ثریا ایرانمنش " لب پرجین " اسپانیا
-----------------------------------
بپا خیزیید ! کف دستهایتان وقت شمشیر میباید !
کمان دارانتانرا در کتابها نیز میباید
شمارا عزمی اکنون راسخ وپی گیر میباید
از » منظومه درفش کاویانی " حمید مصدق !
------
نه اشتباه نکنید قصدم شعار دادن و برخاستن برا ی جنگیدن نیست برای من خیلی دیر است اما این کتاب را درون کتابهای بهم فشرده ام یافتم درکنار شیره افکار توده ها امثال شاملوها / سایه ها . رحیمی ها .. . وغیره ! بیشتر آنهارا درون یک پاکت نایلون پنهان کرده ام! اینها لابلای کتابهایی بود ند که میل دوباره وسه باره خواندن آنهارا داشتم . دیوانها ی اشعار شعرا / ترانه سرایان مداحان دیروز وگذشته همه رویهم تلمبارند وزیر غبارها مدفونند درحاشیه این کتاب خودم نوشته ام :ا
ایکاش میدانستم درآن شبهای شعرشما در انستیتو گوته چه میگذرشت > ودرآن زمان چه افکاری شمارا بسوی خراباتیان میکشید ؟ برای چند برگ ورق پاره که از مغز علیل وافیون زده بیرون می آمد - پای درچاهی فرو بردید که هم خود به درونش غلطیدید وهم مارا بخاک ابدی سپردید.
مردان دلیر وآن سر زمینی که میرفت تا درزمانه خود نگینی باشد بر تارک خاور میانه از بین بردید شما را چه دردی بود؟ شاید درد بی دردی بود ؟!/ ........
کتاب دیگری که یافتم کارنامه کوروش آریا منش که (نام اصلی او رضا مظلومان بود ) پشت هر د و را نگاه کردم بلی دوستنان برایم فرستاده بودند هر کسی خواسته بود که کتابخانه اش را تمیز کند آنهارا برای من پست کرده بود منهم رویهم گذاشته بودم البته خوانده ام چرا که عادت دارم حاشیه نویسی کنم ویا زیر بعضی از خطوط را خط خطی کنم !! این زندگی نامه به کوشش آقایی بنام ( آله دالفک ) است که از او نیز کتابهایی دارم اما ازترس محتسب همه را پنهان کرده ام دنیارا چه دیدی ؟! ریز وپیز دنیای اسلامرا بیرون ریخته بود خودش در امریکا یک بنگاه نشر کتاب داشت وامروز نه او هست ونه حسن شهباز که گاهی کتابی با ترجمه خودش برایم میفرستاد ! وتنها درخواست کرایه پست را میکرد ومجله ره اورد که همه درکابخانه منزل دخترم به امانت گذاشته شده است ومقداری درون چمدانها و....
خود الاغی هستم که بارش کتاب است ؟ چرا که هنوز فریب میخورم پای صحبت چند کلاش مینینم به انها نمره میدهم آنهارا آزادیخواه ودوستدار وطن میشناسم وسخت هم باین عقیه پوچ خود اعتقاد دارم .نه ! مردم شناس نیستم این یک هنر است که باید یا ارثی بمن میرسید ویا در دورهای مدارس یاد میگرفتم ویا رشته ای بعنوان مردم شناسی را انتخاب میکردم نه دوره نقشه برداری هوایی ونقشه کشی وفتو گرامتری که نه به درد خودم خورد ونه به درد دیگری تنها یک نقشه ایرانرا که هنوز بر دیوار راهروی خانه آویزان کرده ام خودم کشیدم آنهم دراداره جغرافیایی کشور که کار میکردم واولین کار من بود نقشه ایران سرزمینم گویی درهمان روزها بمن الهام شده بود که باید اب دریای کاسبین را روی نقشه جغرافی بنوشم و در خلیج فارس برای غواصی وشنا نیز روی نقشه راه بروم !.
گویا این جناب کوروش اریا منش درپاریس فوت کردند ویا اورا به فوت رساندند هنوز نخوانده ام .
این بود انشای امرو ما تا بعد شمارا به خودتان وچهاردیواری خانه هایتان میسپارم . ثریا / اسپانیا / 14 می 202 میلادی .