

جای من کجاست ؟

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا .
-------------------------------
شهر من کجاست ؟ 
شهر من گم شده 
من با تب وتاب  دراینسوی زمان 
خانه ای ساخته ام   
از جنس مقوا 
 شهر من گم شده 
من درلانه مقوایی خویش  شادم 
بر دیوارهایش با آب دهان 
پوستر چسپانیده ام 
من با آب وخاک وگل بیگانه ام 
وبا ظلمت هم خانه 
---------------
 باز هم جنایتی دیگر آنهم درشهر ساده دلان " کرمان  اتفاق افتاد  پدری نادان سر دختر زیبایش رابرید چنه بسا برای خاموش ساختن او این کاررا کرد وچه بسا با او هم خوابی میکرد  دران دیار مسلمانی هنمه چیز اتفاق خواهد افتاد .
پدر با دختر وپسرس میخوابد وخواهر با برادر در یک تختخواب با هم رابطه دارند اینها همه از شیره مقدس اسلام ناب محمدی است که برای حفط بیضه اسلام وحرمت بی  بی زهرا وبی بی فاطمه وبی بی سکینه وبی بی زینب باید مراعات شود عکسهارا  از روی اینستا گرام بر میدارند تا عفت عمومی لکه دار نشود عفتی درکار نیست هر چه هست ریا دروغ وکثافت ولجن وخون  هر روز باید خونی جاری شود تا آنها آن خونخواران  جانی تازه بگیرند .

خوابی وحشتناک وشگفت انگیز است وما نمیتوانیم بیدار شویم  گویی بختک روی ما افتاده است دیگر به چه کسی اعتقاد کنیم واعتماد داشته باشیم هنگامیکه درحریم مقدس خانواده نیز دچار بیحرمتی ونا امنی است ./
از ساعت چهار صبح هلیکوپترهای اب پاش  روی اسمان شهر میگردند !
 باز نمیدانم کدام گرگی به صحرا زد وکجارا میسوزاند بوی دود همه جا را  فرا گر/فته است ونفس من سخت بیرون میاید.
خورشید با بی حیایی تمام همه خانه را فرا گرفته است مجبورم درتاریکی وزیر نور چراغ کار کنم 
دیگر باران ها تمام شدند  ودیگر آسمان رنگ قوس وقزح را نخواهد دید  وازاین پس ما باید با  گلهای سرخ آتشین که به هوا پرتاب میشوند خودرا سرگرم نماییم  دیوارهای مقوایی  گر اگرد  مارا گرفته اند /
نه نباید بر خود لرزید  این خواب سر انجام پایان  میپذیرد و بیداری آن نمیدانم چگونه است .
در انتظار ان بیداریم که بر استانه درب  بکوبد وبگوید بلند شو کابوسی بیش نبود . 
--------------
من دراین خانه  به بد نامی مشهورم 
 چرا که با قافله همراه نیستم 
من دراین خانه با ظلمت همنشینم 
صدای روشنایی دربیرون است 
دیگر صدای طپش قلبی را نیمشنونم 
وصدایی پایی که مرا بسوی خویش میخواند
وصدای خواهش یک برگ را که مرا درخود جای دهد
تنها صدای وزش باد است وفریاد ولگردان مست 
پایان 
ثریا ایرانمنش " 17 ژوئن 2020 میلادی  برابر با 28 خردادماه 1399 خورشیدی.
اسپانیا 

سه‌شنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۹۹

بنده عشق


ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !
--------------------------------
در نظر بازی ما - بیخبران حیرانند 
 من چنینم که نمودم  دگر ایشان دانند

