سه‌شنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۹۹

بنده عشق


ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !
--------------------------------
در نظر بازی ما - بیخبران حیرانند 
 من چنینم که نمودم  دگر ایشان دانند

نهایت ما را سر انجامی نیست وسرانجاممان نیز نهایتی ندارد  همه ا زخود وخوبیها سخن میگوییم اما درعمل وکردا همچنان شیوه ای داریم که دیگران دارند باید طوری رفتار کنیم که همه را خوش آید .
متاسفانه من وخانواده ام ا زاین گناه بزرگ مبرا هستیم ( خودمانیم ) بد یا خوب  بی گناه یا گنه کار  هر چه هست یکرنگیم وخرفمان را میزنیم بی هیچ واهمه ای دستمالهای ما همه ازکتان اعلا وسفید وپاکیزه اند برای مالش دادن چندان خوب نیستند .
 .
سیلی بنیان کن امد وهمه چیز را ویران ساخت  حال عده ای درمیان این گلهای وسنگها به دنبال خر مهره ها میگردند وآنهارا الماس یا برلیان نامیده بر تارک سرشان میگذارند ونمیدانند که خانه از پای بست ویران است .

بوی نمناکی که پس از این سیل واین رگبار  برخاست همهرا دربر گرفت وآنکه بینی خودرا گرفته دور شد اورا تعقیب کردند وکشتند مانند همان  ( دف زن ) بیگناه بجرم خود بودن  بجرم بی دینی اوخودش بود عریان ونامش " بی تو " بود سر اورا بریزند وروی سینه اش گذاردند برای عبرت دیگران .
او شاعر بود اما اشعار او دروصف  غارتگران اعراب نبود .

آن بوی غایت الوده ومتعفن را باید همه به مشام بکشند امروز حتی گلابها بوی گند میدهند بوی مرگ بوی نیستی میدهند آن مرد  بیگناه  آن مهربان باخود خدای خود  که  فریادش را بادف میامیخت  با چاقوق حق وحق ناشناسان ذبح شد .

خواب وحشتناکی است وما هنو ز بیدار نشده ایم انرا ادامه میدهیم تا شاید صبحی بدمد  کدام صبح  شبی دیگر فرا رسید شبی تاریکتر ووحشتناکتر  باران درد وخون  به پهنای همه افاق جهان باریدن گرفت دیگر خبری از قوس وقزح نیست  دیگر کسی رنگین کمانرا نمیشناسد .
چگونه میخواهی با گل ولای بارانرا بشناسی ودر لطافت طبع ان بنویسی  دیوار بی تفاوتی هرروز بلند تر میشود  ودیگر شقایق گل نخواهد داد مگر گل طریاق !
متاسفم که در صفحات مجازی نیز گروه گروه تشکیل شده اند ویکدیگررا لت وپار میکنند   بایدهمه با عقیده های ناشناس آنها  اشنا ویگانه باشند .
گروهها رییس دارند معاون دارند حسابدار دارند !!!!! پا انداز دارند ... مانند کانالهای  تلویزونی خارج .

نه نباید بر خود لرزید  این ابلهان تعبیری دگر دارند  من از پیش بیداری این خوابهارا  میشناسم  ویرانه سرارا دیدم بر روی استخوانها ی مردم ایران قصرها بناشد وگورستانها ی شکیل به قامت همان سنگهای الوده ای که در زیر ان زیستند  ویرانه ای  بیگانه  از آن  ابادی وویرانه ای دیگر .
 رومی دیگر بنا نهاده شد اما نا پایدار .

چگونه بتو مهر بورزم ای ناشناس  تو نیز از میان انها برخاسته ای  از میان ماران وموران  واینها مرا به اصطراب انداخته اند  وبیداریم را به جنون مبتلا کرده اند .
نمیدانم هنگام بیداری من چه موقع فرا میرسد  واین مستی چگونه 
پایان  خواهد پذیرفت  وآن قاب جادویی درکنار تو چگونه جوابم خواهد داد ؟.
من هزار بار این بیغوله را برآن قصرهای روی خون بنا شده ترجیح میدهم  .
نمیدانم تو به دنبال کدام صبح روشنی ؟/......
مفلسانیم وهوای می  مطرب داریم 
 آه اگر  خرقه پشمینه   بگرو نستانند  
پایان 
ثریا ایرانمنش / 16 ژوئن 2020 میلدای برابر با 27 خرداد ماه 1399 خورشیدی. اسپانیا .

پار میکنند باید همهن با تعقیده آن یکی ستازگار باشند