پنجشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۹

... واما امروز!

ثریا ایرانمنش " لب پرجین " اسپانیا !
-------------------------------
اینجا ! من از دریچه فرا تر نمیروم 
دیوار روبرو 
سر حد نا گشوده دیدار است 
-------------------------
دیگر نباید جلو تر رفت و نباید پرسید چرا ؟ دیگر همه چشمان و گفته ها ناشناسند  درزیر یک دهان بند واین کمال زیبایی وابهت ونشان همیاری دولتیان است ! چقدر دلهایشان برای ما میسوزد ! وتا چه حد نگران ما هستند ؟!  حال دیگر باید با چشمانی نا بینا به جهان هستی نگریست  ودیگرباید  تصور وتصویرهارا فراموش کرد /
روز گذشته  خبر مردن درختی را شنیدم که هنوز جوان بود وراه میرفت وتنها فرزند خانواده بود خیلی جوان بود بیماری اورا نیز از پای درآورد مرگ او برایم دردناک بود نمیدانم شاید هم گریستم چرا که اشکها همیشه روانند بیهوده ویا بی اراده و کبوتران برایم درباغچه تخم گذاشتند آنهارا بشدت به سوی پارک  پرتا ب کردم  ( از این تخم گذاری  خاطره خوبی ندارم ) !دیگر میل ندارنم شاهد مرگ پرنده مرده ای از درون یک تخم باشم باندازه همه عمرم این روزها مرده دیدم تابوت دیدم  جنازه دیدم بیمار دیدم وبیمارستان دیدم . 
احساس گناه میکردم کبوتر برای تخم به بالکن برگشت اورا نیز پراندم  باو وزندگی آزادی او حسادت کردم  ...برو پایین روی زمین تخمهایت افتاده ......
سپس احساس درد کردم این اولین بار بود درزندگیم اینهم خشن شده بودم احساس کردم چقدر بیرحم شدم  واین ندای وجدان بود یا چیز دیگری ؟  اوه ...بس کن اینهمه جنایتکاران درکامروایی بسر میبرند  یکبار هم تو دست باین کار بزن تخم کبوتری را بسوی پارک پرتاب کن . آیا اینها ازاین با لکن جایی بهتر ندیده اند که همین جا عشقبازی میکنند وهمینجا ثمره آنرا برای من میگذارند ؟ بعد برای جوجه کشی  چه کسی باید روی آن تخمها بخوابد  آنهم زیر باران شدیدوباد ؟ 
بیاد آن نوجوان بودم شمعی برایش روشن کردم ودرهمان حال از خودم پرسیدم  که چه کسی برای من شمع روشن خواهد کرد ؟! 
در دومین سپیده  .....چند سالگی !>  موها به رنگ شیر  وپیکر دارد کمانی میشود  وکم کم شبها بیخوابی  مرا دچار سر گردانی کرده است  .
دراین فکر هستم  ! میسازم وبعد ویران میکنم در اندوهم ودرگمان قهرمانی میسازم بعد اورا میکشم ویا به د ست دژخیمان میدهم تنها درخیال ودر رویا  اگر نویسنده بودم حتما صد هزار کتاب درباره این عواطفم مینوشتم .
حال بفکر  چند جا باید باشم  یکی پرتاب شده دستش ورم کرده دکتری نیست بیمارستانها آلوده اند ووان کودک خردسالم همچنان مینالد .
آه ....دیدارهایمان چقدر کوتاه بودند آنرا نیز ازما گرفتند  ما که میل نداشتیم به کاخ بزرگ شیطانها دستبرد بزنیم راه خودمانرا میرفتیم حال  باید  در محبس گرقتار باشیم پس چرا شما ازادنه درخیابانها میروید ؟ بدون پوزه بند ؟  ما کاری به شب زنده داران سدوم وگومورا نداشتیم  ما تنها در طلوع خشم خداوندی  میسوختیم   خداونگان و اربابان ( بانک داری  ) !  آن روز که آن جغد شوم بر سر زمین ما فرود آمد  در آن ساعت مستان همچنان مست بودند وهشیاران درحال فرار  وآن جغد نشست نشست تا امرو زکه سر زمینرا به نابودی کشاند .
امروز عکسی از محمد ظاهر شاه پادشاه  افغانستان به همراه  همسرش بدون آن گونی ! شیک واراسته دربرابر کاخ سفید از اتومبیل پیاده میشدند وریاست جمهور وقت ازانها استقبال میکند !!! امروز افغانستان درددست طالبان حتی زنان وکودکان در بیمارتسانها نیز درامان نیستند وبه تیر غیب این دیوانگان گرفتار میشوند .
جه مرگتان است ؟  از دنیا ی ما  چه میخواهید ؟ حال این دشت پهناور وحشت را برای ما ایجاد کرده اید  کودکان ما چیزی از نیرنگ شما نمیدانند  آنها تنها میگریند که چرا دیگر قدر ت بازی درکوچه ها ودربین دوستانشان ندارند از آنها نیز پیر مردان وپیززنانی ساختید .  امروز در دشت پهناور زندگی ما تنها وحشت است وترس  ودیگران واز ما بهتران در فضای پنهان خود ازاین آتش به دورند .
وما ؟ هر روز  فرجام  هشیاران ومستان  را میبینیم  . ث
------
شهریاری گشت  ویران و شهر یارن را چه شد 
سرنگون  این تخت  غیرت تاجدارانرا چه شد

صحن میدان وفا  خالی است  از چوگان زنان 
گوی عشق  افتاد   درمیدان سواران را چه شد ؟

بر نیامد آرزویم  -  از دل این سفلگان 
عرضه گاه  حاجت  امیدوارنراچه شد ؟ ........" صحبت لاری " 
پایان 
ثریا ایرانمشن . اسپانیا / 14 ماه می 2020 برابر با 25 اردیبهشت 1399 خورشیدی !