نهایت ما را سر انجامی نیست وسرانجاممان نیز نهایتی ندارد  همه ا زخود وخوبیها سخن میگوییم اما درعمل وکردا همچنان شیوه ای داریم که دیگران دارند باید طوری رفتار کنیم که همه را خوش آید .
متاسفانه من وخانواده ام ا زاین گناه بزرگ مبرا هستیم ( خودمانیم ) بد یا خوب  بی گناه یا گنه کار  هر چه هست یکرنگیم وخرفمان را میزنیم بی هیچ واهمه ای دستمالهای ما همه ازکتان اعلا وسفید وپاکیزه اند برای مالش دادن چندان خوب نیستند .
 .
سیلی بنیان کن امد وهمه چیز را ویران ساخت  حال عده ای درمیان این گلهای وسنگها به دنبال خر مهره ها میگردند وآنهارا الماس یا برلیان نامیده بر تارک سرشان میگذارند ونمیدانند که خانه از پای بست ویران است .

بوی نمناکی که پس از این سیل واین رگبار  برخاست همهرا دربر گرفت وآنکه بینی خودرا گرفته دور شد اورا تعقیب کردند وکشتند مانند همان  ( دف زن ) بیگناه بجرم خود بودن  بجرم بی دینی اوخودش بود عریان ونامش " بی تو " بود سر اورا بریزند وروی سینه اش گذاردند برای عبرت دیگران .
او شاعر بود اما اشعار او دروصف  غارتگران اعراب نبود .

آن بوی غایت الوده ومتعفن را باید همه به مشام بکشند امروز حتی گلابها بوی گند میدهند بوی مرگ بوی نیستی میدهند آن مرد  بیگناه  آن مهربان باخود خدای خود  که  فریادش را بادف میامیخت  با چاقوق حق وحق ناشناسان ذبح شد .

خواب وحشتناکی است وما هنو ز بیدار نشده ایم انرا ادامه میدهیم تا شاید صبحی بدمد  کدام صبح  شبی دیگر فرا رسید شبی تاریکتر ووحشتناکتر  باران درد وخون  به پهنای همه افاق جهان باریدن گرفت دیگر خبری از قوس وقزح نیست  دیگر کسی رنگین کمانرا نمیشناسد .
چگونه میخواهی با گل ولای بارانرا بشناسی ودر لطافت طبع ان بنویسی  دیوار بی تفاوتی هرروز بلند تر میشود  ودیگر شقایق گل نخواهد داد مگر گل طریاق !
متاسفم که در صفحات مجازی نیز گروه گروه تشکیل شده اند ویکدیگررا لت وپار میکنند   بایدهمه با عقیده های ناشناس آنها  اشنا ویگانه باشند .
گروهها رییس دارند معاون دارند حسابدار دارند !!!!! پا انداز دارند ... مانند کانالهای  تلویزونی خارج .

نه نباید بر خود لرزید  این ابلهان تعبیری دگر دارند  من از پیش بیداری این خوابهارا  میشناسم  ویرانه سرارا دیدم بر روی استخوانها ی مردم ایران قصرها بناشد وگورستانها ی شکیل به قامت همان سنگهای الوده ای که در زیر ان زیستند  ویرانه ای  بیگانه  از آن  ابادی وویرانه ای دیگر .
 رومی دیگر بنا نهاده شد اما نا پایدار .

چگونه بتو مهر بورزم ای ناشناس  تو نیز از میان انها برخاسته ای  از میان ماران وموران  واینها مرا به اصطراب انداخته اند  وبیداریم را به جنون مبتلا کرده اند .
نمیدانم هنگام بیداری من چه موقع فرا میرسد  واین مستی چگونه 
پایان  خواهد پذیرفت  وآن قاب جادویی درکنار تو چگونه جوابم خواهد داد ؟.
من هزار بار این بیغوله را برآن قصرهای روی خون بنا شده ترجیح میدهم  .
نمیدانم تو به دنبال کدام صبح روشنی ؟/......
مفلسانیم وهوای می  مطرب داریم 
 آه اگر  خرقه پشمینه   بگرو نستانند  
پایان 
ثریا ایرانمنش / 16 ژوئن 2020 میلدای برابر با 27 خرداد ماه 1399 خورشیدی. اسپانیا .

پار میکنند باید همهن با تعقیده آن یکی ستازگار باشند